اگر این فروپاشی نیست پس چیست؟ این که بانوی جوان می‌گوید قید فرزنددارشدن را زده است. با موافقتِ همسرش، به این تصمیم رسیده‌اند و حیوان خانگی را جایگزین بچه کرده اند! این که پدیده "حیوان فرزندی" دارد فرزندآوری را تهدید می‌کند. اسم این را چه می‌توان گذاشت جز فروپاشی اجتماعی؟

کم نمی‌بینیم امروز زنان و مردان جوانی را که به جای گرفتنِ دست کودک خود در خیابان، قلاده سگ را به دست دارند و به گردش می‌روند! آگهی گُم شدن حیوان خانگی و مژدگانی پُر و پیمان برای یابندگان را هم می‌بینیم بر در و دیوار و هم فضای مجازی. همین دیروز در یک جمع از دوستانِ رسانه‌ای اقتصادی، بحث مشاغلِ پُر درآمد رو به آینده بود که گفته شد از جمله پُردرآمد‌ترین آن، صنعتِ پت و خدمات فروش کالای حیوانات خانگی است. تعجب کردم اول اما با یک جستجوی ساده در اینترنت، با آن دوستان همنظر شدم که این کار،هم امروز سود سرشاری دارد و هم با این شیب، فردا پردرآمد‌تر هم خواهد بود. همین الان، کفشِ سگ را قیمت گذاشته‌اند یک میلیون و 720 هزار تومان! شانه و موزر حیوانات هم قریب به یازده میلیون تومان قیمت می‌خورد! ظرفِ مدل آرامخور سگ و گربه هم می‌شود 750 هزار تومان! این فقط یک صفحه از قیمت کالاست. کلی اطلاعات و معرفی خدمات وجود دارد که نگوئیم بهتر است. البته با نگفتن ما چیزی تغییر نمی‌کند، این از آن جمله مواردی نیست که بگوئیم "الباطل یموت بترک ذکره" نه، دارد زیر پوست شهر- در بی‌خبری یا غفلت و یا تغافلِ ما- اتفاقاتی می‌افتد که اگر بی‌توجه بگذریم فردا گذرِ عبوررا هم با مانع مواجه خواهد کرد.

در همان جلسه، همکاری که اطلاعات بیشتری داشت می‌گفت حیوانات قربانی دلخواسته انسان‌ها می‌شوند. تغییر‌های ژنتیک که در حیوانات اتفاق می‌افتد تا به فرم دلخواه دربیاید، آن جاندار را با کلی مشکل مواجه می‌کند. ظاهرش تغییر کرده اما وضعیت درونی جسمیش کلی ناترازی دارد. ناترازیی که حل هم نمی‌شود! دیگر عضو جمع ما هم می‌گفت برخی افراد به حیوان خانگی خود چنان وابسته می‌شوند که به خاطر او از دیگران می‌بُرند. حتی از کار و انجام مسئولیت می‌افتند. او نام می‌برد از خانمی که مسئولیت تخصصی مهمی داشت اما با مرگ گربه اش، حوصله کار را از دست داده بود. به فرزند مرده‌ای می‌مانست که می‌گوید حالا که فرزند مان نیست بگذار دنیا نباشد!

مسئله مهم دیگری هم که مطرح بود،دوره سنی کم حیوانات نسبت به انسان بود. سن برخی‌ها به 20 سال هم نمی‌رسد. دارنده‌اش در عمر 60-70 ساله خود باید مرگ سه- چهار نسل حیوان خانگی را تجربه کند. این هم پس از دلبستگی، صاحب عزادار را به شدت می‌فرساید. باری وضعیت-انگار- خیلی فراگیرتر از آنی است که برخی از ما می‌پنداریم. مسئولان محترم که -احتمالا- از ما هم بی‌خبرترند و الا باید شاهد تکانه‌های اخلاقی- اجتماعی می‌بودیم. اما.....

جمهوری اسلامی / شماره 13031 / سه شنبه 30 بهمن 1403 / صفحه 2

https://jepress.ir/?newsid=347849

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/11/30/2.pdf

انتخاب / https://www.entekhab.ir/fa/news/851367

7 رسانه / https://www.resaneh7.ir/news/498813

خبرآنلاین / https://www.khabaronline.ir/news/2026679/

خبربرنا / https://www.khabarnab.com/social/173984689463/

اطلاعات / https://www.ettelaat.com/news/82308/

گیل خبر / https://gilkhabar.ir/news/i/503973/

دیدبان ایران / https://www.didbaniran.ir/fa/tiny/news-216423

پروژه ایران / https://www.theiranproject.com/fa/note/435622

دکه / https://dakke.co/news_details/001K2026679

عصرایران / https://www.asriran.com/fa/news/1038456/

فراز / https://www.faraz.ir/fa/news/90130

صاحب خبر / https://sahebkhabar.ir/news/71429315

ساعت24 / https://www.saat24.news/news/649914/

ایونا / https://ivnanews.ir/JbA8bW

کوشاموگ / https://koshamag.ir/?p=538463

عصرتبریز / https://asrtabriz.ir/news/176534/

وانانیوز / https://vananews.com/fa/news/608838/

فرتاک / https://farakhin.com/news/6163631/

55آنلاین / https://www.55online.news/fa/tiny/news-324838

تابناک باتو / https://tabnakbato.ir/fa/news/335136/

آفتاب نو / https://www.aftabno.ir/sportnews/483404/

پیغام / http://peigham.ir/m/shownews.aspx?id=182371

ویستا / تجارت نیوز / برترین ها / پلیکان مدیا / خبرپو / مهر کرج / در لحظه / قطره / بازتاب /

+ نوشته شده در  سه شنبه سی ام بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:37  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

برای اصلاح امور، یک شاهراه وجود دارد. شاهراهی به نام دانش، به نام شناخت و معرفت. برای رسیدن به این باید از مانع بلندی به نام جهل عبور کرد. استاد صمدی آملی، درس آموز می گوید این حقیقت را که" ریشه تمام رذایل اخلاقی یک قسمت مهمش به جهل برمی گردد." طرفه نکته ای است این که در کلام استاد هم مصداق یابی می شود؛ یعنی چون شخص دچار جهل است حسود بار می آید. چون دچار جهل است بخیل بار می آید، ریا کار بار می آید. چون دچار جهل است متصّف به صفت عجب و حتی کبر می شود، غرور او را می گیرد. چون متصف به صفت جهل است غیبت می کند، دروغ می زند، حالا یا اوصافی در شخص براساس جهل او ریشه می دواند و یا براساس آن صفات و افعال و آثاری از شخص بروز می کند که این افعال و آثار و اعمال در مقابل آن چه را که کرامت انسانی است به عنوان یک اوصاف پست و اوصاف رذیله محسوب می شود . باز هم می توان این سیاهه را طولانی تر کرد. حتی می اتوان در هر رذیله ای جای پای جهل را دید. طرف دیگر قصه اما آگاهی است. دانایی است. روشنایی است. به دیگر عبارت، آنهایی که به فضایل اخلاقی متصف می شوند سرّش این است که در درونشان از جهل بیرون می آیند و همان مقداری که به صفات حسنه و نیکو اتصاف پیدا می کنند به همان مقدار می بینی که در درونشان به حقیقت علم می رسند. اتفاقا این مسیر با ذات انسان همراستا و همداستان است چه آدمی ا از نظر فطري خواهان كمال و رشد در تمام مراتب نفس است. انسان در مقام انتخاب و اراده چاره اي جز هماهنگي با فطرت خود ندارد. لكن صفات كمال در هر مرتبه اي مطابق با ساختار وجودي همان مرتبه است، هر چند صفات در هر مرتبه اثرش را در مراتب ديگر مي گذارد و به عبارت ديگر تاثير متقابل در يكديگر دارند. این جاست که باید به خود تکانی داد. غبار ها که فروریزد، جهل که فروپاشد، در روشنای حقیقت می توان راه صد ساله را یک شبه پیمود. آنان که چنین می کنند اول جامه زنگار گرفته و سنگین جهل را از تن به در می کنند، جامه معرفت و آگاهی که به تن کردند، سبک به سمت افق گام برمی دارند و به سرعت نور راه می پیمایند.

ب / شماره 5517 / سه شنبه / 30 بهمن 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031130.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه سی ام بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:34  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

هم نتیجه تجربه است و هم رهاورد علم که پیشرفت همه جانبه کشور مستلزم نقش آفرینی حداکثری نیروی انسانی جوان در عرصه های مختلف آن است. جمعیتِ بیش از ۲۱ میلیون جوان (افراد ۱۸ تا ۳۵ ساله)، می تواند چ فرصت های گران بهایی را بیافریند که زمان و زمین را برای ما به غنایی برساند که هیچ ظرفیتی ارزان رها نشود. این یک بایستگی است. یک ان شاالله پشت ش هست که باید به "ماشاالله " تبدیل شود بعد تحقق اما...این اما تلخ است چون طبق بررسی ها، سطح ایفای نقش جوانان حداقل در برخی از ابعاد مهم پیشرفت همچون اقتصاد و نهاد خانواده مطلوب ارزیابی نمی شود. پس نمی توان انتظار نتایج مطلوب داشت. باید تکانی به خود مان بدهیم. باید طبق برنامه ظرفیت جوانان را فعال کنیم. معجزه این جا روی می دهد. در شکافت توان هسته های جوان. غفلت کنیم نه تنها گامی به پیش برنخواهیم داشت که از امروز هم عقب خواهیم رفت. نمی خواهم به قرار فراموش شده سند چشم انداز 1404 بپردازم. فکر می کنم همه ما در برابر کلمات آن سند و آرزوهایی که در حرف به حرف آن جاری است، شرمنده شویم. بسیار شرمنده. قرار بود ما در سال 1404، جایگاهی چنین داشته باشیم؛" دست‌یافته به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقهٔ آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تأکید بر جنبش نرم‌افزاری و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقاء نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل." اما آیا چنین است؟ با سال 1404 کمتر از دو ماه فاصله داریم اما با آنچه در سند چشم انداز هست، هزاران فرسنگ. حتی در حوزه جوانان مان هم فاصله بسیار است. جوان تا به استقلال نرسد، تا خود محور یک حرکت نباشد، تا خانواده ای به او تکیه ندهند، به ضرورت فعال سازی ظرفیت و استعداد و توان خود نخواهد رسید. باید راه را برای این مهم هموار کنیم. تاخیر در این مهم، نه تنها تاخیر در پیشرفت را به دنبال دارد که می تواند به تولید خطرات متعدد هم بیانجامد. اگر بتوانیم استقلال آنان را با تشکیل خانواده رسمیت دهیم، به شکوفایی توانش هم می توانیم امید داشته باشیم والا....در بر همین پاشنه خواهد چرخید.

ب / شماره 5517 / سه شنبه / 30 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031130.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه سی ام بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:33  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

قرار بود رقم ۴۰درصدی متناسب‌سازی مستمری بازنشستگان که تحت عنوانِ «مبلغ متناسب‌سازی 1403» از ماهِ آبان وارد فیش‌های حقوقی شده بود، به آیتم «مبلغِ مستمری» اضافه شود. اما این قرار با گذشت چهار ماه، هنوز محقق نشده است. درج افزایشات متناسب‌سازی در پایه حقوقی احکام سال ۱۴۰۳، باعث می‌شود که ضریب افزایشی سال 1404، شامل مجموع مستمری‌ها شود. اینکه با گذشتِ چهار ماه هنوز این اتفاق ساده نیفتاده است، این نگرانی را ایجاد می‌کند که رقم متناسب‌سازی، شامل افزایش سنواتی نشود. همین باعث دغدغه بسیاری از موی‌سفیدکرده‌های سازنده وطن شده است. مسئولان محترم شاید می‌خواهند در ماه اسفند این تجمیع را انجام دهند اما به این ظرافت‌ها توجه ندارند که برای بازنشستگان چه استرسی دارد. آنان نمی‌دانند که 30درصدی که باید سال آینده در فرایند متناسب‌سازی انجام شود در نسبت به چه عددی سنجیده و اعمال خواهد شد. اگر ناظر به رقم امسال باشد، باز خود متناسب‌سازی نیاز خواهد داشت. مگر اینکه افزایشِ اعلامی سال آینده هم در آن ضرب شود که به رقم واقعی برسیم. آیا چنین خواهد شد؟ باید صبر کنیم. تصمیمات مسئولان محترم، شگفتی کم ندارد. مثل آن 25درصد باقی مانده از مرحله اول متناسب‌سازی که بعد دوسال بدون در نظر گرفتن ضرایب انجام شد که اصلا به چشم نیامد. به گونه‌ای که هنوز برخی بازنشستگان آن را در فهرست مطالبات منظور می‌کنند، چنان که در ردیف7 فهرست مطالبات هفده‌گانه بازنشستگان محترم خوزستانی هم این موضوع به این تصریح وجود دارد؛ «پرداخت ۲۵٪ باقی مانده متناسب‌سازی سال‌های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ و معوقات آن طبق برنامه توسعه ۵ساله ششم.» این یعنی کار انجام شده ناکافی می‌نماید. چنان نادرست اجرایی شده است که درست اجراشدنش خود به مطالبه‌ای دیگر تبدیل شده است. امیدواریم این‌بار و درباره متناسب‌سازی 40درصد امسال و 30-30 دوسال آینده، کار جوری سر و سامان بگیرد که چشم‌ها را روشن کند. به هر حال موضوع حق است برای بازنشستگان و حق‌الناس است برای مسئولان. گروه اول به مطالبه خود ادامه می‌دهند. ان‌شاء‌ا... گروه دوم با احقاق این حق، تکلیف قانونی و شرعی خود را به انجام رسانند. جوری که خانواده بزرگ تأمین اجتماعی و صاحبانِ پرشمار این صندوق، با استیفای تمامی حقوق خود، با سرفرازی در کنار مسئولان بایستند. این باعث رونق تولید و بیمه‌پردازی بیشتر هم می‌شود. کارگرِ امروز وقتی حالِ کارگر دیروز را خوش ببیند با خوش‌بینی افزون‌تر کار می‌کند. حق بیمه بیشتری می‌پردازد تا فردای راحت‌تری داشته باشد. این به نفع همه است.

شهرآرا / شماره 4433 / دوشنبه 29 بهمن 1403 / صفحه 9 / اقتصاد

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/16009/421127

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/11/29/16009_148628.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:43  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

باید نسبت خود را با دنیا و آخرت مشخص کنیم. مهمتر از این باید به معرفت نسبت آنچه هستیم را با آنچه باید باشیم به دست آوریم. فهم درست این است که افق را در دیدرس قرار می دهد. به گام ها جهت و حتی شتاب می بخشد. جاودانیاد استاد صفائی حائری، در صفحه 170 کتاب نامه های بلوغ به این بایستگی به شایستگی می پردازد و می نویسد:"مادام که دل تو از دنیا کوچک‌تر باشد و همّت تو حقیر باشد و بیش از همین زندگی هفتاد ساله را حساب نکند و به حساب نیاورد؛ مطمئن باش هر کاری که بکنی، حقیر و محدود و دنیایی است، حتّی اگر نماز و روزه و حجّ و جهاد و درس توحید باشد؛ که به خاطر دنیا و حرف‌ها و جلوه‌ها و زینت‌هاست. " پس نمی تواند انسانی بسازد که تا ابدیت استمرار داشته باشد."ولی اگر دل تو از دنیا بزرگ‌تر بشود و همّت تو از این محدوده فراتر برود و بیش از دنیا، از خودت توقّع داشته باشی؛ مطمئن باش برای این دل‌های بزرگ، هر کاری مفید و سودمند خواهد بود؛ حتّی اگر پاک کردن بینی کودک و پرداختن به کارهای عادی و روزمرّه باشد، که از این‌ها هر کاری را خریدارند برای تو که بزرگ شده‌ای، دیگر عروسک‌های خواهر و برادر کوچک تو جاذبه‌ای ندارد و به این‌ها، که تا دیروز برای آن‌ها گریه می‌کردی، حالا دیگر نگاه هم نمی‌کنی." آدم هرچه بزرگتر شود، دنیا برایش کوچکتر خواهد شد. جاذبه های مادی رنگ خواهد باخت مگر آن که بتواند مقدمه ای برای ابدیت باشد. اهل معنا، نگاه شان به عالم، در هندسه "الدنیا مزرعه الاخره" است. غنیمت می شمارند برای قیمتی که حاصل می شود نه فقط برای امروز. کاشت را با داشت نگه می دارند تا فصل برداشت برسد. پرداختن شان به ذنیا در برابر دیگران هم غرق شان نمی کند. به قول استاد اگر به اسباب بازی ها" دست می‌زنی، به خاطر مشغول کردن و نگه‌داری بچه‌های جاهل و غافلی است، که به قدر خویش آگاه نیستند و از آنچه که در انتظار آن‌هاست، غافل هستند و تازه این اشتغال و سرگرمی، به خاطر دل تو نیست، که می‌خواهی آن‌ها را تربیت کنی و با مهربانی و آموزش‌های آرام، آن‌ها را بسازی و به نقش خویش آگاه نمایی." باری کسی چنین خود را شناخته است. چنان قد کشیده است که درختان قامت کشیده و حتی برج های بلند را هم از بالا نگاه می کند. آدم هایی که به معرفت خویش رسیده اند را کهکشان راه شیری هم نمی تواند زمین گیر کند، زمین که چیزی نیست.....

ب / شماره 5516 / دوشنبه / 29 بهمن 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031129.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:40  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

برخورد قانونی، میانه مسیری است که اولش باید تربیت باشد و آخرش دست گرفتن. این قطعه میانی را نباید چنان گسترده در نظر گرفت که جای قطعات پیشینی و پسینی را بگیرد. باید هرچیز در جای خود باشد. اول تربیت و پرورش و راهنمایی باشد. شوریدگان بر تربیت که به جرم، دست دراز می کنند باید سردی دستبند قانون را با همه وجود حس کنند. فردی التزم گریز باید بداند که سرش به دیوار قانون خواهد خورد. پایش هم به حکم قاضی به پشت میله های زندان باز خواهد شد. این یعنی جامعه، حساب و کتاب دارد. هم در باره حق افراد و هم حقوق جامعه. قانون نوشته می شود تا کسی بی قانونی نکند. عدالت وضع شده است تا اگر کسی گردن کشید، به تعظیم کشیده شود. زندان، یک اجبار است برای کسانی که به رضا حق مردم را نمی دهند. یک مجازات است برای بزه ارتکابی. اما پایان زندان و آزادی فرد، یعنی سفید شدن دفتر حساب و بری شدن ذمه اش. کسی که مجازات کشیده، تاوان گناه را داده و علی الحساب، تسویه شده است. حق اوست که بتواند دوباره زندگی را از اول خط پی بگیرد. یک زندگی سالم در یک محور درست. اینجاست که نوبت به قطعه سوم می رسد. به دست گیری از کسی که پیشتر دستگیر شده بود. این احترام به زندگی است. تکریم همان قانونی است که دست دراز را بسته بود. بعد از این که با آن تسویه، که در، باز شد، دست باز جامعه را هم باید پیوست شود تا بداند که راه درست را همه پاس می دارند. جوانمردی هم حکمی چنین دارد که از پا افتاده را دست بگیریم حتی اگر برپا بودن سابقش خاطرات پر خطر تولید کرده باشد. به دیگر عبارت، بعد از آزادی باید جامعه با جوانمردی عضو تربیت شده خود را بپذیرد. درست مثل عضوی که بیماری زدایی و عفونت کِشی می شود و به سلامت می رسد. اتفاقا آدمی هوای عضو آسیب دیده خود را بیشتر دارد. دیده ایم این در ناخودآگاه افراد چنان نهادینه شده است که در برابر هر تهدیدی، مراقبت از آن عضو در اولویت قرار می گیرد. زندانی رها شده هم حکایت همان عضو بدن را دارد برای اجتماع. باید حمایت شود تا هدایت پذیری اش امتداد داشته باشد. این برای همه بهتر است. هم بزهکار اصلاح شد و هم فرد مصلح و هم جامعه. هرسه در هندسه دستگیری منتفع می شوند. نفع عمومی هم کنش عمومی را می طلبد.

ب / شماره 5516 / دوشنبه / 29 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031129.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:39  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ملت و سفره ای که هر روز خالی تر می شود!

کسانی که کمترین نقش را در تورم دارند، ببخشید، کسانی که هیچ نقشی در افزایش تورم ندارند، بیشترین سهم را از نکبت گرانی می‌برند. سفره‌شان روز به روز کوچک و کوچکتر می‌شود ولی کسانی که بیشترین نقش را در تورم سرسام آور دارند. نه‌تنها نکبتِ گرانی، دامن‌شان را نمی‌گیرد که برای‌شان سفره بزرگتر و رنگین‌تر هم فراهم می‌کند.

جالب است که همین جماعت که با همه چیز کاسبی می‌کنند، حرف از "شِعبِ ابی طالب" به میان می‌آورند. آنها این را نمی‌گویند که پیامبرِ خدا، صلوات‌الله علیه وآله، هرچه داشت و اموال حضرت خدیجه(س) را وسط گذاشت تا حداقل‌ها، حتی اگر یک خرما میان چند نفر باشد، فراهم گردد.

