من از کلمات تلخ و سخت، کمتر استفاده می کنم مگر کارد به استخوان روحم برسد. آن وقت قلم برمی‌دارم به تراشیدن کژی کلام و نگاه بدگویان و بدبینان. این را هم ذیلِ حُکمِ خداوندی می دانم. همان که در آیه ۱۴۸ سوره مبارکه نساء می فرماید: “لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا؛ خدا دوست نمی‌دارد که کسی به گفتار زشت (به عیب خلق) صدا بلند کند مگر آن که ظلمی به او رسیده باشد، همانا که خدا شنوا و داناست”. یکشنبه عصر تا شب که ملت در بهت حادثه برای رئیس جمهور بود، برخی ها در علن و پوشیده در فضای مجازی پُست هایی می گذاشتند و زهرخندهایی می زدند که شایسته خودشان بود. همان یکشنبه شب در شبکه ایکس نوشتم، “متنفرم از کسانی که از حالِ ناخوشِ ملت خوشحال می شوند. متنفرم از کسانی که در برابر چهره ناراحت مردم زهرخند به لب دارند. چه وقتی هاشمی رفسنجانی به رحمت خدا رفت و چه حال که رئیسی یک ملت را نگران خود دارد. ایرانی باشیم و برای سلامتی رئیس جمهور دعا کنیم.” حالا که عمق فاجعه هویدا شده است، تکرار می کنم که متنفرم از آنانی که به نیشخند خود لبخند رضامندی را توامان بر لب شیطان و نتانیاهو و همه اجنبی ها و اجنبی پرستان می آورند. متنفرم از کسانی که با این رفتار نابخردانه به جنگ فرهنگ نجیبانه ایرانی می آیند. اینها را ایرانی نمی دانستم و نمی دانم حتی اگر شناسنامه‌شان چنین هویتی را برای‌شان تسجیل کرده باشد. ایرانی فتوت را نفس می کشد. اخلاق را زیست می کند. با هزار اختلاف فکری و سیاسی هم در هنگامه ای چنین همدلی دارد حتی اگر عمر به انتقاد گذرانده باشد. این جماعت، ایرانی نیستند. ایرانی جماعت وقتی از یک ماجرای سخت و تلخ می خواهد حتی تعریف کند می گوید “دشمنِ شما نبیند” حتی ماجرای تلخ را برای دد و دام و هم نمی پسندد و می گوید “گرگِ بیابان نبیند…” پس چطور ایرانی بدانیم اینهایی که در عزای هموطن خویش از هر دشمنی بددهن تر و کثیف رفتارترند؟

انصاف نیوز / دوشنبه 31 اردیبهشت 1403

https://ensafnews.com/523164/

نخست شماره 1011 / پنجشنبه 3 خرداد 1402 / صفحه 2 / شهر

https://nakhostnews.com/wp-content/uploads/2024/05/1-8-k-4.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 18:23  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

زندگی، انتزاعی نیست. حقیقتی است به واقعیت درآمده. در تحریر آن هم باید حقیقت جریان داشته باشد. به دیگر عبارت، زندگی باید به رفتار درست مستند سازی شود. کسی که می‌خواهد شرح اسم خویش باشد باید این گونه زیستن را تجربه کند. تفاوت امام با حکیم را هم شاید بتوان در همین ماجرا دید. حکیم لزوما حکمت خود را زیست نمی‌کند. آن را تبیین می‌کند. امام، اما چون رسول، آنچه را می‌فرماید به زیست در آورده اند لذا می‌توانند الگوی عملی مردمان در همه اعصار باشند. افلاطون و سقراط و... را حکیم می‌شماریم، اما الگو نمی‌دانیم. الگوی فردی و اجتماعی ما می‌شود امام رضا، علیه السلام، که در کلامِ ابراهیم بن عباس چنین تعریف می‌شود: "هرگز ندیدم به کسی یک کلمه جفا کند، و ندیدم که سخن شخصی را قطع کند تا سخن او به آخر می‌رسید، و ندیدم که حاجتمندی را در حد امکان، رد نماید. خنده بلند و صدادار نمی‌کرد بلکه لبخند می‌زد، کار نیک و صدقه پنهانی بخصوص در شب‌های تاریک زیاد انجام می‌داد. " یعنی وقتی احترام به افراد را در شنیدن کامل بیانات شان می‌دانیم، امام با رعایت این بایستگی، سرمشقی برای ما می‌نویسند که با تحریر از روی آن می‌توانیم به رهایی خود از "ناخویشتنداری" برسیم.

امام حال مردم را در نظر می‌گیرند و برای بهتر شدن احوال شان گشاددستانه رفتار می‌کنند. این را هم در نامه‌ای به امام جواد، علیه اسلام، هم یادآور می‌شوند. یادآوری که پیغام به مردمان همه اعصار نیز هست که باید جود و بخشش را سر لوحه رفتار خویش کنند. رفتاری چنین است که مرز‌های کرامت را تدقیق و حراست می‌کند.

انسان در نگاه امام به ماهو انسان شایسته تکریم است. ظهورات این راهم مردی از اهالی بلخ اینگونه گزارش می‌کند:"در سفر امام رضا به خراسان همراهش بودم. روزی سفره غذا طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند. گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفره‌ای جداگانه قرار می‌دادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است، پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است. " امام کار خویش به دیگران وانمی گذاشت به ویژه اگر میهمان باشد. همین را در گزارشی چنین می‌خوانیم؛ " شبی کسی مهمان حضرت رضا علیه السلام بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی‌کشیم.