مدعیانِ امروزی نه تنها چیزی از دست نمی‌دهند که به ازای استمرار وضعیتِ "شعب"، میلیارد، میلیارد بر داشته‌هاشان افزوده می‌شود. پدر از نان خشک و لنگ‌های یمنی می‌گوید، پسران در جشن گرگ‌های والستریت، دست می‌زنند. پدر از بایستگی تحمل سختی‌ها می‌گوید، پسر کشتی‌هایش دریاها را فتح می‌کنند. "هکتور"‌ها و "H"‌ها احتمالا فکر می‌کنند شعب ابی طالب، یک جایگاه تفریحی در منطقه نفت خیز عربستان است! واقعا این جماعت از دردِ در جان نشسته مومنان شعب، چیزی فهم می‌کنند؟ از وضعیت امروز مردم، چیزی می‌فهمند؟ کار به جایی رسیده که هرکه اتهام سنگین‌تری دارد، زبانش هم به طلبکاری، درازتر است.

اگر بحث ایستادگی است باید گفت نه این جماعت از پُر خوری تاب ایستادن دارند و نه مردم را توانی در پاهای خسته می‌ماند که بخواهند سرِ پا بایستند. آقایان اگر واقعا به دنبال "ایستادگی" به عنوانِ یک بایستگی ملی و انقلابی هستند، باید همه توان خود را بگذارند، از آنچه اندوخته اند، وسط بگذارند، نگاه کاسبکارانه خود از تحریم و دیگر حوزه‌ها را برگیرند و همه ظرفیت‌ها را در خدمت مردم، همه مردم قرار دهند. چه دارایی و توانگری، عامل ایستادگی است.به گفته حضرت آیت‌الله جوادی آملی، "ملتی اگر بخواهد بایستد باید جیبش پر باشد کیفش پر باشد. ملتی که جیبش خالی است کیفش خالی است ایستاده نیست، این افتاده است." با افتادگان هم نمی‌شود صفِ ایستادگی تشکیل داد. این توده‌های متراکم تورم و باران اسیدی گرانی هم تدبیر علمی و عملی می‌خواهد چنان که این مرجع قرآن پژوه تصریح می‌کنند: "اقتصاد مثل راهپیمایی نیست که سفارش شود و با سفارش حل شود، دستوری نیست، این یک علم است که مدیریت، جامعیت، زمین شناسی و زمان شناسی می‌خواهد." تعارف بردار هم نیست. با شعر و شعار هم درست نمی‌شود. حرف ما در باره ساماندهی خرید و مدیریت مصرف را حالادیگرحتی اعضای خانواده‌های ما گوش نمی‌دهند چه رسد به دیگران. شاید حق هم با آنان باشد. می‌گویند حفظ نکردن سرمایه شخصی خیانت به خود است. وقتی بزرگان به فکر ما و اعتبار پول ملی نیستند ما کوچک‌ها خودمان باید دودستی کلاه خودمان را بچسبیم تا طوفان تورم، هست و نیست ما را نبرد. نمی‌دانم چه باید گفت اما خوب می‌دانم ما که هیچ نقشی در افسار پاره کردن تورم نداریم، بیشترین آسیب را از گرانی می‌بینیم.

جمهوری اسلامی / شماره 13029 / یکشنبه 28 بهمن 1403 / صفحه 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=347683

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/11/28/3.pdf

انصاف نیوز / یکشنبه 28 بهمن 1403

https://ensafnews.com/577864

شاوردنیوز / https://www.shayvardnews.com/?p=29641

نوید تربت / http://www.navidtorbat.ir/fa/News/30021/

صبح مشهد / https://sobhmashhad.ir/1403/11/28/62181/

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:55  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

انقلاب، معجزه خود را در تغییر رویکردها به منصه ظهور رساند. این چیزی است که از همان روز اول پیروزی به چشم آمد. موفقیت ها را اگر در گذر زمان و با متر و معیار باید سنجید، رویکرد را می شود همان اول فهم کرد. تأکید من بر روز اول برای این است که دقیقا همان روز اول، بُردارها تغییر مسیر دادند. بین بیست ویکم و بیست ودوم بهمن، یک شب فاصله بود اما در عمل با مسیر نویی که باز  شد روستا و کشاورز که تا 21بهمن، حاشیه نشین حسرت کشیده امکانات وطن بودند، از 22بهمن، در متن توجهات و برنامه ها، جایگاه شایسته احترامی یافتند. نیروهای انقلاب، به دور از بروکراسی اداری و گرفتاری در قیدوبند حکم و حق مأموریت و... به میدان می آمدند و کار را به سوی بهتر شدن سامان می دادند. روستای ما تا آن روز سازندگی را و مهربانی را به خود ندیده بود. جوانان که از شهر به یاری روستا می آمدند، دیوارهای خسته را هم انگار جانی تازه می بخشید، درختان که جای خود داشتند. آدم ها که حالشان از آب و درخت هم بهتر شده بود. همان ماه های اول، بهینه سازی قنات ها و اصلاح استخر و مسیر آب، انجام می شد. روستای ما سه قنات و مزارع وابسته داشت که یک به یک آباد شدند. حاصل کار هم، همان سال اول در خرمن کردن محصولات به چشم می آمد. لبخند رضایتِ قاب شده بر لبان خسته، امید در افزایش را روایت می کرد. محرومیت زدایی، وجهه همت نظام برخاسته از انقلاب، فراموش شده ترین افراد را در دوردست ها، زیر چتر می آورد. کارگزاران حکومتی هم که می آمدند، انگار قاصد مهر بودند. دیگر از تبختر دولتی ها خبری نبود. «امنیه» هراس نمی آورد که امنیت روانی مردم، قربانی حضورش شود. آرامش روانی رهین هر قدمی بود که برمی داشت. حال مردم ما هر روز بهتر می شد. لوله کشی آب بهداشتی، حتی شده از دیار دور، سال های بعد هم برق کشی و گازکشی و تلفن کشی و فیبر نوری و جاده آسفالته و... نشان از عادلانه ترشدن توزیع امکانات ملی داشت. الان هم در همان روستا با وجود طولانی شدن خشک سالی، با حمایت نظام برآمده از انقلاب، وضعیت زندگی مردم با شهر فاصله ای ندارد. در خانه که بسته شود، معلوم نمی کند در روستا هستید یا شهر. تأکید می کنم بر اینکه رویکرد ها اصلاح شد. همین برای تعریف و تبیین نگاه انقلاب کافی است. اگر تفرقه و هوس تجزیه و جنگ و تحریم و ندانم کاری برخی مسئولان و رقابت های فرساینده جناحی نبود، قطعا به لحاظ عملکرد و کارنامه کردن فعالیت ها، صدبرابر پیش تر می رفتیم. اما سختی شرایط و قصورها و تقصیر ها را می دانیم و امیدواریم بعد از این هر روز ایران و ایرانی بهتر از دیروز شود. این شدنی است اگر توان ها و ظرفیت ها هم افزا شود.

شهرآرا / شماره 4432 / یکشنبه 28 بهمن 1403 / صفحه 13 / گزارش

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/16005/421048

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/11/28/16005_148604.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:52  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

" قضیه اطلاعات از امور بسیار مهم و حساسی است که با همه‌چیز مردم سروکار دارد." این کلامِ امام انقلاب است در باره یکی از راهبردی ترین دستگاه های نظام. واقعیتی که ملموس است هم مبین نگاه و کلام حضرت امام خمینی(رض) است که اطلاعت، چه در جایگاه وزارت و چه اطلاعات سپاه و...با "همه چیزِ مردم" سر و کار دارد. عمومیتی چنین و شمولی چنان اقتضائات خاص خود را دارد. همان که در کلامِ نورانی امام تصریح و به "باید" تاکید می شود:" کارکنان وزارت اطلاعات باید منزه، مستقل و متقی باشند." پاکیزه جان و تقوا پیشه و حق بین. تاکید امام بر کلیدواژه "مستقل" هم آنان را در جایگاهی فراتر از احزاب و جریانات سیاسی قرار می دهد. در این منطق آنان حصن حصین ایران بزرگ هستند. بزرگتر از آن که به چالش های جناحی اصحاب قدرت پا بگذارند. این استقلال دقیقا ریشه در تنزه و تقوای آنان دارد. این سه گانه احترام افزا و عزت آفرین است که در نگاه امام روح الله هم زیبا به کلمه تبدیل و تبیین می شود:" از افتخارات جمهوری اسلامی این است که افراد متدین و متعهد و شخصیت‌های روحانی در چنین وزارت خانه‌ای هستند." با وجود افرادی با این شاخصه است که سلامت نهاد اطلاعات تضمین و کارشان در شکوه جهاد تعریف می شود. این را رهبر فرزانه انقلاب در صراحت کلام می نشانند که:" وزارت اطلاعات در حقیقت یک پایگاه عظیم مبارزه و جهاد است." اندیشه جهاد است که از آنان مجاهد می سازد تا آنان را وفادار به خاستگاه معرفتی شان معرفی کند چنان که حضرت آیت الله خامنه ای آنان را و ریشه آنان را بیان می کنند:" آحاد وزارت اطلاعات پدید آمده‌ انقلاب و فرزندان امام و انقلاب هستند." ریشه ای چنین است که درختی تناور پدید می آورد. درختی که سرشاخه هایش، به تعداد برگ هایش پرچم در اهتزاز عزت انقاب و عظمت ایران می شود. پرچم هایی که اگر سرخ هم بشود باز سبز می شود. دلیل این را هم رهبر انقلاب در ایمان مجاهدان این وادی گواهی می کنند:" عامل پیشرفت وزارت اطلاعات و سرویس دینی جمهوری اسلامی، ایمان قلبی است." با ایمان قلبی است که می شود از منطقِ قبله حراست کرد آن هم در منطقه ای که حرامیان برای انداختن یک آجر از دیوار حرم هم هزار تیر در چله می کنند. تیرشان البته به سنگلاخ خواهد خورد چون مردمانی " أَشَدُّ مِنْ زُبَرِ اَلْحَدِيدِ" برای دفاع، قامت رشید می کنند. چنین باد، ان شاالله

ب / شماره 5515 / یکشنبه / 28 بهمن 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031128.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:48  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بازنشسته را قرار تکریم بود. اگر وعده مسئولان محترم در زمان انتخابات را صادق بدانیم باید پس از هر مرحله انتخابات، روزگار این قشر بهتر و بهتر شود اما آیا چنین است؟ اجازه بدهید پاسخ را در گزارش از یک واقعیت بیان کنیم؛ وقتی گفتم زمان ثبت نام تمام شده، به زمین می افتاد اگر دیوار تکیه گاهش نمی شد. این را بنده خدایی روایت می کرد که خود او هم ثبت نام نکرده بود. چیز فوق العاده ای نبود این مورد ثبتِ نامی. مجهول گذاشتن اش شاید به صواب تر باشد. آخر چطور می شود گفت برای یک وام 30 میلیون تومانی مردم باید گرفتار تنشی چنین شوند که اگر مهربانی دیوار نبود، به آغوش سرد و سخت زمین می افتادند. می گفت بانوی سرپرست خانوار بود. وقتی شنید فعلا خبری نیست، انگار خبرهایی که در جانش بودند همه با هم به صدا در آمدند تا در بی صداترین حالت، اشک هایش راوی سر درون اش باشند. انگار خیلی امید بسته بود به این وام. تعجب نکنید که وام 30 میلیون تومانی که این همه قصه ندارد. اگر شما هم مثل بسیاری از مستمری بگیران تامین اجتماعی حداقل بگیر بودید، بیش از چهار برابر حقوق تان می شد این رقم. برای کسانی که با بیمه پردازی ناقص بازنشست شده اند که این رقم چندین برابر دریافتی شان است پس حق دارند نگاهی چنین داشته باشند. اما یک حق هم هست که نباید مغفول بماند. حقی به نام کرامت که باید همواره مردم از آن برخوردار باشند. قصد تلخ نویسی ندارم که کام همه را شیرین می خواهم. اگر گاهی کلمات به تلخی می زنند برای این است که مسئولان را سر قرار بیاورند تا نتیجه کار به حلاوت کام همه بیانجامد. انتظار است تا مسئولان محترم تا می شود این وام ها را افزایش دهند هم به لحاظ رقم و هم عدد کسانی که می توانند از آن برخوردار شوند. این می تواند مسکن باشد در زندگی پر درد این سفید مویان که گاه زندگی روی سخت و رنگ سیاه خود را به انان می نمایاند. مردم عیالِ حکومت اند. حکمرانی بر مدار عدالت احقاق حق اینان را هم اقتضا می کند. این درست که تامین اجتماعی سازمانی متکی بر بیمه پردازی است و بیمه شدگان شان در فهرست دولت نیستند اما به عنوان شهروند، که باید مورد حمایت قرار گیرند. با این نگاه ببینید مستمری بگیران حداقل بگیر را. حال اینان اگر اندکی بهتر بشود حال جامعه هم خیلی بهتر خواهد شد. دولت باید نقش دیوار نگهدارنده را ایفا کند تا اگر به حُکمِ قانون، جایی برای دستگیری نباشد، به حکمتِ حکمرانی عدالت محور قوام زندگی مردم برقرار بماند.

ب / شماره 5515 / یکشنبه / 28 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031128.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:47  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

صدای زنگ‌ها برای ماست که به صدا درمی‌آید. این را باید جدی بگیریم. گفته‌های به‌اضطراب‌آلوده‌ای که از زبان بسیاری برمی‌خیزد هم با صدای زنگ‌ها از یک خانواده است. مردم دارند به هم خبر می‌دهند برای خرید. نمی‌خواهم از کلمه «ذخیره» استفاده کنم اما وقتی فاصله خانه تا مغازه چند‌قدم است، بیشتر از نیاز چند روز خریدن می‌تواند معنای ذخیره پیدا کند. این را ناخوش دارم. اما دارد برای اکثریت خانه‌ها و در‌میان خانواده‌ها به یک باید ترجیحی تبدیل می‌شود. شاید هم مردم حق دارند برای خریدهایی چنین. وقتی مطمئن هستید فردا گران‌تر می‌شود، مگر می‌توان خرید امروز را به دیده مذمت نگریست؟ من نمی‌پسندم این را اما مذمت هم نمی‌توانم کرد. ذمی اگر باید در کلام آید، خطابش به کسانی خواهد بود که حاصل کارشان می‌شود این. باید کارها را چنان سامان داد که اگر اوضاع سامان نمی‌یابد، لااقل شیبِ تندِ این بی‌سر‌و‌سامانی، یک مقدار کند شود اما... این ناترازی‌های پر‌تکرار، این کاهشِ افزایشی ارزش ریال، این عمود‌شدن منحنی‌ها رو به بالا معنای خوبی ندارد. خوب که نباشد، خوش هم نمی‌توان بود. من خبر، زیاد می‌خوانم. تحلیل هم به‌نسبت می‌خوانم اما اگر بخواهم به پردازش این داده‌ها بپردازم و همه آن را در چند‌کلمه خلاصه کنم، خواهم گفت امروز ارتقای تاب‌آوری ملی یک ضرورت راهبردی است. سالی که می‌آید، فصل‌به‌فصل ما را با امتحاناتی مواجه خواهد کرد که برای سربلندی در آن خیلی باید از‌خود‌گذشتگی کرد. تورم موجود اگر با پیشوند «اَبَر» همراه شود، شاهد «ابرتورم» خواهیم بود که می‌تواند خیلی زندگی‌ها را آوار کند. برقراری سقف خانه وقتی پایه‌های خانواده در هم می‌ریزد، نمی‌تواند روی سر زندگی، چتر بگیرد. باران اسیدی گرانی، هر‌چتر و حتی سقفی را هم رد می‌کند. من دعا می‌کنم و شما هم دعا کنید که تحلیل برخی اقتصاددان‌ها به وقوع نپیوندد. تورم فعلی خیلی‌ها را کمر شکسته است. سنگین‌تر‌شدن آن، آمار کمر‌شکسته‌ها را نجومی می‌کند. حرف این دولت و آن دولت نیست. حرف همه ماست که اگر غفلت کنیم، اگر مصرفمان را مدیریت نکنیم. اگر مقتصدانه رفتار نکنیم، همداستان‌شدنمان با مردم کشورهایی که شنیدن نامشان هراس‌آور است، دور نخواهد بود. «دور باد از ما وضعیتی چنان» دعاست. هزار‌بار هم آمین می‌گوییم اما آمینِ عملی آن از‌‌سوی مسئولان تدبیر و برنامه‌ریزی است. ما هم آمین را تاب‌آوری و همراهی و مدیریت مصرف معنا می‌کنیم. مسئولان باید بکوشند آمار بیکاری نجومی نشود، تورم شتاب نگیرد، ناترازی‌ها رو به افزایش نگذارد. ما هم همراهی می‌کنیم به نام مقدس ایران و انقلاب که «دشمن‌شاد» نشویم. مهم است که همه ما نسبت‌به آینده نزدیک آگاهی داشته باشیم و نظام‌سازی‌ها برای زندگی آگاهانه باشد. غافل شویم، حسرت‌نشینمان می‌کنند. مبادا که چنین شود.

شهرآرا / شماره 4431 / شنبه 27 بهمن 1403 / صفحه آخر / کوچه

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/16001/420949

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/11/26/16001_148572.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۳ساعت 13:2  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

خیال برداشته است تاجر مرگ را تا خواب های اشتراکی با نتانیاهو را در زمین غزه تعبیر کند. از کوچاندن صاحبان خانه از غزه می گوید. این دیگر محو رسمی فلسطین است. محو هویتی، تاریخی و سرزمینی فلسطین. کاری را که با جنگی پر کشتار و هولناک نتوانستند به سرانجام برسانند، می خواهند پس از آتش بس به اسم بازسازی غزه محقق کنند. کوچاندن مردم نوار غزه، به هر جایی غیر از این سرزمین، حتی اگر با وعده صد درصد بازگشت هم باشد، هدفی جز محو فلسطین ندارد، چه رسد که ترامپ از کوچ بی بازگشت و سکونت در دیگر کشورها می گوید. قُل جنایتکار و صهیونیستِ او هم تشکیل کشوری به نام فلسطین را نه فقط پیروزی حماس که پیروزی ایران می شمارد و بر آن می شورد. نقشه عریانی است در سر بیمارانی چون ترامپ و نتانیاهو. حالا جهان عرب چه خواهد کرد؟ آنان که شرط دوکشوری را برای قدم های بعدی« پیمان ابراهیم» تکرار می کردند چه خواهند کرد. آیا محکوم سازی ها، فراتر از کلمات بر کاغذ نشسته، ما به ازای عملی هم خواهد داشت؟ جنایتکاران، گام عملی برمی دارند. از دهان شان اژدها تنوره می کشد. می خواهند آخرتِ خود را در دنیای فلسطینی ها به نمایش بگذارند. آیا این همه جسارت را، این همه تهوع آفرینی را چاره خواهند ساخت آنان که هزار ادعا دارند؟ از جهان اسلام چیزی نمی گویم. چیزی به این عنوان به نظر وجود ندارد که بخواهد اظهار وجود کند! اگر وجود داشت، شاهد ایجاد و ماندگاری رژیم جعلی اسرائیل نبودیم. کشورهایی که به عربی صحبت و خود را «جهان عرب» معرفی می کنند تا کجا پای حرف خود می مانند؟ خبرها از تعجیلِ تاجر مرگ برای پایان فلسطین حکایت دارد. انگار دست به جیب هم شده است. این را از زبانِ«مصطفی بکری» از اعضای پارلمان مصر می خوانیم که رئیس‌جمهور آمریکا «دونالد ترامپ» به همتای مصری خود «عبدالفتاح السیسی» پیشنهاد ۲۵۰ میلیارد دلار داده است تا با کوچ اجباری فلسطینیان از غزه به مصر موافقت کند. اتفاقِ ماجرایی چنین خود می تواند اسبِ تراوای قرن باشد. فلسطینی ها به مصر بروند. غربت، غیرت شان را به جوش آورد، یک سنگ به سوی سرزمین های اشغالی بیندازند، بهانه برای تشکیل اولین خطِ پرچم منحوس اسرائیل ایجاد می شود؛ نیل! آنان از نیل تا فرات را هدف گذاری کرده اند. کوچاندن اهالی غزه به مصر، این بهانه را به دست های چدنی شان می دهد. از سوی دیگر، جوابِ سعودی ها را هم نتانیاهو با وقاحتِ تمام داده است؛« سعودی ها می‌توانند یک دولت فلسطینی در داخل عربستان درست کنند؛ آن ها زمین خالی زیاد دارند.» او این را هم به صراحت گفته است که:«من هیچ توافقنامه عادی‌سازی را که ممکن است کشور اسرائیل را به خطر بیندازد، امضا نخواهم کرد.» این یعنی خود را از«پیمان ابراهیم» هم بی نیاز تصور می کند. این اظهارات را نتانیاهو در حالی مطرح می‌کند که ریاض اخیرا درباره طرح کوچ اجباری فلسطینیان شدیدا واکنش نشان داده و طی نامه‌ای به همراه چند کشور دیگر شدیدا با این طرح مخالفت کرده است. علاوه بر این کشورها، تمام گروه‌های فلسطینی و همچنین رئیس تشکیلات خودگردان طی روزهای گذشته با صدور بیانیه‌هایی جداگانه اظهارات رئیس جمهور آمریکا را «نقض خطرناک قانون بین‌المللی و جانبداری کامل آمریکا از اشغالگران و متجاوزان اسرائیلی» دانسته‌اند. اما به نظر ترامپ و نتانیاهو گوشی برای شنیدن سخنان عربی ندارند. کم گذاشتن در حمایت از مقاومت، سنگین برداشتنی چنین را به دنبال دارد. مقاومت هر چه هم ویرانی داشته باشد، خانه کوچی در پی ندارد. هر هزینه ای هم که داشت و داشته باشد، نابودی فلسطین نیست. با رصد گفته های آمریکایی ها و صهیونیست ها به جرئت می توان نوشت و امضا کرد که برای ماندن فلسطین راهی به جز مقاومت وجود ندارد. باید از نو نوشت طرحی را برای فردا به نام پرعظمتِ مقاومت.

خراسان / شماره 21707 / شنبه 27 بهمن 1403 / صفحه اول و 2 / چ2ا

https://sarasari.khorasanonlin.ir/Newspaper/item/109379

https://sarasari.khorasanonlin.ir/Newspaper/PagePDF/36465

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:53  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

کشمکشی بر پاست حیرت انگیز. قیمت ها پله های نردبان را چند تا یکی طی می کنند. مردم هم به همان شتاب، خرید می کنند. این باز به قیمت ها نفس تازه می دهد و باز ما مردمیم که می خواهیم از قیمت ها جلو بزنیم. اما نمی شود. اما خسته می شویم اما ارزش پول ملی لحظه به لحظه کمتر و احوال ما بدتر می شود. روایت هر روزه یک خانواده ایرانی را بخوانید؛ زنگ می‌زند که حبوبات بخرید، بدجوری دارد گران می‌شود. بانوی مهربان همسایه است که تلفن کرده است تا ما را هم با خبر کند که قبل از سیل گرانی، توشه سالمان را فراهم کنیم. قصدش صد درصد خیر است برای ما... اما در چنین شرایطی، تماس‌هایی از این دست- که کم هم میان خویش و همسایه اتفاق نمی‌افتد- یقه‌ام را می‌گیرد. آیا باید خرید؟ یعنی خرید را به پیش انداخت و بر موج‌های سیل افزود یا باید بی‌توجه گذاشت این تماس‌ها را و به وقت نیاز خرید کرد؟ من به دومی معتقدم. به اینکه به وقت نیاز و به اندازه نیاز باید خرید کرد و نه زودتر و نه بیشتر. این را به اهل خانه هم گفته‌ام. به تکرار هم گفته‌ام. گرچه آنان هم برخی اوقات گوش نگرفته و بر طبق زنگ همسایه، رفتار و خرید خود را تنظیم کرده‌اند. من اما گفته‌ام. جوابم را هم دخترم با این بیت شعر مولانا می‌دهد که بابای تنهای ما، انگار همدل مولوی است که می‌گوید:

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید / تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز

تلخ می‌خندم و می‌گویم، من چراغ خود برمی‌افروزم اما کاش دیگران هم چنین می‌کردند تا هزار در هزار می‌شدیم و با اصلاح شیوه خرید، موجی نمی‌آفریدیم که دیگران سوارش شوند. ما اما تنهاییم. کم تعدادیم اما کار خود را می‌کنیم. کاری که فکر می‌کنیم درست‌تر است. اما کاش مسئولان محترم هم کاری می کردند که امثال ما که به وقت نیباز و به اندازه خریدن توصیه می کنیم، شرمنده مردم نشویم. شرمندگی هم دارد وقتی می گوئیم نخرید، فردا که وقت نیاز شان می شود، قیمت ها از دیروز کلی بالاتر است. هم حرف ما از سکه می افتد و هم کسانی که سر همراهی دارند، سرشکسته می شوند. نمی دانم حضرات چه جوابی دارند برای ایران، برای پول ایران، برای مردم ایران. خوب نیست که بسیار هم بد است. به ما برمی خورد وقتی می شنویم،" حسابِ ریال ما به جایی رسیده است که هرکس خرج کند، پس‌انداز کرده است و هرکه پس‌انداز کند، به‌واقع خرج کرده است." حالا باید مردم را به پس انداز خواند یا خرج کردن که فردا در سئوال نگاه شان نمانیم؟ واقعا چه باید بکنیم؟

ب / شماره 5514 / شنبه / 27 بهمن 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031127.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:50  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

فقط توسل نبود که ما را به امام زمان(عج) وصل می کرد. ما خود را سربازانِ پا به رکابِ حضرت می دانستیم که سنگر به سنگر می رفتیم. تیری اگر می انداختیم و "وَما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَلٰكِنَّ اللَّهَ رَمىٰ ۚ" می گفتیم، باور مان بود که در رکاب حجت خداییم. امام خمینی را نایب حجت بالغه الهی می دانستیم. فرمانش را به جان اطاعت می کردیم چون او را پرچم افراز صاحب الزمان می دانستیم. نه خود جان مان را از سر راه آورده بودیم و نه پدران و مادران و همسرانی که" جانِ جانانِ" خود را به معرکه می فرستادند، سرِ راه به آن رسیده بودند. اگر دست می شستیم و دست می شستند برای این باور به کمال رسیده بود که همه چیز در هندسه حضرت مولاست. دفاع از ایران عزیز هم با همین نگاه قوام می یافت و به قدرت تبدیل می شد. ایران را کشور امام زمان می دانستیم و در دفاعش جسم و جان را سنگر می کردیم. اصلا داد و ستد جغرافیایی- معرفتی بین ایران و دوگانه عاشورا و انتظار بود که انتظار دشمنان جهانی را برای زمین گیرشدن مان ناکام گذاشت. کامشان تلخ شد وقتی کام ملت را شهد یافته به اعتقاد مهدوی دیدند. آنان اهل مطالعه و بررسی بودند. حساب و کتاب هایی که به ترازو در نمی آمد را هم به تراز تحلیل می گرفتند و فهمیدند تا وقتی این باور در میان ما پرچم در اهتزاز دارد، ما از پا هم که بیفتیم دوباره برمی خیزیم روی زانو هامان. اسبِ مان را هم که به هزار تیر کِشند و بکُشند، از اصل- اما- هیچ وقت نمی افتیم. اصلِ ما ایرانی ها، باور به امامت است. به این که زمین و زمان بر مدار او می چرخد. در این میان آنانی خُرد می شوند که بی خِرد، بر خلاف این محور حرکت می کنند. همین خلاف گردی هم آنان را در هم می شکند چنان که صدام را شکست. ما این را به چشم دیدیم و ایمان مان به این حقیقت به واقعیت تبدیل شده بیشتر شد که اگر چه جهان باطل با هم متحد شدند اما ما هم تنها نبودیم. ما بودیم و حجت خدا در پیش. به همین خاطر بود که سرمان بالابود و سینه مان سپر و زبان مان گویا که شما همه یک طرف و ما و امام مان و خدا در برابر شما. ما ناشدنی ها با این باور شدنی و ناممکن ها را به امکانی در دسترس تبیدل کردیم. امروز هم می توانیم اگر با آن باور به میدان بیاییم.

ب / شماره 5514 / شنبه / 27 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031127.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:49  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

جبهه یک مکتب متعالی و سازنده بود. دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه باید عمر بگذارند پای بازشناسی جبهه و مردانش که اگر پایشان هم بریده می‌شد، دلشان در آن خاک خدایی جا می‌ماند. راز‌ها دارد آن شکوه سرخ که حتما باید بازخوانده شود. اصلا امروز ما نیازمند آن دیروز اقتدارآفرین است. از جمله این رازها، تعریف رابطه امت- امامت در عصر غیبت بود و این واقعیت که فقط توسل نبود که ما را به امام زمان (عج) وصل می‌کرد.

ما خود را سربازانِ پا به رکابِ حضرت می‌دانستیم که سنگربه‌سنگر می‌رفتیم. تیری اگر می‌انداختیم و «وَما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمى» می‌گفتیم، باورمان بود که در رکاب حجت خداییم و به عنایت الهی مستظهر و منصور. امام خمینی را نایب حجت بالغه الهی می‌دانستیم. فرمانش را به جان اطاعت می‌کردیم، چون او را پرچم افراز صاحب‌الزمان می‌دانستیم. نه خود جان‌مان را از سر راه آورده بودیم و نه پدران و مادران و همسرانی که «جانِ‌جانانِ» خود را به معرکه می‌فرستادند، سرِ راه به آن رسیده بودند. اگر دست می‌شستیم و دست می‌شستند برای این باور به کمال رسیده بود که همه چیز در هندسه حضرت مولاست.

دفاع از ایران عزیز هم با همین نگاه قوام می‌یافت و به قدرت تبدیل می‌شد. ایران را کشور امام زمان می‌دانستیم و در دفاعش جسم و جان را سنگر می‌کردیم. اصلا داد و ستد جغرافیایی- معرفتی بین ایران و دوگانه عاشورا و انتظار بود که انتظار دشمنان جهانی را برای زمین‌گیر شدن‌مان ناکام گذاشت. کامشان تلخ شد وقتی کام ملت را شهد یافته به اعتقاد مهدوی دیدند.

آنان اهل مطالعه و بررسی بودند. حساب و کتاب‌هایی که به ترازو در نمی‌آمد را هم به تراز تحلیل می‌گرفتند و فهمیدند تا وقتی این باور در میان ما پرچم در اهتزاز دارد، ما از پا هم که بیفتیم دوباره برمی‌خیزیم روی زانوهامان. اسبِ‌مان را هم که به هزار تیر کِشند و بکُشند، از اصل- اما- هیچ وقت نمی‌افتیم.

اصلِ ما ایرانی‌ها، باور به امامت است. به اینکه زمین و زمان بر مدار او می‌چرخد. در این میان آنانی خُرد می‌شوند که بی‌خِرد، برخلاف این محور حرکت می‌کنند. همین خلاف گردی هم آنان را درهم می‌شکند چنان که صدام را شکست. ما این را به چشم دیدیم و ایمان‌مان به این حقیقت به واقعیت تبدیل شده بیشتر شد که اگر چه جهان باطل با هم متحد شدند، اما ما هم تنها نبودیم. ما بودیم و حجت خدا در پیش. به همین خاطر بود که سرمان بالا بود و سینه‌مان سپر و زبان‌مان گویا که شما همه یک طرف و ما و اماممان و خدا در برابر شما.

ما ناشدنی‌ها با این باور شدنی و ناممکن‌ها را به امکانی در دسترس تبدیل کردیم. امروز هم می‌توانیم اگر با آن باور به میدان بیاییم. شجاعتی که ترس را در ما می‌میراند هم به همین خاطر است. شعب ابی‌طالب و کربلا فرقی نمی‌کند. ما ایستاده‌ایم، چون امت امام زمانیم. به قاعده لطف حضرت باور داریم که ما را به تدبیر نایب خود از این معرکه هم سرفراز بیرون خواهد آورد. او همان امامِ زمانِ دهه شصت است. ما هم بر همان مدار می‌مانیم. ان‌شاءالله

خبرگزاری دفاع مقدس / کد مطلب 726147 / جمعه 26 بهمن 1403 / ساعت: 06:00

https://dnws.ir/0032u3

https://defapress.ir/fa/news/726147

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:28  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

میلاد مسعود امام‌مهدی(عج) را در پیش داریم؛ نام مقدسی که با حکومت صالحان، نگاه را به فرداهای روشن پرامید می‌کند. ما انقلاب خودمان را به‌سان پیش‌نیاز برای آن حقیقت بزرگ تعریف کردیم. رویکرد انقلاب هم این بود که نه‌تنها دنیایمان را آباد کند، که همه ما را به تعالی در مقام انسانی برساند. نتیجه حکومت عادلانه منتظران باید هم که چنین مصلحانه باشد. اینکه برخی‌ها امروز می‌گویند مردم برای آب و نان قیام نکرده‌اند، به یک معنا درست است و در معنایی دیگر نادرست. درست اینکه فراتر از تمهیدات زندگی این‌جهانی را هدف‌گذاری کردند تا با تحقق حکومت به منهج نبوی و علوی، به جایگاهی برسیم که نتایج سحر باشد برای صبح صادق دولت ظهور. نادرست هم اینکه با این بیان نمی‌توان طلب معیشت در شأن مردم را قلم گرفت. زیست مؤمنانه با فقر در هر نوع، ناسازگار است؛ چه فقر معنوی و معرفتی باشد، چه فقر اقتصادی. این آخری که در کلام نبوی چنین تعریف می‌شود: «کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً.» چطور برخی به خود اجازه می‌دهند با نادیده‌گرفتن این حقیقت، حق‌خواهی معیشتی مردم را جور دیگری تعبیر کنند؟ فلسفه انقلاب، و مهم‌تر از آن فلسفه دولت عدالت‌گستر حضرت‌صاحب(عج)، بازگشت به فلسفه حکومت نبوی و احیای تراز حکومت علوی بود و هست. مگر نه اینکه در حکومت چهار و اندی سال مولا، فقر از حوزه حکومتی ایشان تارانده شد؟ من نمی‌دانم کسانی که بر نان و آب خط می‌کشند، چه خطی را دنبال می‌کنند، ما اما از انقلاب طلیعه‌دار ظهور، زیست مؤمنانه را انتظار داریم که تأمین بی‌دغدغه معیشت و آبادی سفره‌ها هم از پیش‌نیازهای آن است. ما مردم و همه کارگزاران به خاطر بسپاریم این کلام نبوی را که «عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس است و به قیامت کشیده نمی‌شود:‌ ۱- ایجاد ناراحتی برای پدر و مادر ۲- ظلم در حق مردم ۳- ناسپاسی در مقابل کارهای نیک دیگران... .» اولی را اگر شخصی بدانیم، دوتای دیگر دقیقا ناظر به اعمال متقابل دولت-ملت است. دولت هم نه‌فقط به معنای قوه مجریه، که همه حاکمیت را شامل می‌شود. پس هوشیار باشند و باشیم که سخن ما و رفتار ما به‌هیچ‌وجه حتی سایه‌ای از ظلم در حق مردم در آن نباشد که خداوند بر بندگان خویش و حقوق و حفظ حریمشان به‌شدت غیور است. سنتش را هم هرگز تغییر نمی‌دهد. همچنین، در برابر نعمت‌های الهی و نیک‌کرداری مردمان، خدمت مسئولان، دل و دیده و زبان شاکر داشته باشیم که شکر نعمت همواره نعمت‌افزا می‌شود بر اساس سنت الهی و کفران نعمت دست‌ها را خالی می‌کند و این خالی را نیز عقوبت ناسپاسی پر می‌کند. پس قدردان نعمت‌های انقلاب و تلاش‌هایی باشیم که در راه اعتلای دین و اخلاق و میهن شده است. لیوان را اگر در دست می‌گیریم، فقط نیمه خالی‌اش چشممان را پر نکند. نیمه پر لیوان را هم ببینیم. انصاف در دیدن و داوری درست را همواره در نظر داشته باشیم. سیاه‌انگاری صددرصدی و سفیدپنداری صددرصدی هردو نابجاست. درست‌دیدن و به‌جا نقد و به‌جا تمجیدکردن، درست‌ترین کار است. همه توانمان را بگذاریم برای روزهای بهتر ایران. به‌رغم خواست بدخواهان، روزگار بهتر را رقم زنیم. این است که ما را شایسته زیستن در دولت دوست می‌کند.

شهرآرا / شماره 4430 / پنجشنبه 25 بهمن 1403 / صفحه 14 / معارف

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15995/420856

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/11/24/15995_148518.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:23  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

کلیپ‌های این روزها را نگاه می کنم. پلاکاردها و پارچه نوشته‌ها را می خوانم، در کنار فراوان پیام های حال خوب کن که می‌گیرم، برخی‌ها هم با برون ریختنِ درونیات خود، حال به هم زن می شوند. واقعا کوزه وجود برخی‌ها از چه زهری پُر شده است. زهری که اگر- خدای نکرده- میان یک ملت تقسیم شود همه را هلاک نکند، دست‌کم به بستر بیماری می اندازد.

من کلمه و کلام را آلوده گفتار ناصواب‌شان نمی‌کنم. حیف می دانم قلم به چیزی فرسوده شود که در جانِ برخی بدگوها و بدخواه‌‌ها جوان است. فقط این را می گویم آنچه بر زبان می‌آورند یا بر کاغذ می نویسند، شرح حال خودشان است. فکر می‌کنم افراد را نه از آنچه دیگران درباره‌شان می گویند که از گفته‌های آنان درباره‌ی دیگران باید شناخت. آن که زبان به بدگویی دارد، خود را معرفی می‌کند. آن که بد دیگران را هوار می‌کشد، هوای نفس خود را نشان می دهد. انقلاب را اینان اگر زخم نزنند – که فراوان می زنند – مرهم زخمی هم نخواهند بود.

بدتر از اینان کسانی هستند که نفس به نفس این گروه‌های کوچک و پر سر و صدا می‌دهند. کسانی که کلمات برخاسته از هوای نفس را به عرش و روحیه الهی نسبت می‌دهند. آدم‌های پر اما و اگری که یادشان می‌رود وقتی با انگشت اشاره دیگران را نشان می‌دهند، چهار انگشت، خودشان را نشان می‌کند.

نمی‌خواهند – انگار – شرایط را بفهمند. سختی روزگار و شدائدی که تهدید می کند را فهم نمی‌کنند. رفتارشان حتی اگر بپذیریم ۱۸۰ درجه با دشمن در نیت متفاوت باشد اما در عمل یکی است. تخریب وحدت ملی، ایجاد گُسل میانِ ملت است آن هم در زمانه‌ای که حریف از یک منفذ هم نمی‌گذرد.

این حاشیه‌های حاشیه‌آفرین را اگر چاره نکنیم، می‌تواند متن را به شرایطی برساند که هزار عاقل هم نتوانند سنگِ انداخته‌ی اینان را از چاه درآورند. زودتر باید تدبیر کرد. غضنفرها بیشتر از مارادونا خطر ایجاد می کنند. از بازی بیرون گذاشتن اینان به نفع تیم ماست حتی اگر ده نفره شویم.

انصاف نیوز / پنجشنبه 25 بهمن 1403

https://ensafnews.com/577326/

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:19  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

زندگی بسیاری از ما با اعتقاد به امامت گره خورده است. حد اقل ادعایش را داریم. لذا با این طرح، راه خویش را در هم در زندگی و هم در تاریخ آغاز می کنیم. مومن واقعی اما در این راه رنج ها می برد. اما در هر قدم حتی اگر هزار زخم هم بردارد باز ثابت قدم تر از پیش برای فردای خود طرح می نویسد. تاریخ به شهادت شکوفا شده تشیع شرح این طرح هاست. اگر صفحات اش را به دقت ورق بزنیم می بینیم مومنان حقیقی، چگونه از حقیقت ایمان خویش دفاع می کنند. در نگاه آنان، ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، سرمشق گرفتن از محمد و آل محمد معنا می شود. از تمرین فضایل اخلاقی تا قله مکارم اخلاقی. وَعَجِّل فَرَجَهُم که ادامه صلوات می خوانیم هم یعنی گناه نکنیم. یعنی با زیستِ مومنانه و زندگی صالحانه به سوی ظهور حضرت مصلح، قدم برداریم. هر روز و ساعت و دقیقه بکوشیم فاصله خود را با حضرت کم کنیم. این کلام هشدار دهنده و هوشیار کننده آن حضرت است که:" فاصله شیعیان ما با ما به اندازه گناهان شان است." اگر می خواهیم این فاصله کم شود، باید منحنی گناهان هر روز کاهشی تر شود. بدانیم که امام، غایب نیست، ماییم که حاضر نیستیم. زیبا بیان می کند جاودان یاد، استاد صفایی حائری :" حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 900 و چند سال است که منتظر ماست. چقدر ما قسی هستیم. این قدر عشق، محبت، انتظار، ما صدای او را نشنویم نگاه او را نشنویم. چقدر ما را صدا زدند عاقل بودیم بالغ بودیم مدعی فقه بودیم مدعی عرفان بودیم و گوش نکردیم اصلا سر برنگرداندیم. گفتم 1000 سال هست منتطر من است. صدا می زند این صدا صدایی نیست که خاموش بشود. تنها صداست که می ماند...." صدا ماند. لبیک نشنید. ما از پی هم آمدیم و رفتیم اما به ترازی خود را نساختیم که ما را کنار او قرار دهد. صدا ماند و می ماند و باز هم ما را به یاری می خواند اما دریغا که ما به دنبال یادگاری هستیم و قاب کردن خاطرات؛" از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند." دریغا که این زندگی نوشت و البته سرنوشت ماست تا وقتی گرفتار خویش بمانیم. ما منتظر نیستیم. سنت انتظار نه این است که در رفتار ماست. منتظر خود را در شانِ کسی که انتظارش را می کشد آماده می کند. ما چنینیم آیا؟

ب / شماره 5513 / پنجشنبه / 25 بهمن 1403 / صفحه 2

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031125.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:16  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

برات یک چراغ افروخته است در فرهنگ ما. چراغی که تاریکی ها را، غبارها را می تاراند تا یاد اموات، زنده و نام شان احیا شود. نیکو سنتی است این غبارروبی از یاد و نام کسانی که نام و نشان ما روئیده از مزرعه آنان است. این سنت نیک را باید به نیکو ترین وجه حفظ کرد. در این روشنایی است که می شود راه را یافت. زیبا می فرماید رسولِ حکمت و هدایت، محمد مصطفی(ص) که:" زُورُوا القُبُورَ فَإنّهَا تُذَکِّرُکُم الآخِرَة؛ به زیارت قبور بروید؛ زیرا شما را به یاد آخرت می‌اندازد." این نیز باعث درس آموزی می شود. درس هایی که امروز مان را چنان سازمان می دهد که آخرت ما هم به بهترین شکل سامان بگیرد. اموات را باید احیا داشت. قبر ها را باید زیارت و آموختنی هایش را در ذهن قاب کرد." زُورُوا قُبُورَ مَوْتَاکمْ وَ سَلِّمُوا عَلَیهِمْ فَإِنَّ لَکمْ فِیهِمْ عِبْرَةً؛ قبور مردگانتان را زیارت کنید و بر آنان درود بفرستید، که آنان برایتان عبرت‌اند." کلام هدایت گر نبوی است. مردم دیار ما هم به این درس ها، رسم زندگی تنظیم می کنند. نباید با نابه جا کاری ها این نظم مومنانه بر هم خورد. انبوه کردن آنچه بر قبر ها می گذاریم. تبدیل شدن این خط نا زیبا به دفتر هزار برگ رقابت و چشم و هم چشمی، عملا این سنت حسنه را به رفتار سیئه از مدار آموزشی و تربیتی خارج می کند. نباید یک مراسم خوب، استرسی بر فراوان استرس های دیگر بیفزاید. اگر کسی دستی باز دارد و می خواهد یاد امواتش را ویژه گرامی بدارد، راه های صواب فراوان است. راه هایی که اگر شمار شود، آخرینش هم به قبرستان ختم نمی شود. ساده سازی مراسم چراغ برات، رنگ و اعتبار از عیار ارادت ما به پدر و مادر نمی کاهد بلکه اعتبار یک مراسم سنتی و فرهنگی را می افزاید. مسابقه باید در امور خیر باشد نه در نمایش و شواف. در روستای ما دیر سالی است که این مراسم به سادگی برگزار می شود اما افراد نذر و نیازی که دارند را در قالب وجه نقد به صندوق مسجد کمک می کنند. خوب است که این درس شود برای دیگران نیز. کمک ها را به نام اموات به جایگاه هایی اختصاص دهیم که گرهی از کار فروبسته بندگان خدا باز می کند. این خیلی بهتر است.