" امام، همگان را به مهر می‌نواخت و به تکریم، کرامت می‌بخشید. این هم از زبانِ خادمِ حضرت، یاسر، نقل شده است که، " وقتی حضرت رضا علیه السلام تنها بودهمه همراهان و اطرافیان را از کوچک و بزرگ، دور خود جمع می‌کرد، با آنان حرف می‌زد و با ایشان انس می‌گرفت و همدم آنان می‌شد و هنگام غذا نیز همه آنان را از کوچک و بزرگ، حتی کار پردازخانه و حجامت کننده و... را هم صدا می‌کرد و با خودش سر سفره می‌نشاند و باهم غذا می‌خوردند. " رفتاری چنین است که امام را متمایز می‌کند. همین هم باعث می‌شود بین امام و حکیم تمیز قائل شویم. حرف حکیم را بشنویم و پند گیریم، اما رفتار را از سرمشق کسی بنویسیم که به رفتار، نویسای تکریم انسان می‌شود. راز زیبا شدن زندگی مومنان هم همین است....

شهرآرا نیوز / کد خبر: ۲۲۹۲۰۹ / دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۰ / چ2ب

https://shrr.ir/000xcv

https://shahraranews.ir/fa/news/229209/

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 16:53  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ما خود را مخاطبِ احادیث و فرامین امام رضا، علیه‌السلام، نمی‌دانیم. دلیل افتادن به گرفتاری‌های متعدد دقیقا همین است. حدیث را می‌خوانیم اما احوال ما به حکایت خوانی شبیه است که حداکثر می‌خواهد لذت ببرد نه این که حکمت بیاموزد. حدیث شنیدنِ ما هم به مانند این است که در مجلسی بنشینیم که نامه فردی به فرد دیگر خوانده می‌شود. حالا آن فرد هرچه هم بزرگ و کلامش هرچند نافذ باشد، چون به ما مربوط نمی‌شود، شنیده‌ها را به گوش نمی‌گیریم چه رسد که به هوش و هوشیاری هم ما را بکشاند. به همین دلیل است که حالِ قبل از رفتن به مجالس وعظ و حدیث و بعد از آن تغییری شایسته نمی‌کند،نه برای مستمع و نه حتی برای واعظ! اگر نه این بود وقتی می‌خواندیم یا می‌شنیدیم که امام رضا، علیه‌السلام، می‌فرمایند: "المُسلِمُ الَّذی یسلَمُ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ و یدِهُ ولَیسَ مِنّا مَن لَم یامَن جارُهُ بَوائِقَهُ؛ مسلمان کسی است که مردم از دست و زبان او آسوده باشند و از ما نیست آن که همسایه‌اش از شرّ او در امان نباشد." خیلی چیز‌ها باید در ما تغییر می‌کرد. به ویژه خود قلمدران و تریبون‌داران به تغییر در گفتار، الگوی جامعه در رفتار می‌شدند. اگر خود را مخاطبِ خاص این تعبیر و تعریف عام امام(ع) می‌دانستیم،زبان مان، قلم مان، رفتارمان، این همه "مار و عقرب" در خویش نداشت. حروفی که ادا می‌کنیم آج نشان نبود. اگر خود را مخاطب امام و ملزم به تربیت و اطاعت می‌دانستیم، حال جامعه هم این نبود که هست. دلیلش هم این که آدم وقتی نامه‌ای از پدر دریافت می‌کند که او را به موضوعی امر کرده، نمی‌تواند مثل قبل از خواندن نامه عمل کنید. چگونه فرمان و تربیت و تذکر پدری را که امام ما هم هست، ناشنیده و ناخوانده خواهیم انگاشت؟ نوشته‌ها و گفته‌ها و تریبون داری‌ها و تریبون گردانی‌ها و مدیریت رسانه ما قطعا فرق خواهد کرد. این همه نیش در زبان نخواهیم داشت. دستِ‌مان طعم زور و بوی تندِ ستم نخواهد گرفت. اگر پروای مسلمانی داشته باشیم برای تنظیم خویش به تراز اسلام کوشش‌های خود را جهت خواهیم داد تا بی‌جهت از دایره مسلمانی بیرون نیفتیم. الزام به مسلمانی، خوش زبانی می‌آورد. دست‌ها را "تعاون" گرا بر "برّ و تقوا" می‌کند و از همراهی در "اثم و عدوان" بازمی دارد. از آدمی سایه‌ای می‌سازد که به آرامش بر سر خانه همسایه چتر بگیرد. به همسایه امیدی می‌دهد که می‌تواند به دیوار مسلمانی همسایه تکیه کند، همسایه‌ای که حواسش به زندگی و معاش تا چهل خانه آن سوتر هم هست. آن هم برای درکوفتن به مواسات و دست گرفتن به مهر. زیستی چنین آرزویی است که با تعریف نسبت ما با امام رضا، علیه‌السلام، به تحقق می‌رسد. اگر نه در ادعا که در عمل شنوای سخن امام رضا و عامل به فرامین حضرت باشیم.

جمهوری اسلامی / شماره 12816 / دوشنبه 31 اردیبهشت 1402 / صفحه 3

https://jepress.ir/?newsid=329846

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/02/31/3.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 14:1  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

رفتارِمومن را عدالت مرزبانی می کند. هیچ عامل بیرونی و کشش درونی نمی تواند او را به دام ستمکاری بی اندازد. نمی تواند خشم کردار او را به دست های زمخت خود اندازه بگیرد. عدالت در رفتار مومنان به ایثار میل می کند لذا این"حکمتسروده" حافظ را هم ارتقا می دهد؛" آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" همان که به قول شهید مطهری در مروت با دوست و دشمن تجلی پیدا می کند. منطق امامت- چنان که در عاشورا تصویر می شود- با دوستان مروت و بادشمنان هم فراتر از مدارا، مروت است. باورمندان امامت، از مروت به عنوان یک فضیلت بهرمند اند این که در برابر شان چه کسی قرار دارد، دهش شان را عوض نمی کند. به اصلاح هرکس از جیب خود خرج می کند، سفره خود را می گستراند در سفره پیروان مکتب امامت جز مروت و جوانمردی نیست. این هم در دایره رفتار اجتماعی- ملی و بین المللی نمود دارد و هم در مواجهات شخصی. در هرصورت مومن همانی است که امام رضا علیه السلام تبیین می فرماید؛" مسلمان‌ اگر شاد یا خشمگین‌ شود از مسیر حق‌ منحرف‌ نمى‌شود ، و اگر بر دشمن‌مسلط شود بیشتر از حقش‌ مطالبه‌ نمى‌کند." همین اعتقاد به حق او را از دیگران متمایز می کند. غیریت سازی آشکار مکتب امامت با برداشت های جعلی از اسلام هم در همین باور، به منصه ظهور می رسد. ما را خشم حداکثری به اندازه حداقلی هم نباید از حق دور کند. اما پیروان اسلام جعلی، خود به خود برمدار باطل حرکت می کنند.داعش ورژن آخر الزمانی اسلام جعلی بود. هر نوع جنایتی را خلق می کردند. مرز های جنگ را آن سوی جنایت می بردند. در شادی و خشم میل باطل و خشونت داشتند. اهل مکتب امامت اما رفتارشان را عدالت چنان مهندسی می کند و در قاب قرار می دهد که نمی شود کار دیگر کرد. مومن در برابر حق، موضع منطقی دارد و شکیبایی را به پذیرش ارتقا می دهد چه از امام رضا(ع) در یاد گرفته است این حقیقت را که، "وقتى‌ آشکارا حرف‌ حق‌ مى‌شنوید خشمگین‌ نشوید." نه تنها نباید اختیار به خشم داد که باید به تمکین در برابر حق، کژی ها را اصلاح کرد. منطق رضوی رفتاری چنین را برای مومنان شایسته سازی می کند.

ب / شماره 5312 / دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 13:56  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

اهدای عضو، اهدای زندگی است. این صرفا یک شعار نیست بلکه واقعیتی است که در ساحت سلامت جایگاه تعریف شده و مشخص دارد. شعور به کمال رسیده مردمان هم این رفتار را پسنیده یافته است. ترویج این می تواند بسان اعتلای فرهنگ انتقال خون، زمینه را برای سلامت یافتن و نجات بسیاری فراهم کند. آنچه در وی کی پدیا به ازای "اهدای عضو" می خوانیم این است؛" پیوندهای متداول عبارتند از: کلیه‌ها، قلب، کبد، پانکراس، روده، ریه‌ها، استخوان، مغز استخوان، پوست و قرنیه. اهدای عضو زمانی صورت می‌گیرد که فرد اهداکننده دچار مرگ مغزی شده باشد. " البته اهدای یک کلیه یا بخشی از کبد در زمان حیات افراد هم ممکن است اما آنچه بیشتر به ازای اهدای عضو در ذهن می نشیند همین فرایند انتقال اعضای سالم فرد گرفتار مرگ مغزی به افراد نیازمند است. در این باره فیلم ها و سریال های متعدد هم ساخته شده است. فرایند صدور کارت عضویت هم به انجام رسیده است اما موضوع همچنان برای برخی ها "تابو" است. به گونه ای که برخی افراد، به رغم این که می دانند برای مرگ مغزی بازگشتی نیست اما حاضر به اهدای عضو نیستند. چون رضایت نمی دهدند، فرد مرگ مغزی شده با جدا شدن از دستگاه ها دیگر نفس نمی کشد. او را با همه اعضایش به خاک می سپارند- و زمینه خاک شدن اعضایی که می توانست به سلامت دیگران کمک کند را فراهم می آورند- حال آن که می شد با نگاه بازتر دید و فکر کرد و زمینه را برای سلامت یافتن دیگران فراهم کرد. مباحث شرعی مسئله هم با فتاوای مراجع معظم تقلید حل و فصل شده است. آنچه نمی گذارد در این زمینه توفیق فراگیر داشته باشیم مباحث احساسی است. اگر با فرهنگ سازی بتوانیم برای حساسیت های مردم جواب قانع کننده پیدا کنیم، قطعا افراد بیشتری در زمان مرگ مغزی عزیزان خود به این مهم رضایت خواهند داد. این می تواند رضایت خداوندی راه به دنبال داشته باشد. پیشگیری از نابودی اعضای قابل اهدا، خود وظیفه ای است انسانی. مثل اهدای خون می ماند که هم در سلامت فرد اهدا کننده موثر است و هم سلامت گیرنده را تضمین می کند. اهدای عضو هم روح کریم و طبع سخاوتمند مردم را آرامشی بایسته می بخشد. همه تلاش کنیم برای فراگیری این فرهنگ......