ب / شماره 5513 / پنجشنبه / 25 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031125.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:15  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

انقلاب قرار بود ما را به زیستِ محمدی برساند. نه تنها دنیای مان را آباد کند که همه ما را به تعالی در مقام انسانی برساند. نتیجه حکومت عادلانه صالحان باید هم که چنین باشد. این که برخی ها -امروز- می گویند مردم برای آب و نان قیام نکرده اند هم به یک معنا درست است و هم در معنایی دیگر نا درست. درست این که فراتر از تمهیدات زندگی این جهانی را هدف گذاری کردند تا با تحقق حکومت به منهج نبوی و علوی، به صدی برسند که نود و هشتاد و هفتاد و... را پیش همه آورد. نادرست هم این که با این بیان نمی توان طلب معیشت در شان مردم را قلم گرفت. زیستِ مومنانه با فقر در هر نوع، ناسازگار است چه فقر معنوی و معرفتی باشد چه فقر اقتصادی. این آخری که در کلام نبوی چنین تعریف می شود:" كَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً" چطور برخی ها به خود اجازه می دهند با نادیده گرفتن این حقیقت، حق خواهی معیشتی مردم را جور دیگری تعبیر کنند؟ فلسفه انقلاب، بازگشت به فلسفه حکومت نبوی و علوی بود و است. مگر نه این که در حکومت چهار و اندی سال مولا، فقر از حوزه حکومتی ایشان تارانده شد؟ من نمی دانم کسانی که بر نان و آب خط می کشند چه خطی را دنبال می کنند ما اما از انقلاب، زیست مومنانه را انتظار داریم که تامین بی دغدغه معیشت و آبادی سفره ها هم از پیشنیاز های آن است. به یاد داشته باشیم ما و به ویژه کسانی که اختیاردار حکومت اند. همه کارگزارن به خاطر بسپارند این کلام نبوی را که " عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس است و به قيامت کشيده نمي شود؛۱- ايجاد ناراحتي براي پدر ومادر ۲ - ظلم در حق مردم ۳ - ناسپاسي در مقابل کارهاي نيک ديگران و مراقب اعمال خود باشيم. " اولی را اگر شخصی بدانیم- که باز می توان سویه های تاثیر پذیری از کارکرد حاکمان را هم در آن نشان داد- دو تای دیگر دقیقا ناظر به اعمال متقابل دولت- ملت است. دولت هم نه فقط به معنای قوه مجریه که همه حاکمیت را شامل می شود. پس هوشیار باشند و باشیم که سخن ما، رفتار ما به هيچ وجه، باعث ظلم در حق مردم نشود که خداوند بر بندگان خويش و حقوق و حفظ حريم شان به شدت غيور است و عقوبت آن را به آن جهان وا نمي گذارد که در همين دنيا نسق از گرده ظالمان مي کشد. اگر کتاب زندگي اهل بيداد را باز بخوانيم درخواهيم يافت به پهناي بامشان، برف عقوبت نشسته است.يک نفر شاه مي شود و به جاي ايجاد شادي براي مردم، سيه روزي مي آورد و معترضانه به اين سياهي روزگار را به سياهچال مي اندازد، عقوبت اين بيداد را به شکل سرنگوني مي پردازد و آن که به ستم سيلي بر گونه شهروند نواخته است به هزار شکل از روزگار سيلي مي خورد، که «دار مکافات در ظلم به ديگران، همين دنياست» و خداوند، ترازو را همين جا، علم مي کند و باز از کلام نوراني رسول ا...(ص) يادمان را نورانيت بخشيم و در برابر نعمت هاي الهي و نيک کرداري مردمان، دل و ديده و زبان شاکر داشته باشيم که شکر نعمت همواره نعمت افزا مي شود بر اساس سنت الهي و کفران نعمت، دست ها را خالي مي کند و اين خالي را نيز عقوبت ناسپاسي پر مي کند.پس قدردان نعمت هاي انقلاب و تلاش هايي که در راه اعتلاي دين و اخلاق و ميهن شده است، باشيم. لیوان را اگر در دست می گیریم، فقط نیمه خالی آن چشم ما را پُر نکند. نیمه پُرِ لیوان را هم ببینیم. انصاف در دیدن و داوری درست را همواره در نظر داشته باشیم. سیاه انگاری صددرصدی و سفید پنداری صد در صدی هر دو نا به جاست. درست دیدن و به جا نقد و به جا تمجید کردن، درست ترین کار است.

( کار نشد)

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۳ساعت 13:13  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

زنگ می‌زند که حبوبات بخرید، بدجوری دارد گران می‌شود. بانوی مهربان همسایه است که تلفن کرده است تا ما را هم با خبر کند که قبل از سیل گرانی، توشه سالمان را فراهم کنیم. قصدش صد درصد خیر است برای ما... اما در چنین شرایطی، تماس‌هایی از این دست- که کم هم میان خویش و همسایه اتفاق نمی‌افتد- یقه‌ام را می‌گیرد. آیا باید خرید؟ یعنی خرید را به پیش انداخت و بر موج‌های سیل افزود یا باید بی‌توجه گذاشت این تماس‌ها را و به وقت نیاز خرید کرد؟ من به دومی معتقدم. به اینکه به وقت نیاز و به اندازه نیاز باید خرید کرد و نه زودتر و نه بیشتر. این را به اهل خانه هم گفته‌ام. به تکرار هم گفته‌ام. گرچه آنان هم برخی اوقات گوش نگرفته و بر طبق زنگ همسایه، رفتار و خرید خود را تنظیم کرده‌اند. من اما گفته‌ام. جوابم را هم دخترم با این بیت شعر مولانا می‌دهد که بابای تنهای ما، انگار همدل مولوی است که می‌گوید:

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید

تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز

تلخ می‌خندم و می‌گویم، من چراغ خود برمی‌افروزم اما کاش دیگران هم چنین می‌کردند تا هزار در هزار می‌شدیم و با اصلاح شیوه خرید، موجی نمی‌آفریدیم که دیگران سوارش شوند. ما اما تنهاییم. کم تعدادیم اما کار خود را می‌کنیم. کاری که فکر می‌کنیم درست‌تر است. البته جریمه‌اش را هم در بازار می‌پردازیم با قیمت‌هایی که از الان تا الان افزایش می‌یابد. اینکه چرا چنین است را باید از مسئولان پرسید. از آنان که همراهی مردم را طلب می‌کنند. باید گفت که شما قیمت‌ها را کنترل کنید، مردم نه سالیانه، نه ماهی و نه هفته‌ای که وعده به وعده خرید می‌کنند. وقتی قیمت‌ها وعده به وعده متفاوت می‌شود از مردم چه توقعی می‌توان داشت؟ آنان که مثل من بپذیرند به اندازه سنگی کوچک هم به موج دریا کمک نکنند، خیلی کم هستند. فراوان در فراوان‌اند که فکر فردا را امروز می‌کنند، چه خوب می‌دانند حسابِ ریال ما به جایی رسیده است که هرکس خرج کند، پس‌انداز کرده است و هرکه پس‌انداز کند، به‌واقع خرج کرده است. با وضعیتی چنین توقع همراهی مردم، بی‌جواب می‌ماند چنان که توقع مردم بر مدیریت بازار هم به جوابی درخور نرسیده است.

شهرآرا / شماره 4429 / چهارشنبه 24 بهمن 1403 / صفحه 9 / اقتصاد

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15992/420762

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/11/23/15992_148486.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:31  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

می‌گویند ما برای آب و نان انقلاب نکردیم. می‌گویند برای زندگی مادی نبود که انقلاب شد. بله، هدف بسیار بالاتر و والاتر از این بود اما این حداقل‌ها را هم در خود داشت. عدالتی که مردم می‌خواستند، هم تعریفی همه‌جانبه دارد و اقتصاد و معیشت را نیز دربر می‌گیرد. قطعا منظور کسانی که این گزاره‌ها را مطرح می‌کنند، این نیست که آن زمان وضع خوب بود، تاجایی‌که مردم نان را در سفره داشتند و دنبال مطالبات افزون‌تر بودند. خوشی زیر دل مردم نزده بود که بخواهند زیر سفره آباد خود بزنند. نه، از این خبر‌ها نبود. حلبی‌آباد‌ها هنوز در خاطر مردم هست. فقری که گریبان آدم را رها نمی‌کرد، اگر از یاد برود، از صفحات تاریخ نمی‌رود. قطعا درکنار اهداف معنوی و دینی و اخلاقی، بهبود وضعیت اقتصادی هم در نظر بود. آنان که بر نان و آب و سفره، خط می‌کشند، می‌پندارند به انقلاب خدمت می‌کنند. گمانشان این است که شأن مردم انقلابی را بالا می‌برند. می‌خواهند کم‌کاری‌های خودی‌ها را از چشم دور کنند، اما انگار خبر ندارند که دیگران همین را به نام موفقیت‌های طاغوت، سیاهه می‌کنند. فضای مجازی پر است از خوانش‌هایی از این دست که همه‌جا آباد بود و همه‌چیز فراوان، کسی دغدغه نان نداشت، سفره‌ها آن‌قدر پر بود که قوت می‌داد به افراد تا پا در جاده مخالفت بگذارند و دست را مشت کنند.

طوری با اذهان بازی و در ادراک جامعه به ویژه نسل نو دست کاری کرده اند که جای طلبکار و بدهکار عوض شده است. می پرسند وقتی همه چیز بود، چرا همه چیز را برهم زدید؟ چرا شکم سیری کردید؟ حال آنکه از این خبر ها نبود؛ فقر، همزاد بسیاری از مردم بود. بسیاری از مردم مُردند اما به قامت خود لباس نو ندیدند. نوترین جامه شان، اصطلاح دست دوم داشت؛ حالا دست چندم بود، خدا می داند. ما روستازادگان به یاد داریم آنچه بود را. می بینیم اینکه شد را نیز؛ البته قرار ما خیلی خیلی بهتر و بالاتر از وضع موجود بود، لذا همیشه برای رفتن به وضع مطلوب، شتاب داریم. ما خود را از کارگزاران طلبکار می دانیم. طلب ما یک زندگی در شأن ایرانی است، در تراز انقلاب عدالت محور است. قرار نبود حاصل آن همه مجاهده و خون، چیزی جز از بهتر شدن مدام زندگی معیشتی معرفتی و اخلاقی مردم باشد. این نرسیدن را به حساب انقلاب نمی گذاریم اما به حساب کسانی که باید کار را پیش می بردند، حتما می گذاریم. ما از امام خمینی(ره) شنیدیم و به گوش سپردیم که " ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می خواهیم مرفه باشد...."

به یاد داریم که امام، ما را از دلخوش بودن به حداقل ها پرهیز می داد و می فرمود: «دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می دهیم. شما را به مقام انسانیت می رسانیم.». مقام انسانیت هم واجد تمام برتری های اخلاقی معرفتی و معیشتی است. ما چنین جایگاهی را طلب می کنیم.

شهرآرا / شماره 4429 / چهارشنبه 24 بهمن 1403 / صفحه 13 / گزارش

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15992/420773

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/11/23/15992_148490.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:29  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بدون "توقیت" بدون" تطبیق"، خود را برای ظهور آماده کنیم. نه در شعر و شعار و ادعا که با زیستنِ دعا و تربیت خویش به شاخص هایی که برای دولت حضرت منجی(عج) تعریف شده است. اهالی توقیقت را " کذب الوقاتون" امام باقر(ع) از مدار عدالت خارج می کند. این روایت که سه مرتبه از زبانِ امام باقر(ع)، سه مرتبه تکرار شده دلیل بر این است که نباید برای ظهور امام زمان وقت تعیین کرد و کسانی هم که از هر راه ممکن، وقتی را برای ظهور معین می‌کنند، دروغ می‌گویند. با دروغ گویان هم نمی شود پا به راه شد. اصحابِ "تطبیق" هم به نوعی با نشانه خوانی، راه همان گروه اول را می روند، چه اگر چه مستقیم، نمی گویند فلان زمان ظهور اتفاق می افتد اما با پیوست هایی که می نویسند و نشانه هایی که می تراشند، غیر مستقیم همان حرف را می زنند. پیش اتفاق های ظهور را به حوادث روز، معنا می کنند. این هم به نوعی تعیین وقت است. مسئله ای که اخیرا، اعتراض حضرت آیت الله العظمی سیستانی را در پی داشت و دفتر حضرت آیت الله بهجت(ره) هم انتسابِ این نشانه خوانی ها به ایشان را تکذیب کرد. به هر حال کاسبان این خوانش ها را باید، به سرانجام کارشان واگذاشت. ما نه به توقیت کار داریم و نه تطبیق. وظیفه مومنان در عصر انتظار خود سازی است. ساز آوردن خویش به تراز و بایستگی هایی که حضرات معصومین(ع) تبیین و تدوین فرموده اند. ما وظیفه داریم جوری زندگی کنیم که مبلغ باور خود باشیم. به گونه ای که هرکس رفتار و گفتار ما را دید، به نظام و مذهب تربیت کننده ما آفرین گوید و بدان مشتاق شود. "کونُوا لَنا زَیْناً وَ لا تَکونُوا عَلَیْنا شَیْناً"ی امام صادق(ع) راه را نشان می دهد. به عمل در زندگی" زینت ما باشید نه باعث ملامت و سرزنش ما. " کسی که می خواهد نسبتی با دولت ظهور داشته باشد اول باید به فراوانیِ ظهورات اخلاق عصمت در خویش برسد. در همین نظام پرورشی بر عهد با امام خویش حاضر باشد آن وقت می تواند صدق "وعجل فرجهم" که بعد از هر صلوات به زبان می آورد را امضا کند. به عمل کار براید. سخن رانی و حتی سخن دانی مهارت و دانشی است که همه می توانند فراگیرند. خط تمیز عمل مهدوی است.

ب / شماره 5512 / چهارشنبه / 24 بهمن 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031124.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:26  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

اشارت ها را باید خواند. آیات خدا هر کدام در هر خوانش اشارتی است که باید ما را به حقیقت دلالت کند. اهل معنا، فراتر از لفظ، معنا می خوانند. تامل می کنند تا به فهمی کمال یافته برسند. فقط کوه و دشت و صحرا، آیات الهی نیستند گه باید نشانه ها را در گفتار و رفتار آدمیان یافت. اینان که به "نفخت فیه من روحی" کرامت یافته اند به اشارت خوانی سزاوارترند. یک نمونه اش را در کلامِ امام فخر رازی، رحمه الله ،از مفسران قرآن کریم می توان نشان داد که می‌گوید:" مشغول تفسیر قرآن بود... به آیه "ان الانسان لفی خسر" رسیده بودم. مانده بودم "لفی خسر" را چگونه معنا کنم؟ از بس فکر کردم خسته شدم و با خود گفتم بروم سراغ سوره‌های دیگر؛ تا فرجی شود!" فرج را و جواب را اما در بازار دید. او می گوید:" روزی گذرم به بازار افتاد و دیدم کسی با التماس فراوان به مردم می‌گوید: مردم رحم کنید به کسی که، سرمایه اش در حال آب شدنه و داره نابود میشه." نگاه کردم دیدم او یخ فروش است! "یک قالب یخ آورده، هوا هم گرم است و یخ هم در حال آب شدن؛ و او التماس می‌کند از مردم که از من یخ بخرید. من معنای «لفی خسر» را در سوره عصر از این یخ فروش فهمیدم!" خسران یعنی همین. یعنی یخی که آب می شود. سرمایه ای که از دست می رود بدون آن که ارزشی تولید شود. متاسفانه قافلیم ما و شرح حال ما هم همین قصه مرد یخ فروش است که از او پرسیدند فروختی؟ گفت: نخریدند ولی تمام شد! تمام می شود بزرگترین سرمایه ای که در اختیار داریم. لحظه به لحظه یخ زندگیمان در حال آب شدن است اما قدر این نعمت ها و فرصت های ناب را نمی دانیم و درک نمی کنیم مگر زمانی که دیر میشود و جز افسوس کاری از ما ساخته نیست. دیر می شود و دریغا که "گاهی چقدر زود دیر می شود" اما غفلت چنان به جان مان شبیخون زده است که متوجعه نمی شوید. یک دفعه چشم باز می کنیم که باید چشم ببندیم! چشم ما را می بندند و پنبه هم می گذارند. اگر لحظات مان را شکوفا نکرده باشیم، می بازیم بی آن که بردی را تجربه کرده باشیم.

ب / شماره 5512 / چهارشنبه / 24 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031124.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:24  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

حرف‌های ما در جامعه و میانِ مردم، نمی‌گیرد. این یک دلیلِ مهم دارد. چون خود ما را نگرفته است، دیگران را هم نمی‌گیرد. ما اهل قلم و تریبون و سخن و به اصطلاح، اصحابِ بیان و بنان، انگار نمی‌دانیم یا عمدا نمی‌خواهیم بفهمیم که در وادی هدایتگری اول جاپای خودت راباید محکم کنی بعد ادعا کنی برای گرفتنِ دستِ دیگران. اما مطالعه میدانی امروز می‌گوید خیلی از گوینده‌ها جای پایشان سفت نیست. ما رطب خورده‌هایی هستیم که شیره خرما از لبان مان می‌چکد آن وقت، منع رطب هم می‌کنیم. کسی باید از ما بپرسد که خودت کجای راه خدایی که می‌خواهی دیگران را به آن هدایت کنی؟ وقتی دامن خود ما تا یقه خیس است چطور دیگران را از به آب زدن می‌خواهیم پرهیز دهیم؟ وقتی فلان ملک را دیگران بی‌خبر به اسم ما سند می‌زنند، چطور می‌توانیم دیگران را از امضا گذاشتن پای برگه‌ای که بیت‌المال را به مال‌البیت تبدیل می‌کنند، منع کنیم؟ وقتی انگشت خود را انکار می‌کنیم چطور می‌خواهیم نهی از منکر کنیم؟ وقتی ما را دوستانی است که همه چیز را به اسم ما می‌زنند چطور باید یقه کسانی را بگیریم که ملکی را به نام همسر خویش ثبت دفتر می‌کنند؟

حرف ما نمی‌گیرد چون توجه نداریم به این واقعیت مجرب که نفسِ طاهر است که طهارت اقتصادی و اجتماعی ایجاد می‌کند. دست و دستمال آلوده، شیشه را اگر نشکند هم آلوده‌تر می‌کند. ذات نایافته از هستی بخش فقط نیستی را تقسیم می‌کند. توقع هستی بخشی از آن خلاف آمد و قاعده و قانون طبیعت است. به گفته اهل نظر، "فاقد شییء نمی‌تواندمعطی شیئ باشد." حالا چطور توقع داریم آنچه خود عمل نکرده‌ایم را دیگران از روی زبان ما بردارند و مشق کنند؟ آن هم نه فقط در دفتر که در رفتار. فراموش کرده‌ایم کسی که اهل عمل باشد نفسش نفوذ می‌کند و کلامش نافذ می‌شود.

ما اهل رسانه و حضرات اهل تریبون و خطابه اول باید دفتر خود را پاک کنیم و از نو بنویسیم. به نوشته‌ها و گفته‌ها عمل کنیم و بشویم مصداقِ حدیث امام صادق(ع) که فرمود: "کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ اَلْوَرَعَ وَ اَلاِجْتِهَادَ وَ اَلصَّلاَهَ وَ اَلْخَیْرَ فَاِنَّ ذَلِکَ دَاعِیَهٌ؛ با غیر زبان خویش مردم را (بکیش و مذهب خود) دعوت کنید، مردم باید ورع و کوشش و نماز و خیر شما را ببینند، اینها خود دعوت‌کننده باشند." ما را متاسفانه "غیرِ زبان" عملی است که اگر فراری ندهد دعوت هم نخواهد کرد. زبانی هم که خود ما را به راه نبرد، راهی به روی دیگران هم نخواهد گشود. بن بست‌ها حاصل این معادله بی‌مجهول است. همین!