ب / شماره 5312 / دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 13:53  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

"دوستى‌ با مردم‌ ، نیمى‌ از عقل‌ است‌" این حدیثِ شریف، تبیین کننده نگاه امام رضا علیه السلام به ضرورت تعامل با مردم است. تعاملی که می تواند تار و پودِ وحدت را شکل دهد. این تار و پود زمانی در هم تنیده و با گره ها محکم می شود که رعایت حقوق دیگران جا را بر ناحقی تنگ کند. از این مرحله هم به فراگیرشدند حداکثری "حق بانی" برسد و بلکه بالاتر؛ مردم نسبت به هم در دایره "مواسات" عمل کنند. امام رضا علیه السلام، می فرمایند:" هر کس‌ اندوه‌ و مشکلى‌ را از مؤمنى‌ برطرف‌ نماید ، خداوند در روز قیامت‌اندوه‌ را از قلبش‌ برطرف‌ سازد." این کلام، همه آحاد ملت را در همه اعصار مخاطب قرار می دهد تا نگاه گرم و دست گره گشا داشته باشند. وحدت این راهبرد متعالی در میان ملت از راهی چنین به وجود می آید و به کمال می رسد. "مولفه قلوبهم" که اصطلاحی فقهی- نظامی است فقط کارکرد پیشینی ندارد امروز هم راهبردی راه گشاست هم در ساحت اقتصادی- بین المللی و هم در ساخت فرهنگی- عاطفی- ملی. گروه های دوستی با جمهوری اسلامی که علقه دینی- عاطفی هم دارند در این هندسه قابل طرح و بازخوانی است. کارکرد آن در دفاع از منافع ایران هم نمایان است. من از به کار بردن واژه بیگانه ساخته "نیروهای نیابتی" احتراز می کنم و این گروه ها را جان یافته به حکمتِ اندیشه رضوی می دانم که می فرمایند" بعد از انجام‌ واجبات‌ ، کارى‌ بهتر از ایجاد خوشحالى‌ براى‌ مؤمن‌ ، نزدخداوند بزرگ‌ نیست‌." ما با دیدن و دست گیری و تکریم هم اندیشان خود در دیگر کشور ها، دست خود را برای برداشتن موانع از راه دور توانان کرده ایم. همچنین می توانیم با این دست های بلند، سر راه دشمن که قصد ماکرده است، مانع بگذاریم. برنامه ای از این دست هم در کلام امام رضا علیه السلام، چنین تبیین می شود؛ " امامت، زمام دین و مایه نظام و تشکیلات مسلمانان و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. رهبری، پایه بالنده اسلام و شاخه بلند آن است." در نظاام سازی هایی چنین است که می توان در برابر "نظمِ نوینِ باطل" که مستکبران عالم به دنبال آن هستند ایستاد. کورتاژ کردن" خاورمیانه جدید" هم نتیجه همین دست های بلند بود. دست هایی که اگر چه دورند اما نسبت به هم همان نقشی را دارند که پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:" مؤمن نسبت به مؤمن مانند بنای استواری است که اجزای آن، یکدیگر را استحکام می بخشند." این هم تصویری است که باید در کشور به واقعیت تبدیل شود و هم به دنبال تحقق آن در جهان اسلام باشیم. باری، دوستی با مردم نیمی از عقل است. عاقلانِ مومن دایره دوستی ها را به گستره ای از توانمندی های هم افزا شده تبدیل می کنند. راز و راه موفقیت اینجاست. در وحدت ملی و همگرایی بین المللی.

ب / شماره 5311 / یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030230.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 10:30  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

فقط عیسی روح الله بود که از مادری تنها متولد شد. فقط عیسی بی آن که در کل خلقت بدیل و تکراری داشته باشد. زادنِ آدم ها را پیش نیازی است به نام ازدواج. این باید اتفاق بیفتد و دوام داشته باشد تا به زادن فرزندانی چند، در جوان سازی جامعه و فراوان شدن جمعیت، نقش ایفا کند. من اصرار دارم در "روزِ ملی جمعیت" به موضوع ضرورت مقاوم سازی زندگی ها توجه دهم. اصرار دارم بر فوق العادگی شرایط تاکید کنم. اصرار دارم بگویم وقتی در سالِ گذشت، به ازای ۷۹۲۶۰ ازدواج که در یک بازه زمانی مشخص ثبت شد، ۳۷۷۰۱ طلاق اتفاق افتاده است، سخن گفتن از افزایش جمعیت بیشتر به شوخی می ماند تا تاکید بر یک راهبرد ملی. راهبردی که اگر به غفلت یا هر دلیل دیگر- خدای نکرده- به توفیق نینجامد، باید ایران فردا عصا بردارد. یک ملتِ پیر و خسته هرگز نمی تواند یک کشور را پویا و زنده و پر امید نگه دارد. ضرورت پویایی ایران، می طلبد تا نسل، نو شود. این هم نیازمند زاد و ولد جامعه است که باز خود نیازمند پویایی و سلامت زندگی هاست. از این منظر ازدواج و نگهداشت زندگی علاوه بر یک کنش شخصی یک نیاز ملی و ضرورت انقلابی هم هست. آنان که خود را ملی و انقلابی می دانند باید اول نگهبان خانه خود باشند. نگهبانی و حراست از ایران و انقلاب، گام بعدی است. گامی که تا اولی را محکم برنداریم، دومی را نخواهیم توانست برداریم. توجه داشته باشیم که انقلابی و ملی اندیش فقط یک تعریف سیاسی نیست بلکه به موقع و به جا و ناظر به نیاز های جامعه و راهبرد های ملی اقدام کردن است. فقط مخصوص زمان جنگ نیست که در هر زمان و زمین و متناسب عمل کردن، رفتاری انقلابی و ملی است. همان طور که به نگهداشت ایران مکلفیم به داشتن نسلی توانمند که بشود ایران را به آنان سپرد هم نیاز داریم. پس به ضرورت نگهبانی از زندگی توجه کنیم. مسئولان هم توجه و برنامه ریزی کنند. برای نگهداشت زندگی هرچه می توانند مشوق بگذارند. این می تواند شیب طلاق را کم کند. طلاق که کمرنگ شود، زندگی بهاری خواهد شد. بهار هم ذاتی شکوفا دارد......