جمهوری اسلامی / شماره 13025 / سه شنبه 23 بهمن 1403 / صفحه 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=347529

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/11/23/3.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:38  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

این دیگر محو رسمی فلسطین است. محو هویتی، تاریخی و سرزمینی فلسطین. کاری را که با جنگی پر کشتار و هولناک نتوانستند به سرانجام برسانند، می خواهند پس از آتش بس محقق کنند. کوچاندن مردم نوار غزه، به هر جایی غیر از این سرزمین، حتی اگر با وعده صد در صد بازگشت هم باشد، هدفی جز محو فلسطین ندارد چه رسد که ترامپ از کوچ بی بازگشت و سکونت در دیگر کشور ها می گوید.

قُل جنایتکار و صهیونیستِ او هم تشکیل کشوری به نام فلسطین را نه فقط پیروزی حماس که پیروزی ایران می شمارد و بر آن می شورد. نقشه عریانی است در سر بیمارانی چون ترامپ و نتانیاهو.

حالا جهان عرب چه خواهد کرد؟ آنان که شرط دوکشوری را برای قدم های بعدی" پیمان ابراهیم" تکرار می کردند چه خواهند کرد. جهانِ اسلام که به نظر وجود ندارد که بخواهد اظهار وجود کند! اگر وجود داشت، شاهد ایجاد و ماندگاری رژیم جعلی اسرائیل نبودیم. کشور هایی که به عربی صحبت و خود را "جهان عرب" معرفی می کنند تا کجا پای حرف خود می مانند؟

خبرها از تعجیلِ تاجر مرگ برای پایان فلسطین حکایت دارد. انگار دست به جیب هم شده است. این را از زبانِ" مصطفی بکری" از اعضای پارلمان مصر می خوانیم که رئیس‌جمهور آمریکا «دونالد ترامپ» به همتای مصری خود «عبدالفتاح السیسی» پیشنهاد 250 میلیارد دلار داده است تا با کوچ اجباری فلسطینیان از غزه به مصر موافقت کند. جوابِ سعودی ها را هم نتانیاهو با وقاحتِ تمام داده است؛" سعودیها می‌توانند یک دولت فلسطینی در داخل عربستان درست کنند؛ آنها زمین خالی زیاد دارند." او این را هم به صراحت گفته است که:" من هیچ توافقنامه عادی‌سازی را که ممکن است کشور اسرائیل را به خطر بیندازد، امضا نخواهم کرد." این هم یعنی خود را از پیمان ابراهیم هم بی نیاز تصور می کند. این اظهارات را نتانیاهو در حالی مطرح می‌کند که ریاض اخیرا درباره طرح کوچ اجباری فلسطینیان شدیدا واکنش نشان داده و طی نامه‌ای به همراه چند کشور دیگر شدیدا با این طرح مخالفت کرده است.

علاوه بر این کشور ها، تمام گروه‌های فلسطینی و همچنین رئیس تشکیلات خودگردان طی روزهای گذشته با صدور بیانیه‌هایی جداگانه اظهارات رئیس جمهور آمریکا را «نقض خطرناک قانون بین‌المللی و جانبداری کامل آمریکا از اشغالگران و متجاوزان اسرائیلی» دانسته‌اند. اما به نظر ترامپ و نتانیاهو گوشی برای شنیدن سخنان عربی ندارند. کم گذاشتن در حمایت از مقاومت، چنین هزینه ای را به دنبال دارد. مقاومت هر هزینه ای هم که داشت و داشته باشد، نابودی فلسطین نیست. آیا راهی به جز مقاومت وجود دارد؟

الف / کد مطلب: 4031123013 / سه شنبه 23 بهمن 1403 / ساعت: 09:00

https://www.alef.ir/news/4031123013.html

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:36  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بی‌اخلاق، انسان یک کالبد بی‌روح است هرچند نفس می‌کشد و راه می‌رود. بی‌اخلاق دین‌دار به روح دین راه نمی‌یابد و اعمالش به زیست مومنانه نمی‌انجامد. این فقط رابطه انسان - اخلاق نیست که در نسبت جامعه - اخلاق و حتی انقلاب - اخلاق هم همین قاعده حاکم است. بر همین اساس می‌توان گفت، انقلاب اگر اخلاقی نبود به نتیجه نمی‌رسید. در اولین قدم فرومی‌ماند چه رسد که بخواهد یک نظام را فرو بریزد. آن هم نظامی که برای خود شناسنامه ۲ هزار‌و‌۵۰۰ ساله قائل بود.

اگر بداخلاقی وجه غالب جریان می‌شد، مغلوب اراده و قوه قاهره طاغوت می‌شدیم. انقلاب، اما بر مدار اخلاق به پیروزی رسید. حواریون حضرت روح‌ا... اخلاقی‌ترین مردان زمان بودند.

انقلاب، در کنار امام، بهشتی را داشت که به صراحتی مؤمنانه هر کژیی را راست می‌کرد. از نا‌بجاگویی حتی در‌باره افرادی که نابجا بودند هم پرهیز می‌داد. جلو خبرسازی و آمارافزایی از شهدا را می‌گرفت. حرمت پهلوی را هم نمی‌گذاشت، بی‌حق شکسته شود. اولین مدافع مخالفانِ خود بود.

ماجرای تعریف ناظر به ظرفیت‌ها در عین نقد او از دشمنانش هم زبانزد است. درکنار امام، مطهری بود که ناحق را به تندترین زبان نقد می‌کرد ولو با نیت حق بیان شده باشد. او فقط بر تحریف‌های عاشورا، فریاد نمی‌زد که بر تحریف زمان خود هم می‌شورید. امام انقلاب و حواریونش به اخلاق پایبند و نسبت به حدود و ثغور جریانات، غیور بودند.

در حقیقت علتِ موجده انقلاب اخلاق بود و قطعا علتِ مبقیه و نگهدارنده انقلاب هم باید از همان جنس باشد. ما امروز هم به منطق بهشتی و مطهری نیاز داریم نه کسانی که در حق مخالف، هر تهمت و دروغی را روا می‌دارند. نه کسانی که دفع حداکثری را جایگزینِ جذب حداکثری می‌کنند و می‌کوشند تا زورشان می‌رسد افراد را از قطار انقلاب پیاده کنند. نه کسانی که به شیوه مباهته برای از میدان به در کردن رقیب هر ناصوابی را به نیت صواب بر زبان می‌آورند.

این رفتار با انقلاب و منهج حضرت روح‌ا... و خلفِ صالحش که بر جذب حداکثری و دفع حداقلی تأکید دارد بیگانه است. منطق انقلاب، اخلاق و صداقت و صراحت بود. امروزه، اما با هزار تأسف برخی‌ها بدون توجه به اولی و دومی رسیده‌اند به سومی. به‌صراحت زبان به گفته‌هایی باز می‌کنند که با منطق و مکتبِ انقلاب هزاران فرسنگ فاصله دارد.

شهرآرا نیوز / کد نوشته 315714 / دوشنبه 22 بهمن 1403 / ساعت: 13:45 / چ2ب

https://shrr.ir/001K8A

https://shahraranews.ir/fa/news/315714/

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:31  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

انقلاب، معجزه خود را در تغییر رویکرد ها به منصه ظهور رساند. این چیزی است که از همان روز اول پیروزی به چشم آمد. موفقیت ها را اگر در گذرِ زمان و با متر و معیار باید سنجید، رویکرد را می شود همان اول فهم کرد. تاکید من بر روز اول برای این است که دقیقا همان روز اول بُردارها تغییر مسیر دادند. بین بیست و یکمو بیست و دوم بهمن، یک شب فاصله بود اما در عمل با مسیر نویی که باز و فاصله فراوان در فراوان شد. روستا و کشاورز که تا 21 بهمن، حاشیه نشینِ حسرت کشیده امکانات وطن بودند، از 22 بهمن، در متن توجهات و برنامه ها جایگاه قابل احترامی یافتند. نیروهای انقلاب، بدور از بروکراسی اداری و گرفتاری در قید و بند حکم و حق ماموریت ....به میدان می آمدند و کار را به سوی بهتر شدن سامان می دادند. روستای ما تا آن روز سازندگی را و مهربانی را به خود ندیده بود. جوانان که از شهر به یاری روستا می آمدند، دیوارهای خسته را هم انگار جانی تازه می بخشید. درختان که جای خود داشتند. آدم ها که حالشان از آب و درخت هم بهتر شده بود. همان ماه های اول، بهینه سازی قنات ها و اصلاح استخر و مسیر آب، انجام می شد. روستای ما سه قنات و مزارع وابسته داشت که یک به یک آباد شدند. حاصل کار را هم همان سال اول در خرمن کردن محصولات به چشم می آمد. لبخندِ رضایتِ قاب شده بر لبان خسته، امیدِ در افزایش را روایت می کرد. محرومیت زدایی، وجهه همت نظام برخاسته از انقلاب، فراموش شده ترین افراد را در دوردست ها، زیر چتر می آورد. کارگزاران حکومتی هم که می آمدند، انگار قاصد مهر بودند. دیگر از تبخترِ دولتی ها خبری نبود." امنیه" هراس نمی آورد که امنیت روانی مردم قربانی حضورش شود. آرامش روانی رهین هر قدمی بود که برمی داشت. حالِ مردم ما هر روز بهتر می شد. لوله کشی آب بهداشتی، حتی شده از دیار دور، سال های بعد هم برق کشی و گاز کشی و تلفن کشی و فیبر نوری و جاده آسفالته و.... نشان از عادلانه تر شدنِ توزیع امکانات ملی داشت. الان هم در همان روستا به رغم طولانی شدن خشکسالی، با حمایت نظام برآمده از انقلاب، وضعیت زندگی مردم با شهر فاصله ای ندارد. در خانه که بسته شود معلوم نمی کند در روستا هستید یا شهر. تاکید دارم بر این که رویکرد ها اصلاح شد. همین برای تعریف و تبیین نگاه انقلاب کافی است. قطعا اگر تفرقه و هوس تجزیه و جنگ و تحریم و ندانم کاری برخی مسئولان و رقابت های فرساینده جناحی نبود قطعا به لحاظ عملکرد و کارنامه کردن فعالیت ها، صد برابر پیشتر می رفتیم. اما سختی شرایط و قصورها و تقصیر ها را می دانیم و امید واریم بعد از این هر روز ایران و ایرانی بهتر از دیروز شود. این شدنی است اگر توان ها و ظرفیت ها هم افزا شود.....

ب / شماره 5511 / سه شنبه / 23 بهمن 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031123.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:26  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

در عالم کسانی موفق می شوند که حاکمیت بن بست را نپذیرند. کسانی که تسلیم در فرهنگ واژگانی پندار و رفتار شان، جایی نداشته باشد. التزام به راهبرد امام خمینی مبنی بر می شود و می توانیم، این خواستِ نهادینه شده در باور را به توانستن ارتقا می دهد. اگر می خواهیم نتایج توانستن مان را ببینیم باید بخواهیم. قدم اول این است. من با این گزاره بسیار موافقم که؛ اگر فرصت ها درِ خانه شما را نمی زنند. درِ دیگری بسازید. نگذارید دیوار ها شما را محاصره کنند. اگر فرصت ها به شما رو نمی آورند، شما به فرصت ها روی بیاورید. بجویید تا بیابید. توفیق در همه ساحت ها تقدیر کسانی می شود که با یقین به فردا نگاه می کنند و حرف امروز شان هم این است که،" یا راهی خواهم یافت ، یا راهی خواهم ساخت ." همیشه که نباید همه چیز خوب باشد. خود ما باید خوب باشیم و خوب ببینیم و خوب بسازیم. در دل مشکلات است که آدم، ساخته می شود. هیچ سنگی به تندیسی هنرمندانه تبدیل نشده است مگر این که تیشه پیکر تراش را در همه زوایای وجود حس کرده است. هیچ گوهری زینت زندگی نشده است مگر آنکه نقدر عمر گرفته است. تجربه مشترک همه ما می گوید، گاهی همین سختی ها و مشکلات، پله ای می شوند به سمت بزرگترین موفقیت ها. مگر نه این که به ضرب المثل تعلیم مان کرده اند که شکست، پل پیروزی است. پس در مواقع سختی، ناامید نباید شد. از دل شکست و سختی ها و مشکلات انباشت شده می توان و باید به سوی موفقیت، کوچه باز کرد. بهترین پیغام افراد موفق برای دیگران این است؛" برای آرزوهایت بجنگ." اگرافتادی برخیز و محکم تر از قبل،ادامه بده . بدان بسیارند جاده های همواری که به مرداب ختم می شوند. پس راه های صاف و هموار تو را گرفتار خود نکند. مطمئن باش بسیارترند جاده های ناهموار و صعب العبوری که به زیباترین باغ ها می رسند. پشت هر سختی، موفقیت است. خسته نباید شد شاید پله بعد ایستگاه خوشبختی ات باشد. ...

ب / شماره 5511 / سه شنبه / 23 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031123.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:25  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

قانون اساسی، فقط قانون بالادستی کشور نیست. کلمه شده روحِ انقلاب است. تحریرِ اهداف بلندِ انقلابیون و شهداست. شرحِ اعتقادِ مومنانه به حق است به ویژه در ساحت حکومت. لذا می خوانیم:" حاکمیت‏ مطلق‏ بر جهان‏ و انسان‏ از آن‏ خداست‏ و هم‏ او، انسان‏ را بر سرنوشت‏ اجتماعی‏ خویش‏ حاکم‏ ساخته‏ است‏. هیچکس‏ نمی‏ تواند این‏ حق‏ الهی‏ را از انسان‏ سلب‏ کند یا در خدمت‏ منافع فرد یا گروهی‏ خاص‏ قرار دهد و ملت‏ این‏ حق‏ خداداد را از طرقی‏ که‏ در اصول‏ بعد می‏ آید اعمال‏ می‏ کند." این متن اصل پنجاه و ششم قانون اساسی است که به صراحت بر حقِ تویض شده از سوی حضرت خالق به خلق تاکید می کند و از حق مردم در تعیین سرنوشت خود می گوید. حقی که مردم با اعمال آن، حکومت طاغوت را برانداختند. با این هم کار را پایان یافته ندانستند که طرحی نو برای حکومتی تازه در انداختند. حکومتی که در قامتِ" جمهوری اسلامی"، تحقق حاکمیت آنان را در ساحت های مختلف به ظهور برساند. بر اساس همین حق است که مردم تعیین می کنند که نماینده شورا باشد. چه کسی نماینده مجلس شود. رای مستقیم آنان روئیس جمهور را انتخاب می کند. رای مستقیم آنان خبرگانی را برمی گزیند که رهبر را انتخاب کنند. این یعنی منشاء قدرت، مردم اند. هیچ خواستگاه دیگری برای حق حاکمیت نمی شود یافت. دیروز حق با مردم بود در انقلاب و براندازی رژیم موروثی پادشاهی. امروز حق مردم است تعیین سرنوشت و انتخابِ کارگزاران نظام. هیچ کس نباید به خود حق بدهد با هر توجیه و بهانه ای، این حق بزرگ را نادیده بگیرد. مردم مسئولان را به استخدام در می آورند. وظیفه مستخدم در هر جایگاهی، خدمت کردن است. پس حق مردم است که مسئولان همه تلاش خود را برای خدمت به آنان به کارگیرند. مردم، رعیت کسی نیستند. ارباب ندارند که خود به نص قانون اساسی حاکم بر سرنوشت و اربابِ مسئولان هستند. صاحبان قدرت از بالاترین تا ساده ترین جایگاه ها و افراد رهین اعتماد و عنایت مردم اند. به همین خاطر است که امامِ انقلاب ساز و طاغوت برانداز ما، حضرت روح الله خمینی می فرمود به من خدمتگذار بگوئید بهتر از این است که رهبر بگوئید. خلف او و ادامه دهنده منهج رفتاری او، حضرت سید علی خامنه ای هم به این نگاه وفادار است و بر حق مردم همواره تاکید دارند و خدمت به مردم را عبادت می شمارند. متولیان امور هم باید با تاسی به منش رهبران انقلاب، در خدمتگذاری به مردم، حق مطلب را ادا کنند. کوتاهی در این راه، سیاهه گناهان را بلند تر می کند. کم گذاشتن در خدمت به مردم، سنگین برداشتن عقوبت الهی را به دنبال دارد. انقلاب با مردم پیروز شد. با مردم هم می ماند. انقلابی ترین و ملی ترین کار خدمت به مردم است. این هم منطق انقلاب و پیشران موفقیت تمام ساحتی ایران است. مردم که قامت فراز کنند، صفوف شان که" بنیان مرصوص" شود، دشمن خود می شکند بی آن که بتواند ما را بشکند.....

ب / شماره 5510 / یکشنبه / 21 بهمن 1403 / صفحه 2

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031121.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:43  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ترازو داری در روابط و پایاپایی معامله در اخلاق لازم و حتی خوب است اما کافی نیست. به ویژه برای جامعه ای که با انقلابی اسلامی، جامه ای نو به تن کرده است. داشتن مردمِ اخلاقی و جامعه اخلاقمدار، کنشی بالاتر و هنرمندانه تر می طلبد. هنر زمانی افراد را از هم متمایز می کند که فرد، در خوبی ورزیدن، خط کش برندارد و افراد را از هم جدا نکند. برای نیکی کردن، پیش شرط ردیف نکند و در ردیف معامله گران قرار نگیرد. خوب باشد همیشه و خوبی کند برای همه. این حتی می تواند ظهوری بشکوه از "مولفه قلوبهم" هم باشد و دل دیگران را هم فتح کند. تالیف قلوب که فقط با داد و دهش مادی حاصل نمی شود. گاه لبخند در برابر اخم، کاری می کند که از هیچ مولفه مادیی ساخته نیست. تربیت اهل بیت(ع) اقتضایی چنین دارد چنان که خود هم بدان عامل بودند. ماجرا خاکروبه ریزی مرد یهودی بر سر رسول خدا(ص) و جسارت مرد شامی به امام مجتبی(ع)، و پاسخ نیکی آن بزرگواران را خوانده و شنیده ایم. نتیجه اعجاز آن را هم می دانیم. لذا باید آن را درس دانست و به عمل در آورد. رفتاری چنین است که فرد را از منتهی الیه کفر به اول مسلمانی می آورد. شاید بتوان روایت امام رضا(ع) به نقل از رسول اعظم الهی(ص) را هم در همین هندسه بازخوانی کرد که:" رأس العقل بعد الایمان بالله، التودد الی الناس و اصطناع الخیر الی کل بر و فاجر؛ اوج خردمندی پس از ایمان به خدا دوستی با مردم و نیکوکاری نسبت به هر (انسان) نیکوکار و بدکاری است." در این منطق، مهم این است که نیکوکاری، روش مردم شود حالا این که ثمره آن به چه کسی می رسد فرقی نمی کند. مهم این است که جامعه به نیکی کردن خو کند آن وقت همه برای بهتر شدن شرایط خواهند کوشید و همه هم برخوردار خواهند شد. جامعه رضوی به ظهوراتی چنین متمایز می شود تا اهالی آن ممتاز شوند. شهید آیت ایت الله بهشتی، نماد تام و تمام رفتار خوب حتی در برابر رفتار بد بود. او با این رفتار به همه می آموخت اگر قلم قرمز برداریم و اسامی گروهی را ولو با توجیه بد بودن، خط بزنیم. خطِ خوبی را کوتاه کرده ایم. با این روش، قامت خوبی بلند نخواهد شد. خوبی کنیم بی حساب تا کتاب جامعه با حسابی چنین نیکو تحریر شود و هادی مردم گردد.آن وقت جمله مردم و جامعه برخوردارانِ نیکی هایی خواهند بود که زیبایی افزا هم می شود. دارندگی مکارم اخلاقی از این دست است که برازندگی به ارمغان می آورد. انقلاب هم همه را برازنده می خواهد.

ب / شماره 5510 / یکشنبه / 21 بهمن 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031121.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:42  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

داراییم به برکتِ انقلاب اما حس نداری خفه مان می کند! به آمارهای مسئولان استناد نمی کنم تا با اما و اگر برخی ها مواجه نشود. به خانه و خانواده خودتان ارجاع می دهم که مثل آینه صادق فراروی هر کدام مان است. ببینیم کفته داشته های ما بیشتر است یا نداشته ها. برای این هم انصاف را در نظر بگیریم و نیازها را فهرست کنیم و به سنجه بگذاریم. فکر می کنم بیشتر نیازهای زندگی ما تامین است. قصه آرزوهای دور و دراز فرق می کند اما همین شده است زمین بازی دشمنان برای ناترازی نمایی و ناراضی تراشی. معلوم است که اگر همه دنیا را هم به هر فرد ما بدهند باز آرزوی داشتن کهکشان ها رضایت ما را به حد اقل می رساند. رقیب بی انصاف هم حداکثر استفاده را از این وضعیت می برد. اگر واقع بینانه داشته ها را با ظرفیت های ملی بسنجیم ناراضی بیرون نخواهیم رفت. اگر داشته ها را به نسبت تلاش مان حساب کنیم که خواهیم دید خیلی هم جلوتریم پس خیلی راضی خواهیم شد به گونه ای که وسوسه خناسان را اصلا به گوش نگیریم. دیگر ملت ها هم با تراز کردن تلاش و موفقیت از چالش نارضایتی عبور می کنند. یادم هست جایی خواندم که آمریکایی ها برای این که بتوانند فرش را از زیر پای چینی ها بکشند، طراحی کردند که فاصله طبقاتی و ضریب جینی را پررنگ اما زیر پوستی در میان شان مطرح کنند. این کار را هم کردند اما دیدند نتیجه ای حاصل نشد. بررسی کردند دیدند که چینی ها براساس آموزه آئین تائوئیسم و کنفسیوس و فرهنگ ملی شان، به ضریب جینی و فاصله طبقاتی -چندان- توجه ندارند. همین که امروز یک اپسیلون از دیروز بهتر باشند، خود را موفق و نظام حاکم را خوب می دانند. لذا به فضاسازی ها توجه نمی کنند. نمی گویم مثل چینی ها باشیم. نمی گویم بر فاصله طبقاتی و فاصله ضریب جینی بی تفاوت باشیم اتفاقا نگاه عدالت محور بی تفاوتی را به متفاوت ترین شکل برهم می ریزد. می گویم به داشته هامان هم نگاه داشته باشیم در کنار نداشته ها اما به دست ها مان هم نگاه کنیم که چقدر به تلاش پینه بسته است. اگر از اندازه کوشندگی ما کمتر است حتما برازندگی شایسته را در فهرست مطالبات مان بنویسیم و بخوانیم و از مسئولان بخواهیم اما اگر بیشتر بود انصافا به سیاه نمایان میدان حرافی ندهیم. همین!