ب / شماره 5311 / یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030230.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 10:29  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

حساب کشی از خود یک ضرورت راهبردی است. هم در زیست فردی و هم اجتماعی. اگر به این ضرورت واقف و به انجام آن ملتزم شویم. نوبت به حسابرسی نمی رسد که دیگران ذره بین در سطور زندگی حرفه ای ما بگیرند. دریغا که به غفلت از خویش چنان گرفتار می آییم که وقتی قلمِ حسابرسی دیگران بر دفتر اعمالمان می خورد دچار زلزله می شویم. آن ها که در غفلت از خویش و پرداختن به دیگران استاد شده اند، می کوشند این حسابرسی ها را هم دور بزنند. اینکه در فضای اجتماعی، سیاسی و به ویژه اقتصادی شاهد دوردور افراد هستیم ولایی کشیدن برخی ها را می بینیم نتیجه همین استاد شدنشان است، اما در عین این استادی به «شدن» غافل اند و کودکانه قایم باشک بازی می کنند حال آنکه هم خدا می بیندشان و هم چشم به تعجب گرد شده خلایق آن ها را می پاید. فضای مجازی هم واقعیت وجودشان را روی پرده می اندازد. کم خبر نخوانده ایم از بادهایی که در پستوی برخی ها می پیچد و برگ های پوشیده ای که هویدا می شود. تلخ کام هم می شویم از شیرین کاری برخی ها، اما چه می توان کرد جز تلخ روزگار شدن و به غصه زانو بغل کردن و قصه خواندن؟ همه این ماجراها نتیجه غفلت از آموزه های رضوی است. والا اگر به یاد می داشتیم که امام رضا (ع)، قرن ها پیش فرموده اند: هرکس از خود حساب بکشد سود مى برد و هرکس از خود غافل شود زیان مى بیند و هرکس ( از آینده اش ) بیم داشته باشد به ایمنى دست مى یابد و هرکس از حوادث دنیا عبرت بگیرد بینش پیدا مى کند و هرکس بینش پیدا کند مسائل را مى فهمد و هرکس مسائل را بفهمد عالم است . اگر شیطانِ فزون خواهی و بیماری خودخواهی بگذارد تا انسان به حکمِ حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا نبوی، از خود حساب بکشد، نوبت به دیگران نخواهد رسید که از او یقه بگیرند. چه زیانی از یقه گیری چنین بالاتر که طوفان در آبروی آدمی چنان می اندازد که هر پاره اش به سویی پرتاب می شود؟ باور کنیم همه مصائب ما زاییده غفلت و روییده بر جغرافیای ذهنی است که با منطق امامت و هندسه ولایت بیگانه است. ما اگر به فکر فردای خود باشیم، درست زیستن را امروز تجربه و تکرار می کنیم. از دنیا و آنچه بر سر فزون خواهان آورده عبرت می گیریم تا خود به عبرت دیگران تبدیل نشویم. درس امام رضا(ع) رسم عبرت گرفتن و به بینش رسیدن است. از کوچه بینش است که می شود به قله علم رسید. اهل علم هم قربانی جهالت نمی شوند. اسم و عنوان ها را فراموش کنیم. به حدیث امام رضا(ع) به عنوان یک واقعیت نگاه کنیم تا ما را به حقیقت برساند. همین.

شهرآرا / شماره 4220 / شنبه 29 اردیبهشت 1403 / صفحه آخر / کوچه

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15139/401669

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/2/29/15139_141183.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:41  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

من نباید اینجا، در دفتر کارم بنشینم تا پرونده‌ها را روی میز بگذارند. باید بروم بیرون تا پرونده‌ای شکل نگیرد. این به قول ما خبرنگارها، جمله‌ای طلایی بود که از زبان یک مقام سابق دستگاه قضا در خراسان رضوی شنیدیم. او این نگاه پسندیده را به رفتار مدیریتی تبدیل کرد تا استان نفس بکشد. تا گره‌های بسته باز شوند. تا برای جلوگیری از یک متخلف، کلی آدم بی‌گناه مجازات نشوند. می‌خواهم با وام گرفتن از این نقل قول طلایی، به ماجرای سیل در مشهد بپردازم. مسئولان محترم باید در میدان باشند تا سیل در خیابان‌ها عزرائیل نشود به دنبال زندگی مردم. در میدان باشند تا تدبیر جوری رقم خورد که باران اگر چند برابر هم ببارد، سیل در خانه مردم نیفتد. والّا در میدان بودن و حتی به خط زدن وقتی سیل کار خود را کرده است، جز همدلی با مردم نمی‌تواند معجزه دیگری خلق کند. سخن در ضرورت "علاج کردن واقعه، قبل از وقوع" است و الّا همه دیدیم که به گاهِ حادثه آقایان استاندار و شهردار و فرماندار و اعضای شورای شهر و واحد‌های عملیاتی به دل حادثه زدند. مدیریت میدانی انجام شد کار میدانی نیز هم. اما این برای بعد از حادثه بود. حرف مردم به مباحثی مربوط می‌شد که بستر ساز این حادثه است. به نوع مهندسی و مدیریتی که به این جا انجامید. به مسیل‌ها و مسیرهایی که نادیده گرفته شدند. به دیواره‌هایی که آب پشت آن هاجمع شد و فرو ریخت و نقش سد‌های شکسته را ایفا کرد. به دستگاه‌ها و نهاد‌ها و سازمان‌هایی که تولی زمین‌ها با آنان بود اما تدبیری که باید به خرج ندادند تا خرجی چنین سنگین روی دست مشهد گذاشته شود. هزینه‌ای که مباحث اقتصادیش، کمترین آنهاست. خلاصه حرف‌های مردم و عصاره کلامی که از زبان مردم برمی خاست همین تویتی است که آن خبرنگار قدیمی مشهد نوشت: "بعنوان کسی که 50 سال در #عدل_خمینی و #سیدی زندگی کرده، عرض می‌کنم، بزرگترین دلیل خسارت‌های فراوان #سیل_مشهد، پر کردن #مسیل‌های این منطقه و احداث کوچه و مسیر و ساختمان در آنهاست. حالا بگردید که چه سازمانها، نهادهای عمومی یا مذهبی از فروش مسیل‌ها و کانال‌ها سود بردند و آنها را مواخذه کنید..." بله، بگردید و یقه بگیرید از همه کسانی که با فعل یا ترکِ فعل در وقوع این حادثه در مشهدالرضا نقش داشتند. همه می‌دانیم، مشهد یک شهر معمولی نیست هرچند در شهرها و حتی روستاهای معمولی هم، فوق‌العادگی در پیشگیری و مدیریت بحران باید حفظ شود. در روزهای معمولی هم نیستیم هرچند در چنین روزهایی هم باید حواس همه به همه پهنه مدیریتی جمع باشد. در دهه کرامت و آستانه زادروز امام رضا، علیه‌السلام، هستیم. یعنی در خاص‌ترین روز مشهد. این هم اقتضا داشت که علاوه بر حوزه‌هایی که با حساسیت رصد می‌شوند، به احتمال خطرهایی از این دست هم پرداخته شود. به هر حال 7 نفر جان باخته‌اند و از 12 نفر دیگر هم خبری نیست. آیا این نوع مرگ مظلومانه را نمی‌توان در شمار همان مرگ‌هایی دانست که به تکرار در حق یک نفر انگار در حق همه انسانیت رواشده، دانست؟ کوتاهی چه کسانی باعث بلند شدن امواج حادثه شده است؟ این پرسشی است که شاید اقتضا کند یک تیم حقیقت یاب، تقویم‌های مدیریتی را به عقب ورق بزند و از همه افراد سابق و لاحق که در این حوزه صاحب مسئولیت بودند و هستند باز پرسید چرایی ماجرا را....

جمهوری اسلامی / شماره 12814 / شنبه 29 اردیبهشت 1403 / صفحه اول و 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=329655

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/02/29/3.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:1  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

"مَثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ، اذ تُوْتی وَ لَا تَأْتِ؛ امام همچون کعبه است که باید به سویش حرکت کنند، نه این که او به جانب مردم رود." این کلام راهنمای حضرت فاطمه زهرا(س) است تا ما را به فهمی بایسته از جایگاه امامت برساند. جایگاه امامت حتی اگر با امارت هم همراه نباشد. نیاز آحاد مردم و جامعه به امام حیاتی است. نتیجه آن همه طیبه سازی حیات همگان است. مردمان در سپهری چنین متعالی می شوند. جامعه با این هندسه بستر بهتر زیستن می شود. امام رضا علیه السلام در تبیین جایگاه امام در جامعه می فرمایند: " توسّط امام است که نماز و زکات و روزه و حجّ و جهاد به کمال خود می رسد، و فی ء و صدقات وفور می یابد، و حدود و احکام جاری می گردد، و مرزها حفظ و حراست می شود، امام حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام می کند، و حدود او را جاری می نماید و از دین خدا دفاع نموده، با حکمت و موعظۀ نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا می خواند." نماز می شود همان واجبی که اتیان آن به اقامه می انجامد. اقامه هم می شود تجلیِ" إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۗ؛ همانا نماز است که (اهل نماز را) از هر کار زشت و منکر باز می‌دارد." رابطه بین نماز و امام است که بازدارندگی از فحشا و منکر می آورد و الا بدون این رابطه، فراوان اند نماز هایی که نه تنها بازدارنده نیستند که عامل زشتی و منکر نیز هستند. نماز معاویه، نماز خوارج، نماز داعش و.... خوانده می شود اما به کشت و کار شر می انجامد. راز این نماز های بی حاصل و به عبارت دقیق تر "بدحاصل" هم در نبود امام است. سرگردانی مردم و برخوردها میان آسان گیری نا به جا و سخت گیری ناصواب هم در غفلت از منهج امامت است. امام منطقش " با حکمت و موعظۀ نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فراخواندن است". همان که خداوند بدان چنین امر فرموده است:" ادعُ إِلىٰ سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ ۖ وَجادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ ۚ؛ با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن!" کسی را با زور و اجبار به همراهی نمی خوانند و به اصطلاح؛ کسی را به زور به بهشت نمی برد. این ناشدنی، منطق و رفتار کسانی است که با منطق امامت بیگانه و ناآشنا به شیوه قرآنی اند. نمونه نزدیک اینان داعش است که تجربه بسیاربدی برای جهانیان خلق کرد. باورمندان به امامت اما اهل حکمت و موعظه و استدلال و گفتگوی برترند. راه رسیدن به بهشت هم با این مولفه ها نشانه گذاری می شود نه با زور و داغ و درفش.....