ب / شماره 5509 / شنبه / 20 بهمن 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031120.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیستم بهمن ۱۴۰۳ساعت 13:0  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

انقلابِ خدمت، ضرورت داشتن مسئولانی در جایگاه خادم را اقتضا می کند. دیروز مفهوم خدمت را در سپهر نگاه کرامند امام خمینی(رض) خواندیم و امروز این مهم را در فرهنگنامه رهبر انقلاب، باز می خوانیم؛ "هیچ عبادتی بالاتر از خدمت به مردم نیست؛ چه در شهر، چه در بخش و چه در روستا." این کلامِ خلف حضرت روح الله، حضرت آیت الله خامنه ای است. هرکس می خواهد خدا را عبادت کند، به خلق که عیال خدایند، خدمت کند. انقلاب فلسفه ای جز تعالی مردم ندارد و حکومت هم هیچ واجبی بزرگتر از خدمت در فهرست اولویت های خویش نمی بیند. اصلا خدمت از شاخص های عیارسنجی دولت و حاکمیت است چنان که رهبر فرزانه انقلاب بدان توجه می دهند:" شاخص دولت اسلامی، مسئله‌ی خدمت به خلق است؛ روحیّه‌ی خدمت، كه این گفتمان اصلی دولت اسلامی همین خدمت است؛ اصلاً فلسفه‌ وجود ما جز این نیست؛ ما آمده‌ایم خدمت كنیم به مردم و هیچ چیز نباید ما را از این وظیفه غافل كند." با این کلامِ معیار، تراز کارنامه سازی برای مسئولان مشخص می شود. هرکه خدمتگذارتر باشد، نمره بالاتری می گیرد. انقلابیگری هم معنای دیگری ندارد. حتی به گفته حضرت ایشان " قدردانی از عظمت این انقلاب اقتضاء می کند که مسئولان کشور همه‌ ی توان خود را، همه‌ ی تلاش خود را برای خدمت به مردم و برای پیشرفت به سمت اهداف انقلاب به کار بگیرند." کسانی که خود را ملتزم به ولایت می دانند باید پیشگامان خدمت باشند. نه در حرف که عمل شان باید صدق گفتار شان را تایید کند. رهبر انقلاب به صراحت همه رفتار و حتی اشارات مسئولان را در این سپهر می پسندند؛" آقایان! این مردم - همان‌طور که امام مکرر فرمودند - ولی‌نعمت‌های ما هستند؛ این شوخی نیست. من یکی از مسؤولان را در محضری دیدم که برخوردش با مردم قدری متکبرانه بود. من پیغام دادم و گفتم به ایشان بگویید که اگر میخواهد جبران آن برخورد را بکند، باید در همان‌طور محضری ظاهر بشود و بگوید: ای مردم! من نوکر شمایم. خلاف که نگفته؛ آیا دروغ گفته است؟ یک مسؤول کشور چکاره است؟ فلسفه‌ی وجودی ما غیر از خدمت به مردم چیست؟" فکر می کنم مسئولان برای اصلاح سبک و رفتار خود، باید این کلام راهنما را تابلوی اتاق کار خود کنند و به عنوان سرمشق بخوانند و به عمل تبدیل کنند. از رهبر انقلاب بیاموزند که:" خدمتگزاری به مردم افتخار است. این اسم ها و این سمت ها و این تیترها که افتخاری ندارد." اگر افتخار می خواهید، اگر پی جوی رضایت خدایید، به مردم خدمت کنید. راه دیگری به افتخار ختم نمی شود.

ب / شماره 5509 / شنبه / 20 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031120.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیستم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:59  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

انقلاب، با کلیدواژه خدمت خود را تعریف می‌کرد. امامِ انقلاب هم از جمله پرشمارترین و موثر‌ترین کلمات دایره واژگانیش همین بود؛ خدمت! جز این هم شانی برای حاکمیت قائل نبود. با همین نگاه، کارگزاران حکومتی را مخاطب قرار می‌داد که: "شما خودتان را حاکم مردم ندانید، شما خودتان را خدمتگزار مردم بدانید. این پیش خدا ثوابش بیشتر از این است که خودتان را [رئیس] حکومت بدانید. حکومت هم همان خدمتگزار[ی] است." والاترین شان برای حاکمیت هم همین است. خدمت به مردم است که بندگی خدا هم معنا می‌شود. خدمت به مردم است که اصل 56 قانون اساسی جمهوری اسلامی را معنایی عملی می‌بخشد. چه این مردمند که بر سرنوشت و مقدرات کشور خود امیرند. کارگزاران حکومتی مستخدم مردمند که باید با درنظر داشت منافع و مصالح ملک و ملت، امور را تدبیر کنند. اربابی شانی است که قانون به مردم بخشیده است نه مسئولان. خدمتگذاری را وظیفه آنان نوشته است. این کلامِ روشنِ امام خمینی(ره) است که: "من خدمتگزار ملت ایران هستم. من خدمتگزار جوانان ایران هستم. من خدمتگزار بانوان ایران هستم." خودی و غیر خودی هم نکرده است امام. حتی دین و مذهب را هم خط کش نکرده تا پیروان غیر اسلام را از شمار "مخدومانِ" حاکمیت بیرون براند: "همه در خدمت ملت هستند؛ دولت در خدمت ملت است؛ ما همه در خدمت ملت هستیم."

این نگاه است که حرمت می‌آورد. راز عزت مسئولان هم در باور و عمل خدمتگزاری شان است. بنیانگذار انقلاب تاکید دارند بر این واقعیت توام با حقیقت که "حکومت‌ها باید خدمتگزار ملت‌ها باشند؛ چنانچه در اسلام این سیره بود که حکومت در خدمت مردم بود."

حالا با این کلیدواژه باید قفلِ امروز را گشود و رصد کرد که چقدر با منطق و منهج امام روح‌الله همراستا و همداستانیم. آیا مسئولان- به واقع و نه در شعار- خود را خادم مردم می‌دانند یا خیر؟ آیا اسکورت و دورباش و کورباش‌ها و حجاب‌ها و حاجب‌های دیوار شده امر را چنان بر آنان مشتبه کرده است که خُلق اربابی بگیرند و آن را به خوی خودبرتربینی تبدیل کنند؟ من جلوی این علامت ها-ی سوال- جواب نمی‌گذارم. هرکس با مطالعه و رصد احوال وکیل و وزیر می‌تواند پاسخ خد را بیابد. اما چندان احساس خدمتگذار بودن را در نگاه و سیره و رفتار آقایان نمی‌بینم. متاسفانه خود ما هم بدان دامن می‌زنیم. نوع رفتار ما، تملق کاسبانِ چاپلوسی، سنگ را تحت تاثیر قرار می‌دهد. مسئولان هم مثل ما انسانند و فرعون خفته دارند. بیدار که بشود مثل دیو تنوره می‌کشد و آن می‌شود که نباید. من اگر صدایم به جایی می‌رسید می‌گفتم حتی در مکاتبات اداری هم به جای عناوین پر طمطراق، بنویسند "خدمتگذار فلانی" حتی دکتر و مهندس و حجت‌الاسلام را هم منع می‌کردم که پیشنویسِ نام شان باشد چه رسد به عناوینی چون "مقام عالی وزارت / معاونت / نماینده / و...." خدمتگذار هم آنان را به تکاپوی بیشتر می‌آورد و هم شان مردم را چنان که باید تعریف می‌کند. پس گفته‌های انقلابی امام را سرمشق کند هرکه خود را انقلابی می‌داند. خدمت کند هرکس که می‌خواهد خدا از او خشنود باشد.

جمهوری اسلامی / شماره 13022 / پنجشنبه 18 بهمن 1403 / صفحه 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=347118

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/11/18/3.pdf

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:41  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

"حاکمیت‏ مطلق‏ برجهان‏ و انسان‏ از آن‏ خداست‏ و هم‏ او، انسان‏ را بر سرنوشت‏ اجتماعی‏ خویش‏ حاکم‏ ساخته‏ است‏. هیچکس‏ نمی‌تواند این‏ حق‏ الهی‏ را از انسان‏ سلب‏ کند یا در خدمت‏ منافع فرد یا گروهی‏ خاص‏ قرار دهد و ملت‏ این‏ حق‏ خداداد را از طرقی‏ که‏ در اصول‏ بعد می‌آید اعمال‏ می‌کند." این متن اصل پنجاه و ششم قانون اساسی است که به‌صراحت بر حق مردم در تعیین سرنوشت خود تاکید می‌کند. حقی که مردم با اعمال آن، حکومت طاغوت را برانداختند.

با این هم کار را پایان‌یافته ندانستند که طرحی نو برای حکومتی تازه درانداختند. حکومتی که در قامتِ” جمهوری اسلامی”، تحقق حاکمیت آنان را در ساحت‌های مختلف به ظهور برساند.

مردم‌اند که تعیین می‌کنند که نماینده شورا باشد. چه کسی نماینده مجلس شود. رای مستقیم آنان رویس جمهور را انتخاب می‌کند. رای مستقیم آنان خبرگانی را برمی‌گزیند که رهبر را انتخاب کنند. این یعنی منشاء قدرت، مردم‌اند. هیچ خواستگاه دیگری برای حق حاکمیت نمی‌شود یافت.

دیروز حق با مردم بود در انقلاب و براندازی رژیم موروثی پادشاهی. امروز حق مردم است تعیین سرنوشت و انتخابِ کارگزاران نظام. حق مردم است که مسوولان همه تلاش خود را برای خدمت به آنان به‌کارگیرند. مردم، رعیت کسی نیستند. ارباب ندارند که خود به نص قانون اساسی حاکم بر سرنوشت و اربابِ مسوولان هستند.

صاحبان قدرت از بالاترین تا ساده‌ترین جایگاه‌ها و افراد رهین اعتماد و عنایت مردم‌اند. به همین خاطر است که امامِ انقلاب ساز و طاغوت برانداز ما، حضرت روح‌الله خمینی می‌فرمود به من خدمتگزار بگویید بهتر از این است که رهبر بگویید. خلف او و ادامه‌دهنده منهج رفتاری او، حضرت سید علی خامنه‌ای هم به این نگاه وفادار است و بر حق مردم همواره تاکید دارند.

متولیان امور هم باید با تاسی به منش رهبران انقلاب، در خدمتگزاری به مردم، حق مطلب را ادا کنند. کوتاهی در این راه، سیاهه گناهان را بلندتر می‌کند. کم گذاشتن در خدمت به مردم، سنگین برداشتن عقوبت الهی را به دنبال دارد. انقلاب با مردم پیروز شد. با مردم هم می‌ماند. انقلابی‌ترین و ملی‌ترین کار خدمت به مردم است. این هم منطق انقلاب و پیشران موفقیت تمام ساحتی ایران است.

نخست نیوز / کد نوشته 118565 / جمعه 19 بهمن 1403

https://nakhostnews.com/?p=118565

نخست / شماره 1044 / پنجشنبه 18 بهمن 1403 / صفحه اول و 3 / جامعه

https://nakhostnews.com/wp-content/uploads/2025/02/10441-8S.pdf

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:39  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

حالم ناخوش می شود وقتی خبرها را می خوانم، وقتی کلیپ های وایرال شده در فضای را می بینم که چند نفر مثلا به اسم امت حزب الله جمع می شوند و صدا در گلو می اندازند و حرف هایی می زنند که ما به ازاهای سنگینی برای ملک و ملت دارد. این را در تراز انقلاب نمی دانم. 46 سالگی، زمان پختگی سیاسی آحاد مردم است. سنجیده باید سخن بگویند و اعتراض شان هم در کادری محترم باید ارائه شود. اما آنچه این روز ها در برخی شهرها برگزار می شود و شعار های سخیفی که دهان به دهان می شود، مرا یاد ماه های اول سال 1360 انداخت. میدان امام خمینی بیرجند و خیابان زاهدان(17 شهریور). نمی خواهم با نگاه "این همانی" تجمعات امروزی را ببینم. ظاهر امر متفاوت است. سال شصت اعضا و سمپات ها و میلیشیا و هواداران سازمان مجاهدین خلق(منافقین) چنین تجمعاتی برگزار می کردند و شعارهای سخیف و نوشته های خفیف به میددان می آوردند. سرانجام آن جماعت شعارده و پلاکارد بلند کن به جاهای بد رسید. بسیار بد. ان شاالله امروزی ها عاقبتی خوش داشته باشند. به هر حال ظاهر کار و آدم ها می گوید نیت خیر دارند اما تجربه می گوید انتهای افراط، تفریط است. در تبدیل شدن کلمات تند به گلوله هم فاصله درازی نمی توان یافت. مخصوصا که در تجمع جلوی مجلس، معرکه گردان و تریبون دار تصریح کرده است که"... نواب صفوی‌ها زنده‌اند؛ گروه‌های مجازات مردمی در بین همین تجمع حضور دارند!" این است که کار را خطرناکتر از آنچه برخی تصور می کنند، می نماید. به راستی اگر خدای نکرده این گروهِ کم تعداد اما پُر صدا و متوهم کلمات خود را به گلوله تبدیل کردند چه کسی جواب می دهد؟ وقتی مسئولان رسمی نظام و حتی سران قوا را به افساد فی الارض متهم می کنند، ما به ازا های واقعی این انتساب را نباید در نظر گرفت؟ مگر تاریخ این کشور کم زخم خورده است از آدم هایی از این دست؟ بسیاری از ترور های اتفاق افتاده در تاریخ این ملک، پیامد رفتارهایی چنین بوده است. گلوله ای که دکتر فاطمی، وزیر مقتدر دولت مصدق را به زمین انداخت از اسلحه نوجوانی 14 ساله شلیک شد که تحت تاثیر گفتار یک فرد قرار گرفته بود. فاطمی جان به در برد از این ترور و بعد با قمه اراذل و سپس تیرباران جوخه اعدام شاه، جان باخت اما زخم گلوله آن نوجوان هنوز در تاریخ این ملک تازه است. مراقب باشیم. بیشتر مراقب افراد تاثیر پذیر باشیم. وقتی سران قوا را به افساد فی الارض متهم می کنند نمی ترسند کسی باور کند و با احساس تکلیف اسلحه بردارد؟! بیشتر حساس باشیم. حساسیت شرایط را هم در نظر بگیریم.

ب / شماره 5508 / پنجشنبه / 18 بهمن 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031118.pdf

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:33  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

هر نهضتی، جنبشی یک سری کلیدواژه هایی دارد که می توان با فهم آن به شناخت از هویت آن خیزش رسید. انقلاب اسلامی ما هم، با کلیدواژه خدمت خود را تعریف می کرد. امامِ انقلاب هم از جمله پرشمارترین و موثر ترین کلمات دایره واژگانی اش همین بود؛ خدمت! جز این هم شانی برای حاکمیت قائل نبود. با همین نگاه، کارگزاران حکومتی را مخاطب قرار می داد که:" شما خودتان را حاکم مردم ندانید، شما خودتان را خدمتگزار مردم بدانید. این پیش خدا ثوابش بیشتر از این است که خودتان را [رئیس] حکومت بدانید. حکومت هم همان خدمتگزار [ی] است." والاترین شان برای حاکمیت هم همین است. خدمت به مردم است که بندگی خداوند علی اعلا هم معنا می شود. خدمت به مردم است که اصل 56 قانون اساسی جمهوری اسلامی را معنایی عملی می بخشد. چه این مردم اند که بر سرنوشت و مقدرات کشور خود امیرند. کارگزاران حکومتی مستخدم مردم اند که باید با درنظر داشت منافع و مصالح ملک و ملت، امور را تدبیر کنند. اربابی شانی است که قانون به مردم بخشیده است نه مسئولان. خدمتگذاری را وظیفه آنان نوشته است. این کلامِ روشنِ امام خمینی(ره) است که:" من خدمتگزار ملت ایران هستم. من خدمتگزار جوانان ایران هستم. من خدمتگزار بانوان ایران هستم." خودی و غیر خودی هم نکرده است امام. حتی دین و مذهب را هم خط کش نکرده تا پیروان غیر اسلام را از شمار "مخدومانِ" حاکمیت بیرون براند:" همه در خدمت ملت هستند؛ دولت در خدمت ملت است؛ ما همه در خدمت ملت هستیم." این نگاه است که حرمت می آورد. راز عزت مسئولان هم در باور و عمل خدمتگزاری شان است. بنیانگذار انقلاب تاکید دارند بر این واقعیت توام با حقیقت که،" حکومت ها باید خدمتگزار ملت ها باشند؛ چنانچه در اسلام این سیره بود که حکومت در خدمت مردم بود." حالا با این کلیدواژه باید قفلِ امروز را گشود و رصد کرد که چقدر با منطق و منهج امام روح الله همراستا و همداستانیم. آیا مسئولان- به واقع و نه در شعار- خود را خادم مردم می دانند یا خیر؟ آیا اسکورت و دورباش و کورباش ها و حجاب ها و حاجب های دیوار شده امر را چنان بر آنان مشتبه کرده است که خُلق اربابی بگیرند و آن را به خوی خودبرتربینی تبدیل کنند؟ من جلوی این علامت ها-ی سئوال- جواب نمی گذارم. هرکس با مطالعه و رصد احوال وکیل و وزیر می تواند پاسخ خد را بیابد. من اما چندان احساس خدمتگذار بودن را در نگاه و سیره و رفتار آقایان نمی بینم. البته هستند برخی مسئولان مفتخر به خادمی مردم که مثل چراغ می درخشند اما روحیه غالب را نگفته، می توان خواند!

ب / شماره 5508 / پنجشنبه / 18 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031118.pdf

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 11:29  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

خبرها را می خوانیم، فضای مجازی هم وایرال می‌کند کلیپ هایی را که چند نفر مثلا به اسم امت حزب الله جمع می شوند و صدا در گلو می اندازند و حرف هایی می زنند که مابازاهای سنگینی برای ملک و ملت دارد.

واقعا وضعی این‌چنین، در شان انقلاب نیست که ۴۶ سال بعد از پیروزی و نظام سازی، برخی ها به خود جرات بدهند دادگاه خیابانی و بیابانی راه بیندازند. بدتر این که فراتر از جرات به خود “حق” می دهند به “باطل” ترین شکل ممکن، پنداشته خود و کارفرماهای خود را به عنوان خواست ملت جار بزنند و بکوشند که جا بیاندازند.

واقعا در چهل و ششمین سالگی انقلاب و نظام چه معنی دارد هر روز چند نفر پرچم بردارند و مرگ بر این و مرگ بر آن بگویند؟ اگر خدای نکرده این گروهِ کم تعداد اما پُر صدا و متوهم کلمات خود را به گلوله تبدیل کردند چه کسی جواب می دهد؟

وقتی مسئولان رسمی نظام و حتی سران قوا را به افساد فی الارض متهم می کنند، مابه‌ازاهای واقعی این انتساب را نباید در نظر گرفت؟ مگر تاریخ این کشور کم زخم خورده است از آدم هایی از این دست؟ هنوز جای گلوله این قبیل آدم ها در تن فرزندان وطن مانده است. اصلا در تن وطن مانده است. کم ضربه زده و شکاف انداخته این قبیل آدم ها بین ملت؟ واقعا شکافی که این جماعت چند ده نفری و کارفرمایانشان ایجاد می کنند را که پر خواهد کرد؟

بدتر این که بازی هایی که در زمین دشمن است را می خواهند به حساب انقلاب هم فاکتور کنند! کسانی که به سکوت برگزار می کنند این دریده دهانی و پلشت زبانی و دادگاه بازی اینها را بگویند که آیا این فرصت برای مخالفان این جماعت هم فراهم است که به همین سبک و سیاق به خیابان بیایند؟ به هر حال اگر اینان علیه برخی چهره ها حرف دارند، از آن طرف هم هستند افرادی که علیه چهره هایی که اینها می پسندند و شاید به پشتوانه آنان به خیابان آمده اند، حرف دارند. آیا خیابان این ها را هم می پذیرد؟

آیا اگر دیگران هم بیاییند و برای این افراد دادگاه خیابانی تشکیل دهند، مثل اینها راحت به خانه خود بازخواهند گشت؟ آیا اگر چند برابر این جماعت مردم به خیابان بیایند و در سکوت فقط با پلاکارد خواستار محاکمه عوامل ضرر و زیان چندین میلیارد دلاری کرسنت شوند، سلامت به سرای خود خواهند رسید؟ اگر از کسانی اسم ببرند که حاصل حضورشان در سیاست، غیبت منافع ملی بوده است، می توانند با رفتاری مواجه شوند که این گروه کم تعداد از آن برخوردار می شوند؟

نکند اتفاقی افتاده و رکورد آزادی جا به جا شده است و ما خبر نداریم! آیا حرف هایی از این دست و اتهام‌زنی به سران قوا آزاد شده است؟ اگر این گونه است و برگزاری برنامه هایی چنین آزاد است همه باید از آن برخوردار باشند. اگر هم ممنوع است برای اینان نیز همین حکم باید جاری باشد. ایران برای همه است. انقلاب هم برای تکریم همه مردم است. نظام هم خدمتگزار همه. همه در برابر قانون برابرند، کسی برابرتر نیست!