ب / شماره 5310 / شنبه 29 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030229.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 10:56  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

آدم ها به "میراثِ" خویش به شدت حساس اند. نسبت به آن غیرتی ویژه دارند. حتی افرادی که به سخاوت و بخشندگی، بلند آوازه اند را هم دیده ایم که از فواید و درآمد میراث خود به نفع خویشان می گذرند اما از اصلِ آن، خیر. میراث برای ما، خیلی بیشتر از نگاه اقتصادی، ارزش هویتی، دارد. اصالت و ریشه ما را می رساند. این موضوع در ساحت فردی و خانوادگی به شدت قابل توجه و تمرکز حواس است. وقتی پهنه ملی پیدا می کند هم با همین نگاه نسبت به آن داری موضع می شویم. میراث ملی وقتی با پسوند فرهنگی کامل می شود، ارزش افزوده فرهنگی هم پیدا می کند. در یک نگاه چنان که وی کی پدیا می نویسد،" میراث بر جای مانده از گذشتگان در مطالعهٔ تاریخ بشر مؤثر هستند. حفظ آن‌ها نیازهای گذشتگان را بازگو می‌کند و در پس هر یک داستانی نهفته‌است. از دیدگاهی دیگر حفظ آثار می‌تواند به اعتبارسنجی خاطرات گذشتگان کمک کند." پلک که بر هم زنیم و باز کنیم با این نگاه هم مواجه می شویم که این ماترک تاریخی، فقط نظر به گذشته ندارد بلکه افق های بلند پیش رو را هم پشتوانه سازی می کند. ملت هایی که از ذخیره میراث فرهنگی برخوردارند، در برداشتن قدم به سوی آینده هم متین تر و مستحکم تر گام های خود را تنظیم می کنند. همین هم باعث شده است تا کشورهای نو پدید با هزینه کرد فراوان بکوشند برای خود پشتوانه ای چنین تعریف کنند. همین هم گاه آنان را به جعل و میراث دزدی هم می کشاند. ثبت میراث معنوی ناملموس کشورهای کهن به نام خود از این جمله است. ما خود نیز خبرهای متعددی خوانده ایم که فلان کشور فلان میراث غیر ملموس ما را به نام خود ثبت کرده یا می خواهد بکند. خوانده ایم خبرها از این که چهره های فاخر ما را می خواهند به نام کشور خود ثبت کنند با این که مثلا فلان بزرگ مفاحری هیچ گاه به نام زبان کشور مدعی سخنی نگفته و شعری نسروده است. به این کارندارند بلکه می خواهند برای خود سجل معتبر بسازند لذا می کوشند خود را با نام بزرگان ما تعریف کنند. این مسئله ای است که باید حساسیت مسئولان ما را چنان برانگیزد که بر حراست از این مواریث مثل سرحدات جغرافیایی کشور غیرت ورزند. همه ما در نگهداری میراث تاریخی و باستانی و ملموس هم باید غیرت به خرج دهیم. این ماندگار ترین سرمایه ملی است. نفت بالاخره یک روز تمام می شود. برخی تولیدات و محصولات با تغییر الگوی زندگی مردم از اهمیت می افتد اما برخورداری ما از میراث های گرانسنگ، کفه ترازو را همیشه به نام ما سنگین نگه می دارد. ما می توانیم این ثروت مانان را زایا کنیم و به سرمایه ای جاری برسیم که به اقتصاد ملی هم جانی دوباره ببخشد. کاری چنین عزمی بلند و برنامه ریزی هدفمند می خواهد. باید چنین نگاهی در ما شکل بگیرد تا ایران را چنان که هست و چنان که پشتوانه دارد به جهان معرفی کنیم . ان شاالله

ب / شماره 5310 / شنبه 29 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030229.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 10:54  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