انصاف نیوز / چهارشنبه 17 بهمن 1403

https://ensafnews.com/576019/

انتخاب / کد نوشته 849213 / پنجشنبه 18 بهمن 1403 / ساعت: 11:12

https://www.entekhab.ir/003Yuz

https://www.entekhab.ir/fa/news/849213

+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 10:31  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

داریم و نداریم. این دو کلمه به اضافه یک حرف ربط، همه حرفی است که باید گفت؛ واقعیتی که با همه وجود لمس می کنیم. ما پس از انقلاب، قدم های بلندی برای «دارا» شدن برداشته ایم اما متناسب با روند برخورداری، نتوانسته ایم «احساسِ برخورداری» را هم ایجاد کنیم. این احساس که به وجود نیاید یا به هر شکلی کورتاژ شود، خود «برخورداری» هم به چشم نخواهد آمد، حتی اگر به اندازه دماوند باشد. من در این نوشته قصد آمارخوانی ندارم. این را مسئولان محترم حوزه های خدمتی باید صریح و صادق و قابل اندازه گیری بیان کنند. من می گویم هرکدام ما به خانه و زندگی خود نگاه کنیم. صادق ترین آینه و صحیح ترین کارنامه در خانه خود ماست. برخورداری ها مان را اگر فهرست کنیم، داشته هامان را اگر یک به یک از چشم بگذرانیم، نیمه پر لیوان از نیمه خالی به شکل احترام برانگیزی بیشتر خواهد بود. نمی خواهم بگویم بهشتی که وعده دادیم، محقق شد؛ نه، اما با شرایطی که پیش آمد، موانعی که سر راه مثل کوه قد کشید، راه آمده کم نیست. ما البته می توانستیم خیلی جلوتر از این باشیم. می توانستیم آرمان هایمان در اعتلای معیشت و اقتصاد مردم را هم «علی الارض» محقق کنیم اما حوادث، زمین را چنان با چالش مواجه کرد که زمینه های پیشرفت هم تحت تأثیر قرار گرفت -به مثل- گروه های تجزیه طلب تفنگ برداشتند، نشد دورهمی برگزار کنیم. جنگ آمد و دیوار خانه را فروریخت، نتوانستیم فرش نو بخریم. تحریم آمد و راه را بست، نتوانستیم خانوادگی به سفر برویم. موانع و کم کاری هایِ برخی از خودمان، نگذاشت کار به جایی برسد که زندگی ایرانی بشود؛ مثال موفقیت تمام ساحتی اما به انصاف اگر بنگریم، گواهی خواهیم داد که اوضاع واقعی -و نه احساسی- با فضایی که برخی ها بیان می کنند، صد فرسنگ فاصله دارد. این برخی ها هم بسیارشان ندانسته، زبان بیان طرحی هستند که غریبه بر کاغذ آورده است. من قصد سفیدنمایی ندارم، بلکه معتقدم این رویه هم مثل سیاه نمایی، دشمن واقعیت و حتی حقیقت است؛ به همین خاطر هم به خانه و زندگی مان ارجاع می دهم تا همه چیز ملموس باشد. از رشد تحصیلی تا تعالی معرفتی تا قدم هایی که در حوزه بهبود معیشت برداشته شده است، همه چیز قابل اندازه گیری است برای همه ما، نه فقط گروهی. فکر می کنم اگر می توانستیم به موازات برخورداری، احساس دارایی را هم ایجاد می کردیم، امروز حال همه مان بهتر و زندگی مان برازنده تر بود. اما ما نتوانسته ایم هم راستا با دارندگی، برازندگی را هم احساس کنیم. تا این محقق نشود، بهترین شرایط هم، ما را از گرفتاری استرس و اضطراب نجات نخواهد داد.

شهرآرا / شماره 4476 / چهارشنبه 17 بهمن 1403 / صفحه 13 / گزارش

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15979/420482

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/11/17/15979_148380.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 10:26  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

آب و نان خواستن، منفی نیست. طلبِ زندگی بهتر نه تنها منفی نیست که یک حق بسیار مثبت است. من این که برخی ها می گویند ما برای آب و نان انقلاب نکردیم. را در عین این که می فهمم اما فهم نمی کنم! بله ما فقط برای بهبود معیشت قیام نکردیم اما خارج کردن مردم از مشقت و خروج از حلبی آباد ها هم در شمار برنامه های انقلاب بود. بله انقلاب ما مثل دیگر نهضت ها فقط سویه اقتصادی نداشت. هدف بسیار بالاتر و والاتر از این بود اما این حداقل ها را هم در خود داشت. عدالت که مردم می خواستند هم تعریفی همه جانبه دارد و اقتصاد و معیشت را هم در بر می گیرد. قطعا منظور کسانی که این گزاره هارا مطرح می کنند این نیست که آن زمان وضع خوب بود تا جایی که مردم نان را در سفره داشتند و مطالبات افزون تر داشتند. خوشی زیر دل مردم نزده بود که بخواهند زیر سفره آباد خود بزنند. نه، از این خبر ها نبود. حلبی آباد ها هنوز در خاطر مردم هست. فقری که گریبان آدم را رها نمی کرد اگر از یاد برود از صفحات تاریخ نمی رود. قطعا در کنار اهداف معنوی و دینی و اخلاقی، بهبودِ وضعیت اقتصادی هم در نظر بود. آنان که بر نان و آب و سفره، خط می کشند، می پندارند به انقلاب خدمت می کنند. گمان شان این است که شان مردم انقلابی را بالا می برند. می خواهند کم کاری های خودی ها را از چشم دور می کنند. اما انگار خبر ندارند که دیگران همین را به نام موفقیت های طاغوت، سیاهه می کنند. فضای مجازی پر است از خوانش هایی از این دست که همه جا آباد بود و همه چیز فراوان. کسی دغدغه نان نداشت. اما آیا واقعا چنین بود؟ جوابش را از بزرگتر ها می توان شنید. ما روستازادگان به صدای بلند می گوئیم چنین نبود. انقلاب می خواست نظم باطلی را برهم زند که فاصله طبقاتی را در سیمای حلبی آباد و کاخ به رخ می کشید. ما نه زندگی مادی خوبی داشتیم و نه وضعیت معنویت و معرفتی ما خوب بود لذا این سخن امام به جان می نشست که؛" ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد...." به یاد داریم که امام ما را از دلخوش شدن به حداقل ها پرهیز می داد و می فرمود: " دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم؛ شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم." مقام انسانیت هم با فقر و نداری در هیچ حوزه ای سازگار نیست. برخورداری و احساس برخورداری حق دیروز و امروز و فردای ماست.....

ب / شماره 5507 / چهارشنبه / 17 بهمن 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031117.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 10:23  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

امام(ع)، راه را نشان می دهد. پیمودن راه وظیفه ماست. امام خطرات راه را برای ما نشانه گذاری می کند، پرهیز از آن، بایستگی ای است که ما خود باید به رفتار درآوریم. سعادت و خوشبختی، نهایت مقصدی است که امام نشان می دهد. رسیدن به آن، فقط و فقط از خودما ساخته است. هشدار امام سجاد، علیه السلام، - که امروز به عید میلادش چشم روشن داریم- از این جمله است؛" بندگان خدا! بدانيد، بپاداشتن ميزان و گشودن ديوان اعمال براى مشركان نيست- آنان دسته جمعى بسوى جهنّم محشور مى شوند.- نصب ميـزان و باز كـردن دفتر اعـمال ويژه اهل اسـلام است." ما هستیم که باید حساب کار دست مان باشد." فمن یعمل مثقال ذره..." های قران، مخاطبش مائیم. خیر باشد یا شر، در کارنامه ما نمایان می شود. نپنداریم، شهادتین که ورود به اسلام است به" خلود" در بهشت هم منتهی می شود. نه، از این خبرها نیست. خبر این است که ترازو برپا می کنند و به ذره اعمال را می سنجند پس جوری زندگی کنیم که هم خود سرفراز بیرون آییم وهم ترجمه "کونوا لنا زینا و لاتکونوآ علینا شینا" باشیم نسبت به امام سجاد(ع) و همه ائمه هدای و رسول اعظم الهی(ص). راه بهشت از رفتاری چنین می گذرد. جز این هر راهی به هر جایی ختم شود به بهشت نخواهد رسید. در این میان یک هشدار دیگر امام سجاد(ع) موی را بر تن راست می کند تا به راه کج میل نکنیم؛" يـابُنّـى ايّاكَ وَظُلْمَ مَنْ لايَجِدُ عليكَ ناصِرا اِلاّ اللّه؛ فرزنـدم! بپرهـيز از سـتم بر كسى كه ياورى جز خدا ندارد." این را چند امام دیگر هم فرموده اند. مخاطب این نیز باز مائیم. تکلیف اصحاب شرک مشخص است. ظلم کنیم جوابش را با عقوبت خدا خواهیم دید. بدانیم که حضرتِ قاهر و قهار بر حق بندگانش، به ویژه کسانی که جز او فریاد رسی ندارند، بسیار غیور و به دعای شان سریع الاجابه است. پس دست بشوییم از هرچه شائبه ای از ستم داشته باشد. گرمای مهر دست مان را به دیگران هدیه دهیم. اگر کسی یاری خواست دریغ نکنیم بلکه شتاب ورزیم که این خیری برکت آفرین است. کلام امام زین العابدین(ع) در این زمینه هم روشن و روشنی آفرین است؛ وقتى نيازمندى به نزد او مى آمد چنين مى فرمود:" آفريـن و خوشـآمد! بـه كسى كـه توشه ى مرا بسوى آخرت حمل مى كند." آنچه در حق مردمان به لطف رواداریم، در آخرت به خود ما برمی گردد. کوتاه و به وسع خود هم که کمک کنیم، در ابدیت خویش نتیجه را خواهیم دید. درس امام هم گره مردم را در این دنیا باز می کند و هم در آن دنیا در های دوزخ را می بندد......

ب / شماره 5507 / ]چهارشنبه / 17 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031117.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 10:20  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

چرا برخی ها به خود جرئت می دهند دادگاه خیابانی و بیابانی راه بیندازند؟ بدتر این که فراتر از جرئت به خود "حق" می دهند به" باطل" ترین شکل ممکن، پنداشته خود را به عنوان خواست ملت جار بزنند و بکوشند که جا بیندازند. واقعا در چهل و ششمین سالگی انقلاب و نظام چه معنی دارد هر روز چند نفر پرچم بردارند و مرگ بر این و مرگ بر آن بگویند؟ اگر خدای نکرده این گروهِ کم تعداد اما پُر صدا و متوهم کلمات خود را به گلوله تبدیل کردند چه کسی جواب می دهد؟ وقتی مسئولان رسمی نظام و حتی سران قوا را به انواع و اقسام برچسب ها متهم می کنند، ما به ازاهای واقعی این انتساب را نباید در نظر گرفت؟ مگر تاریخ این کشور کم زخم خورده است از آدم هایی از این دست؟ کم ضربه زده و شکاف انداخته این قبیل آدم ها بین ملت؟ واقعا شکافی که این جماعت چند ده نفری ایجاد می کنند را که پر خواهد کرد؟ بدتر این که بازی هایی را که در زمین دشمن است، می خواهند به حساب انقلاب هم فاکتور کنند! کسانی که به سکوت برگزار می کنند این دریده دهانی و پلشت زبانی و دادگاه بازی این ها را بگویند که آیا این فرصت برای مخالفان این جماعت هم فراهم است که به همین سبک و سیاق به خیابان بیایند؟ به هر حال اگر اینان علیه برخی چهره ها حرف دارند، از آن طرف هم هستند افرادی که علیه چهره هایی که این ها می پسندند و شاید به پشتوانه آنان به خیابان آمده اند، حرف دارند. آیا خیابان این ها را هم می پذیرد؟ آیا اگر دیگران هم بیایند و برای این افراد دادگاه خیابانی تشکیل دهند، مثل این ها راحت به خانه خود بازخواهند گشت؟ اگر برگزاری برنامه هایی چنین آزاد است همه باید از آن برخوردار باشند. اگر ممنوع است برای اینان هم همین حکم باید جاری باشد. ایران برای همه است. انقلاب هم برای تکریم همه مردم است. نظام هم خدمتگزار همه. همه در برابر قانون برابرند، کسی برابرتر نیست!

خراسان / شماره 21700 / سه شنبه 16 بهمن 1403 / صفحه 2 / خبر

https://sarasari.khorasanonlin.ir/Newspaper/item/108334

https://sarasari.khorasanonlin.ir/Newspaper/PagePDF/36304

+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 13:3  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

اسلام ، بر منطق صلح تاکید دارد. امام جهاد و اجتهاد، حضرت علی علیه السلام، که ضربتِ ذوالفقارش، در جنگ معجزه می کرد، صلح را و اصلاح را ولو از سوی دشمن پیشنهاد شود را امر به پذیرش می فرماید. این امر در نامه حضرت به مالکِ اشتر چنین تصریح شده است:" هرگز صلحی را که از جانب دشمن پیشنهاد می‌شود و رضای خدا در آن است رد مکن، چرا که در صلح برای سپاهت آرامش (و سبب تجدید قوا) و برای خودت مایه راحتی از همّ و غم‌ها و برای کشورت موجب امنیت است." اما این فرمان یک پیوستِ مهم دارد؛ هوشیاری و دوراندیشی تمام ساحتی!

" اما سخت از دشمنت پس از صلح با او برحذر باش، زیرا دشمن گاه نزدیک می‌شود که غافلگیر سازد، بنابراین دوراندیشی را به کار گیر و در این مورد خوش بینی را کنار بگذار." این مهم نکته ای است که هم ما باید بدان توجه داشته باشیم در روزهای پیش رو و هم فلسطینی ها بعد از پیمان آتش بس. هوشیار باشیم. مبادا باری را که در تحریم و جنگ نتوانستند بر شانه ما بگذارند، در جامه صلح بر تن ما بپوشانند. آنچه ترامپ در باره کوچ دادن اهالی غزه به اردن و مصر و.... مطرح می کند هرچند موقت و تا زمان بازسازی غزه، حد گذاری می شود می تواند از جمله مسائلی باشد که هوشیاری صد در صدی را طلب می کند. الحمدلله حماس و جهاد اسلامی این پیشنهاد را خطرناک یافته و رد کرده اند؛" مردم غزه تحت هیچ شرایطی سرزمین خود را ترک نخواهند کرد." این کلام روشن آنان است. دیگر تشکل های فلسطینی و حقوق بشری هم دست ترامپ را خوانده و مشق نوشته هایش را خط زده اند. این همان هوشیاری است که در کلام امام بر آن تاکید می شود.

آنچه می شود ناظر به آتش بس در فلسطین و فرداهای پیش رو برای خودمان از این نامه خواند این است که؛" اگر پیمانی میان خود و دشمنت بستی یا لباس امان بر او پوشاندی (و او را پناه دادی) به عهدت وفا کن و قرارداد خود را محترم بشمار و جان خویش را در برابر تعهداتت سپر قرار ده، زیرا هیچ یک از فرایض الهی همچون بزرگداشت «وفای به عهد و پیمان» نیست." وفای به عهد از فرامین قرآن و آموزه اسلام و پذیرفته در همه فرهنگ های جهانی است. امیر مومنان(ع) به ظرافت مالک را و همه ما را بدان چنین توجه می دهند:" مردم جهان با تمام اختلافات و تشتت آرایی که دارند نسبت به آن اتفاق نظر دارند. حتی مشرکان زمان جاهلیت علاوه بر مسلمین آن را مراعات می‌کردند، چرا که عواقب دردناک پیمان شکنی را آزموده بودند." اما بر وفا به عهد بسته تاکید دارند و نقض عهد را خیانت می شمارند:" بنابراین هرگز پیمان شکنی نکن و در عهد و پیمان خود خیانت روا مدار و دشمنت را فریب نده."

باری، نه باید فریب بخوریم و نه فریب بدهیم. وفای به عهد و حفظ هوشیاری، درس امام علی(ع) است برای همه مومنان و همیشه زمان. امروز اما برای ما و فلسطینی ها به عنوان یک ضرورت به روز شده و حیاتی مطرح می شود. هم آنان در امروز باید بدان توجه و اهتمام داشته باشند و هم ما در فردای احتمالی باید با این راهبرد امامت مسیر مان را هوشیارانه طی کنیم.

الف / کد نوشته 4031112117 / دوشنبه 15 بهمن 1403 / ساعت: 12:45

https://www.alef.ir/news/4031112117.html

ب / شماره 5506 / سه شنبه / 16 بهمن 1403 / صفحه 2

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031116.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:57  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

جانباز، شهید است؛ شهیدی که خدا در میان ما نشان راه قرار داده است. او به یک باره شهید نشد تا به فرموده رهبر معظم انقلاب، هر روز شهید بشود. من راز استقلال و سربلندی ایران را علاوه بر خون شهدا، در نفس به دردبرآمده جانبازان می دانم. خدا همچنان که بر قطره قطره خون شهید غیرت دارد، بر نفس به نفس جانباز هم غیور است. مگر نه اینکه این قبیله، چه آنان که سرخ رفتند و چه اینان که سرخ ماندند، جز خدا هدفی نداشتند؟ حراست از وطن و شکستن پای دشمن هم برای خدا بود؛ برای دفاع از حرمی واجب الاحترام که نامش جمهوری اسلامی ایران است. همان طور که تبرک یافتن روز پاسدار از روز میلاد سیدالشهدا(ع) تکلیف آور بود، برکت یافتن روز جانباز به زادروز ماه منیر بنی هاشم، ابوالفضل العباس(ع)، هم خوانشی تکلیف آور است.  

جانباز باید مشق از سرمشقی بنویسد که بی دست، گره هایی بزرگ را باز می کند. جانباز هم گره گشاست و گره زننده؛ کلاف مردم را گره می گشاید و گره می زند در کار کسانی که زندگی مردم را پرگره و آنان را گرفتار می خواهند. ابوالفضل(ع) فقط مردی برای یک روز نبود؛ هرچند آن روز عاشورا باشد. قهرمانی را فقط در یک زمین به تماشا نگذاشت؛ هرچند آن آسمانی ترین زمین خدا، کربلا، باشد. عباس، در همه حیات مبارکش، فضیلت را زیست. وصف حضرتش به «ابوالفضل»، ناظر به پهنه زندگی اوست؛ حیاتی که اگرچه طول زیادی نداشت، وسعت پهنه اش همه جوانمردی و فضیلت را دربر می گرفت. او خود را با امام زمان خویش معنا می کرد و همه زندگی را مثل نماز می دید که قیام و قعود، بیان و سکوتش باید در تبعیت از امام، نظم گیرد.  

او ذوالفقار بود در دست سه امام. به اراده امام در نیام می شد، به اراده امام از نیام، شعله کشان بیرون می آمد. شکوهِ نوجوانی اش را «صفین» به خاطر دارد. چه آنان که از گُردافکنی هایش سخن گفته اند را گواه بگیریم یا کسانی که حضور بی جنگش را صحه گذاشته اند، فرقی نمی کند. مهم این است که او از نوجوانی در رکاب و در دایره تدبیر امامت، ایفای نقش کرده است. نوجوانی را درکنار امام مجتبی(ع) به جوانی رساند؛ به همان شیوه ای که درکنار امام علی(ع) ایستاده بود. این گواهی و زیارت نامه امام صادق(ع) است درباره ایشان: «السلام علیک ایها العبد الصالح، المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین و الحسن و الحسین؛ سلام بر تو ای بنده صالح و مطیع خدا و رسولش و پیرو امیرمؤمنان علی(ع) و حسن و حسین(ع)!». عاشورا هم حکایتی است حکیمانه که همه می دانیم. جانباز را مردی چنین بلندمرتبه، سرمشق و الگوست. باید که زیستی چون او را به رفتار درآورد. چون او که باب الحوائج است، حاجات خلق خدا را به وسع توان خویش، برآورده کند. همچنان پرچم انقلاب باشد، حتی اگر برخی ها به زبان زخم و سنگش زنند. احوال او نباید تبدیل شود به غیر شهادت. رجال صادق بر عهد شهادت استوارند.

هرآرا / شماره 4424 / دوشنبه 15 بهمن 1403 / صفحه 13 / گزارش / چ2ب

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15972/420312

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/11/15/15972_148325.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:36  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

در مبارک زادروز میلاد ابوالفضل العباس، سلام الله علیه و روز جانباز می خواهم از یک جانباز بنویسم. از مردی که شهادت را زیست می کرد. بزرگمردی که امروز در مزار شهدا خوسف به شهادت آرام گرفته است. او را به عنوان نماد جانبازان در قاب یک خاطره می ستایم؛ برای من محمود، نه فقط جامع صفات پسنیده که معلمِ اخلاق نیکو هم بود. به معنای درست تر، "محمود الخصایل" بود و به رفتار در آورنده باورهایش. سال 1366 بود که قرار بود در رکابش عازم جبهه شویم. در پادگان بسیج، دیدم رزمنده ای بسیجی، لباس نگرفت. گفت: لباس های دور قبل را دارم. گفتم چقدر جالب. چه ایثارگر. البته او تنها ترین نفر نبود که چنین می کرد اما اولین نفری بود که آن روز دیدم والا بسیاری از بچه ها حواس شان به "زیِ بسیجی" بود. هوای بند پوتین خود را هم داشتند. آن روز راه افتادیم طرف جبهه میانی، مقصد ایلام بود. لشکر 21 امام رضا. راه افتادیم و رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به منطقه ای که از برف پوشیده شده بود. سرمای هوا تا مغز استخوان نفوذ می کرد. انگار زلزله در جان ها افتاده بود که می لرزیدیم از سرما. چشم چرخاندم در اتوبوس و همان برادری را دیدم که لباس نگرفت و با همان کهنه لباس های دور قبل آمده بود. چهره ساده و صمیمی اش در خواب معصومانه تر به نظر می رسید. نگران این بودم که سرما، خوابش را برآشوبد. در همین حین حاج محمود جمع آور را دیدم که بلوز خود را در آورد و روی او انداخت. خودش ماند و سرمایی که با او هم شوخی نداشت. در آن هوایی که معمولا هرکس به خود می پیچد، او گره را باز کرده بود تا دیگری بتواند لحظاتی گرم تر بخوابد. با خود گفتم محمود ایثارگرتر است. هر چه پیشتر می رفتیم، هر روزی که بر ما می گذشت در این ماموریت به بزرگی روح او بیشتر ایمان می آوردیم. واقعا از دنیای دیگری بود انگار. ملکوت را در زمین زندگی می کرد. هرجا قرار بود چیزی بدهند، عامدانه آخرین نفر می شد و هرجا قرار بود خطر کنیم، عاشقانه اولین نفر بود. چیزی هم که می گویم، خاص نبود، لقمه نانی بود و پوتینی و جورابی و... از این قبیل اما همین اندک را هم نمی گرفت. فقط تفنگش باید خوب می بود. باید تر و تمیز و آماده به کار می بود. یک مقدارحساس بود و الا اگر همان لقمه خشک نان هم به او نمی رسید، ابایی نداشت. اجازه بدهید بگویم ما به مردانی چنین نیاز داریم. به ویژه در جایگاه مسئولیت، اگر به این مدل زندگی نزدیک شویم همه چیز درست می شود. کاش چنین شود!

ب / شماره 5505 / دوشنبه / 15 بهمن 1403 / صفحه 2

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031115.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:32  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

انقلاب قرار بود ما را به زیستِ محمدی برساند. نه تنها دنیای مان را آباد کند که همه ما را به تعالی در مقام انسانی برساند. نتیجه حکومت عادلانه صالحان باید هم که چنین باشد. این که برخی ها -امروز- می گویند مردم برای آب و نان قیام نکرده اند هم به یک معنا درست است و هم در معنایی دیگر نا درست. درست این که فراتر از تمهیدات زندگی این جهانی را هدف گذاری کردند تا با تحقق حکومت به منهج نبوی و علوی، به صدی برسند که نود و هشتاد و هفتاد و... را پیش همه آورد. نادرست هم این که با این بیان نمی توان طلب معیشت در شان مردم را قلم گرفت. زیستِ مومنانه با فقر در هر نوع، ناسازگار است چه فقر معنوی و معرفتی باشد چه فقر اقتصادی. این آخری که در کلام نبوی چنین تعریف می شود:" كَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً" چطور برخی ها به خود اجازه می دهند با نادیده گرفتن این حقیقت، حق خواهی معیشتی مردم را جور دیگری تعبیر کنند؟ فلسفه انقلاب، بازگشت به فلسفه حکومت نبوی و علوی بود و است. مگر نه این که در حکومت چهار و اندی سال مولا، فقر از حوزه حکومتی ایشان تارانده شد؟ من نمی دانم کسانی که بر نان و آب خط می کشند چه خطی را دنبال می کنند ما اما از انقلاب، زیست مومنانه را انتظار داریم که تامین بی دغدغه معیشت و آبادی سفره ها هم از پیشنیاز های آن است. به یاد داشته باشیم ما و به ویژه کسانی که اختیاردار حکومت اند. همه کارگزارن به خاطر بسپارند این کلام نبوی را که " عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس است و به قيامت کشيده نمي شود؛۱- ايجاد ناراحتي براي پدر ومادر ۲ - ظلم در حق مردم ۳ - ناسپاسي در مقابل کارهاي نيک ديگران و مراقب اعمال خود باشيم. " اولی را اگر شخصی بدانیم دو تای دیگر دقیقا ناظر به اعمال متقابل دولت- ملت است. دولت هم نه فقط به معنای قوه مجریه که همه حاکمیت را شامل می شود. پس هوشیار باشند و باشیم که سخن ما، رفتار ما به هيچ وجه، باعث ظلم در حق مردم نشود که خداوند بر بندگان خويش و حقوق و حفظ حريم شان به شدت غيور است و عقوبت آن را به آن جهان وا نمي گذارد که در همين دنيا نسق از گرده ظالمان مي کشد. اگر کتاب زندگي اهل بيداد را باز بخوانيم درخواهيم يافت به پهناي بامشان، برف عقوبت نشسته است. ناسپاسی در برابر نعمات موجود و خدمات ایجاد شده از سوی ما مردم هم بر اساس سنت الهي و کفران نعمت، دست ها را خالي مي کند و اين خالي را نيز عقوبت ناسپاسي پر مي کند.پس فقط نیمه خالی لیوان چشم ما را پُر نکند. نیمه پُرِ را هم ببینیم. این شرط انصاف است.

ب / شماره 5505 / دوشنبه / 15 بهمن 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031115.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 12:31  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

با هم نیستیم پس به موفقیت نمی‌رسیم. این هفت کلمه را با هفت هزار حسرت، در ذهن نوشتم تا به دست کاغذ برسانم. وقتی حجت‌الاسلام‌والمسلمین پژمانفر از همراهی مسئولان اصفهان می‌گفت. از اینکه باوجود مخالفت در دیدگاه و رقابت‌های جناحی، آنجا که منافع اصفهان مطرح می‌شود، یک دل و یک رأی و یک راه می‌شوند. مسئله‌ای که در مشهد، اگر نگوییم روند معکوس دارد می‌توان گفت، از همراهی خبری نیست. مسئولان محترم استان کمتر همدل می‌شوند پای منافع استان. این را آقای پژمانفر بارها گفته است. در جلسات متعدد تأکید کرده اما انگار فقط او گفته و ما نوشته‌ایم. آنان که باید بخوانند و به خود تکانی بدهند با پلک در هم گره خورده از کنار ماجرا گذشته‌اند. آقای نماینده، اخیرا در جمع پیشکسوتان رسانه‌ای، قصه قطار سریع‌السیر تهران- مشهد را چنین نقل می‌کرد که چون اصفهانی‌ها از ماجرا با خبر شدند گفتند چرا تهران – مشهد؟ خب بیاییم و قطار سریع‌السیر اصفهان- تهران- مشهد داشته باشیم! نگفتند چرا تهران- مشهد؟ نگفتند بیاییم اصفهان- تهران داشته باشیم. رندانه اصفهان را به طرح الصاق کردند. نتیجه را اما در گزارشِ سه‌شنبه 2‌بهمن ماه جاری در همین صفحه شهرآرا خواندید؛ «استاندار اصفهان اعلام کرده است که با مساعدت وزیر راه و شهرسازی و با پیگیری‌های مجری طرح‌های زیربنایی وزارت راه‌وشهرسازی در استان اصفهان و تعدادی از نمایندگان اصفهان در مجلس شورای اسلامی، مصوبه شورای‌عالی اقتصاد در‌خصوص استفاده از تسهیلات مالی خارجی (فاینانس) به‌منظور تکمیل پروژه قطار سریع‌السیر، توسط معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان برنامه‌وبودجه کشور ابلاغ شد.» سهم مشهد اما گرفتار ابهام است. چنان که در همین گزارش خواندیم: «سرنوشت قطار سریع‌السیر مشهد- تهران نامعلوم است و حتی هنوز در شورای‌عالی اقتصاد به‌عنوان پروژه‌ای اولویت‌دار مطرح نشده است!» فقط هم ماجرای قطار نیست که در حوزه آب هم حکایت همین است. مشهد در تأمین آب‌شرب گرفتار مشکلات است اما سر و صدای آب، باز از اصفهان بلند است. همه مسئولانش فریاد العطش دارند. لایه زیرین این قصه، به فاز دیگر برای فولاد است نه کشاورزی و آب‌شرب! در موضوع آلودگی هوا و مازوت‌سوزیِ نیروگاه‌ها باز هوای مشهد به قرق مازوت درمی‌آید و نیروگاه همخوان با مازوت اصفهان، گاز می‌سوزد! نماینده مشهد دل پردردی داشت از بی‌دردی برخی مسئولان محلی. از اینکه ناهمراهی‌ها، دارد راه‌های توسعه مشهد و استان را به چالش چاله و چاه می‌کشد. واقعا چرا چنین است؟ چرا منافع استان و مشهدالرضا برای برخی مسئولان اولویت اول نیست؟ ما اگر در همه چیز اختلاف داشته باشیم در منافع شهر و استانمان که باید اتفاق کنیم. تا این مهم به باور عملی درنیاید، مشهد و خراسان رضوی باید حسرت پروژه‌هایی را بخورد که در دیگر استان‌ها به بهره‌برداری می‌رسد. اتفاق پای منافع مشهد، یک ضرورت راهبردی است. اگر به امام رضا(ع) و زائران حضرت هم فکر می‌کنیم باید در اتفاق به وفاق برسیم و حق مشهد و زائران را در بودجه بگیریم. کوتاهی و غفلت ما، هزینه‌های سنگینی روی دوش مشهد می‌گذارد. کاری بکنیم.

شهرآرا / شماره 4423 / یکشنبه 14 بهمن 1403 / صفحه 9 / اقتصاد

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15968/420207

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/11/13/15968_148293.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 13:53  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

پاسدار باید معنای دقیق نام خویش باشد. وقتی این نام به تعریف نسبت با امام‌حسین(ع) نشان‌دار می‌شود، این الزام ده‌چندان می‌شود. اگرچه تکلیف‌آور است اما به‌جرئت می‌توان گفت اگر تقویم را ورق‌ورق می‌کردیم و چند بار هرکدام را می‌خواندیم، مناسب‌تر از تولد امام‌حسین(ع) برای نام‌گذاری به‌عنوان روز پاسدار پیدا نمی‌کردیم. توجه کنید لطفا؛ روز ولادت امام‌حسین(ع) نه روز شهادتشان. این یک معنای لطیف و مفهوم بلند در خویش دارد به بلندای زندگی در قاعده حیات طیبه. من چنین می‌فهمم که هرکه می‌خواهد به عاقبتی عاشورایی و پرشکوه برسد، باید و باید و باید، زیستنی حسینی‌وار داشته باشد. کسانی که از اول و لااقل در آخر، خود را به صراط مستقیم حسینی نرسانند، به کربلا هم اگر راه یابند، به سپاه سیدالشهدا نخواهند رسید. مهم است و هزاربار مهم و حیاتی است که زندگی حسینی باشد. این‌گونه زیستن را باید وسیع تعریف کرد؛ وسیع به گستره همه آیات قرآن و احادیث معصومین(ع). اینکه تأکید بر گستره احادیث همه معصومان می‌کنم، از آن‌روست که امام‌حسین(ع) «الوترالموتور» است؛ یگانه‌ای که در افکار عمومی‌ تنها نیز مانده است، به گونه‌ای که می‌گویند دشمن چنان شرایطی رقم زده بود که دفتر زندگی از احادیث ایشان خالی بماند و مردم حتی در مسائل دینی هم به‌سراغ غیر ایشان بروند. برای ما که چهارده قرن فاصله داریم، باید زندگی به قرائت حسینی را در سپهر روایات همه معصومان پی بگیریم. در حیات نورانی پیامبر اعظم و همه ائمه هدا که معنای «کلهم نور واحد»اند. پاسداران ما که تبرک از نام امام‌حسین دارند، باید در زندگی، تجسم زیست مؤمنانه باشند. زیستنشان باید شرح اسمشان باشد. الگوی نزدیک هم دارند شهدایی چون همت و باکری و برونسی و شوشتری و کاوه و این آخری قاسم سلیمانی که شهیدگونه زندگی کردند تا به مقام عظمای شهادت رسیدند. پاسداری از انقلابی که «شهادت‌الحدوث» بوده است، زیستنی چنین اقتضا می‌کند. ازآنجاکه انقلاب ما و ایران ما «شهادت‌البقا» نیز هست، به مردانی چنین و حتی زنانی با این منهج و منطق نیاز داریم. کسانی می‌توانند -امروز- برای انقلاب اسلامی‌، پاسدار، برای ولایت، یاور و برای دولت ظهور، سرباز باشند که از خود گذشته باشند. خدا در آنان چنان ظهور یافته باشد که هرچه غیر است، وانهند و پای حق بایستند. ما پاسداران خود را در متن حیات طیبه می‌خواهیم تا در فرامتن هم با هرچه بدی و پلشتی است، ستیزندگی داشته باشند؛ همان‌گونه که امام‌حسین(ع) با زندگی خود مشقی چنین را تعلیم کرد، امروز نیز راه سرفرازی با تمرین همین مشق به فتح قله‌ها می‌انجامد.

شهرآرا / شماره 4423 / یکشنبه 14 بهمن 1403 / صفحه 13 / گزارش / چ2ب

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15968/420222

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/11/13/15968_148297.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 13:50  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

پیروزها در صف مدال می ایستند. استعفاهای پیاپی، شکست را ترجمه می کند. این که آمدند، کشتند، زدند، بستند، ویران کردند اما پیروز نشدند. پیروزی در این نبرد، رسیدن به اهداف بود که محقق نشد. نه حماس را نقطه پایان گذاشتند و نه فلسطینیان را کوچاندند و نه گروگان ها را یافتند چه رسد که رها کنند. آنان فقط کشتند. نه مجاهدان و رزمندگان را که مردم عادی را، زن و مرد و پیر و جوان و حتی شیرخواران را. همین هم نقاب ۷۵ ساله مظلومیت نمایی شان را درید. خوی نژاد پرستانه و جنایات جنگی شان در نسل کشی فلسطینی ها، دنیا را به تکاپو واداشت. آنان به اهداف خود نرسیدند. بیش از ۵۰ هزار شهید و مفقود، با خون شان راه را بر اشغالگران می بندند و مقاومت را یاری می کنند. بمب ها فقط سازه ها را ویران کردند اما اراده ها از دل خون می روید. به جرئت می توان گفت «حماس می‌تواند خودش را بازسازی و مجدد یارگیری نماید.» این گزاره تحلیلی هم نگاه یک بچه حزب اللهی نیست که خانه های آوار شده غزه را در چشمش کنیم و بگوییم عمق فاجعه را نمی فهمی. برایند شناخت و تجربه مهرداد فرهمند، خبرنگار سابق بی بی سی است. حاصل نگاه مطالعه گر خیلی های دیگر هم هست. دلیلش بیزاری از اشغال و تحقیر است. از کشتار و تخریب است. یک شورش دامنه دار علیه جنگ ادراکی است. کارشناسان و آینده پژوهان می گویند این فضای کینه و نفرتی که از اسرائیل ایجاد شده و این تراژدی خونبار در غزه، به سود حماس عمل می‌کند. یک ضرب المثل ایرانی که در همه ملل جهان هم از آن فهم مشترکی وجود دارد می گوید: «پدر کشتی و بذر کین کاشتی. پدرکشته را کی بود آشتی؟» حتی اگر پدر کشته با سرد شدن داغ مرگ پدر و جبر زمان به آشتی میل کند، فرزند کشته هرگز و در هیچ شرایطی جز مشت به چشم قاتل نمی کشد. رژیم صهیونیستی هم در این فاجعه، تا توانست بذر کین کاشت. تا توانست مزرعه «باد» ایجاد کرد. باشد که «طوفان» درو کند. باشد که حاصل کینه های انباشته را به خانه برد. تجربه قریب به ۸ دهه جنگ با اشغال و اشغالگر به صریح ترین بیان می گوید، منطق فلسطینی‌ها، منطق مقاومت است و در منطق فلسطینی، هزینه و فایده جایی ندارد بلکه منطق، منطق مقاومت و برجای ماندن است و همین خودش یک پیروزی است. دیدیم که بعد از ۱۵ ماه کُشت و کُشتار و عزم صهیونیست ها بر به صفر رساندن حماس، طرف دیگری که در مذاکرات رو به روی شان نشست، حماس بود. همان گروهی که هرچه تیر داشتند برای زدنش در چله کردند. خشاب شان خالی شد اما خیال شان محقق نشد. همان حماس هم گروگان ها را به آنان تحویل داد. این یعنی حماس، همچنان در غزه حاکم است و اسرائیل نتوانسته این گروه را از میان بردارد. درواقع تنها گروه حماس است که می‌تواند ادعای پیروزی بکند چرا که اسرائیل در بیشتر برنامه های اعلامی اش ناکام ماند. این برای حماس یک پیروزی است. پیروزی و شکست را دست یابی به اهداف تعیین می کند نه چیز دیگر. این هم جز شکست برای صهیونیست ها معنای دیگری ندارد. استعفاهای پیاپی در ارکان نظامی امنیتی و دولت صهیون نشانگر واقعیت ماجراست.

خراسان / شماره 21698 / یکشنبه 14 بهمن 1403 / صفحه اول و 2 / خبر

https://sarasari.khorasanonlin.ir/Newspaper/item/108025

https://sarasari.khorasanonlin.ir/Newspaper/PagePDF/36256

ایسنا / https://www.isna.ir/news/1403111409633

ویستا / https://vista.ir/n/isna-fo12w

بصیرت / https://basirat.ir/fa/news/371976/

خراسان آنلاین / https://khorasanonlin.ir/News/Item/10750

آخرین خبر / https://akharinkhabar.ir/analysis/10387386/

صاحب خبر / https://sahebkhabar.ir/news/71136071

ساز ایرانی / https://iranianinstrument.ir/?p=43204

+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 13:40  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

حروف بی تاب هم نشینی و تشکیل کلمات اند همیشه. کلمات با من همراهند همیشه. ام این بار اعتراف می کنم، سخت است برای من نوشتن. سخت است حروف را به تحریر کلماتی بسیج کنم برای دفاع از حق و حقیقتی که برای من و نسل من اضهر من الشمس است. انقلاب را می گویم. خیزشی ملی علیه ظلم که با حماسه خون به پیروزی رسید. ما بهشت را فرادید داشتیم. با نظام سازی برآمده از انقلاب، می خواستیم چنان نظاماتی طراحی کنیم که موفقیت و سعادت، نتیجه ناگزیر حرکت ما باشد. این که امام خمینی(قدس) همان روز اول ورود فرمود:" ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد." ایشان با برشمردن خدمات رفاهی هدف گذاری شده انقلاب تاکید کردند:" دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم؛ شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم." هدف این بود و هدف گذاری هم. اما مشکلات توطئه و تجزیه خواهی و جنگ و.... مانع ها را کوه کرد در برابر راه. با این همه ما پا پس نکشیدیم اما این که به هدف نرسیدم در کنار توطئه دشمنان خودما هم، یک جایی را اشتباه کردیم. حتما یک مسیری را به غلط، طی کردیم و الا نباید به این جا می رسیدیم که سهم دشمن را هم به حساب انقلاب بنویسند. این جا که جای حق و باطل، مظلوم و ظالم، شهید و جلاد عوض شود. نباید کار به جایی برسد که سکه های از رواج افتاده دوباره ترویج شوند و رواج یابند. نباید گذشته را امروزی ها با حسرت نفس بکشند. چیزی که اصلا هم حسرت نداشته و ندارد. اگر واقعیت ها را درست بخوانیم، دچار بلیه ای چنین نمی شویم. دیوی که رفت، حقش همین بود. نمی رفت به سزای جنایت هایش، به انتقام خون هایی که ریخته بود باید تاوان پس می داد. واقعا سخت است علف های هرز را گل بپندارند برخی ها. ما کار را درست پیش نبردیم که حالا دیگران می خواهند همه چیز را به حساب انقلاب بنویسند. همه کمبود ها را. از خودمان بپرسیم چه کردیم که دوباره هوس کرده اند سراب را آب جا بزنند و ما را از گذر سراب به مرداب برسانند. ما کم گذاشتیم لذا بار چنین سنگین بر زمین ماند. بپذیریم سهم خود را در شکل گیری ناصواب ها. حاصل رفتار ما این شده است که جا به جایی حق و باطل اتفاق افتد. چنان کردیم -این برخی از ماها- که ارزش ها چنان عوض شود که عوضی های پیشینه دار هم امروز نماد ارزش شوند. تازه توهم فردا هم بزنند. باید تغییر کنیم. باید اصلاح مسیر کنیم- این برخی از ماها- تا با رفع ظلم از ملت، از امام و انقلاب هم رفع ظلم و اعاده حیثیت کنیم. همین امروز هم باید این کار را بکنیم. فردا خیلی دیر است. شاید خیلی دیرتر از آن چه تصورش را می کنیم.....

ب / شماره 5504 / یکشنبه / 14 بهمن 1403 / صفحه 2

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14031114.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 13:37  توسط غلامرضا بنی اسدی  |