امامت ناشناسیم به‌ رغم یک دنیا ادعایی که داریم. همین ناآشنایی با امامت است که در باور و کلام ما چنان ظهور می‌یابد که با حقیقت امام، زمین تا آسمان فاصله دارد. مگر نه این که تصویر ذهنی بسیاری از ماها امام زمان(عج) را با اسب و شمشیر قاب گرفته است؟ شاید همین هم باعث دوری واقعی ما از امام شود با همه ادعایی که در عشق به امام داریم. امام را نه در گفتار برخی‌ها، بلکه در کلامِ خودِ امام باید خواند و شناخت. ثمرات امامت صالح را هم باز در حدیث معصوم باید جست. ظهوراتی که امام رضا(ع) از کارکرد امامت به دست می‌دهد این است؛ "توسّط امام است که نماز و زکات و روزه و حجّ و جهاد به کمال خود می‌رسد، و فییء و صدقات وفور می‌یابد، و حدود و احکام جاری می‌گردد، و مرزها حفظ و حراست می‌شود، امام حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام می‌کند، و حدود او را جاری می‌نماید و از دین خدا دفاع نموده، با حکمت و موعظه نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا می‌خواند." نمازی که توسط امام و با منطق او "اقامه " شود ازمصادیق "تنهی عن الفحشاء والمنکر" است. ذهن و ضمیر و دست و حتی دل را طهارت می‌دهد از هر چه آلودگی است. اگر نمازی چنین کارکردی نداشته باشد، کالبد بی‌روحی است که با صاحب خود، سال‌ها پیش مرده است. نمازِ زنده، زندگی بخش است. ذاتِ هستی یافته ایست که می‌تواند و باید هستی بخشی کند. اگر به جای "هستی بخشی" معرفتی، هسته‌های خودخواهی را مستحکم کند، نه نماز بلکه ادایی و خم و راست شدنی است که راه و پندارِ دیگران را هم کج می‌کند. زکات با مهندسی امامت، سفره فقر را جمع می‌کند نه این که به فزونی فقرا بیانجامد. اجرای حدود هم خودی و غریبه نمی‌شناسد. با این جناح و آن گروه تغییر محتوایی و موضعی نمی‌دهد. هرکس دست از پا خطا کند، دست و پایش را می‌بندد. در نظام امامت، نه با همجناحی‌ها و هم قبیلگی‌ها که با مردم به کرامت و رحمت رفتار می‌شود. خویشاوند باشند یا غریبه فرقی نمی‌کند "ادعُ اِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ وَالمَوعِظَهِ الحَسَنَهِ وَجادِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ؛ با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن!" راهِ خدا فرموده مواجهه با مردم است. امامت درِ باغ سبز نشان نمی‌دهد بلکه فضا را چنان مدیریت می‌کند که باغ سبز به روی همه باز باشد. امامت، عقل مردم را به رسمیت می‌شناسد چنان که در جوابِ ابن سکیت که می‌پرسد "امروزه حجت بر مردم چیست؟" امام رضا علیه‌السلام، می‌فرمایند: "همان‌ عقل‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ شناخته‌ مى‌شود آن‌ که‌ راستگو است‌ از طرف‌ خدا و از او باور مى‌کند، و آن‌ که‌ دروغگو است‌ و او را دروغ‌ مى‌شمارد." امامت، مردم را به حجیت عقل و جایگاه "پیامبرِ درونی" توجه می‌دهد تا همیشه به سوی رستگاری قدم بردارند. تصویر واقعی و نقش بی‌بدیل امامت را باید در کلام امام جست نه جای دیگر....

جمهوری اسلامی / شماره 12813 / پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403 / صفحه 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=329558

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/02/27/3.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:15  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

روابط عمومی نه یک واحد تشریفاتی در ادارات بلکه جایگاهی راهبردی در سپهر مدیریت است. در نگاه نادرستی که برخی ها پیش تر ها داشتند، معمولی ترین آدم ها یا خودی هایی را که نمی شد جایگاه مدیریتی برایشان ایجاد کرد، بدین مسئولیت می گماردند. آدمی چنین اگر اهل کار باشد، تعصب سازمانی هم داشته باشد، حداکثر به مدافع درست و غلط دستگاه خود تبدیل خواهد شد؛ حال آنکه این با کارکرد حرفه ای روابط عمومی، زمین تا آسمان فاصله دارد. در نگاه دوم اما «روابط عمومی» یک علم است که چون به مهارت غنی سازی می شود، به زادن «هنر هشتم» در ساحت تعامل با مخاطب می انجامد؛ هنری که می تواند ظرفیت های هفت هنر دیگر را هم به خدمت بگیرد تا در «خدمت بایسته» به جامعه هدف، به توفیقات شایسته برسد؛ به ویژه برای ما که در شرایطِ خاص هستیم. جنگ نیست؛ اما کارزار، گاه سخت تر از جنگ می شود. در جنگ هم یک واحد راهبردی و یگانی با تأثیر فوق العاده وجود دارد به عنوانِ «واحد اطلاعات و عملیات». کار این واحد جمع آوری و پردازش اطلاعات است. حاصل کار را در اختیار فرماندهان قرار می دهد تا در طراحی عملیات به کار بگیرند. وجود این یگان که از یادگار های شهید حسن آقای باقری است، نمی گذارد نیروها بی گدار به آب بزنند. تجربه می گوید کسانی را که بی گدار پای به رودخانه بگذارند، سیلاب با خود می برد. می خواهم با احترام به شهدا و رزمندگان این واحد حیاتی، به این نکته توجه دهم که در عصری که مواجهه ها و تقابل ما با دشمنان در عرصه ارتباطات و تبلیغات است، «روابط عمومی» برای نهاد و سازمان متبوع خود باید کارکردی چنین برای خود تعریف کند . در امروز نماند و پاسخ گویی به گذشته، همه ظرفیتش را به خود اختصاص ندهد؛ بلکه آینده پژوهی و مسئله یابی را هم وجه همت خود قرار دهد تا در عرصه «جهاد تبیین» دستی بالاتر و اقتداری برتر داشته باشد. در ساحت سازمانی در این تراز برای خود تعریف مأموریت کند که رهبر فرزانه انقلاب می فرمایند: «روابط عمومی، بهترین نمایانگر اوضاع داخلی یک نهاد از یک سو و ازسوی دیگر، منعکس کننده چگونگی مسائلی است که در آن نهاد می گذرد.» در ساحت ملی هم برای خود نقشی نه بسان یکی از هزاران، بلکه میلیون ها افسری بداند که در جنگ نرم با دشمن در شکوه مجاهد جهاد تبیین، روابط عمومی را بسان سنگر می بیند و نقش خود را ایفا می کند. این هم در نگاه او «دِین» نیست که با چند بار انجام، ذمه خود را بری بداند. تکلیف است که اگر نگوییم تا همیشه حیات -لااقل- تا آخرین روز و ساعت زندگی حرفه ای به انجام آن به عنوان یک واجب باید عمل کند. در کنار رسالت سازمانی به عنوان کنشگران روابط عمومی، ما یک تکلیف انقلابی هم داریم. درحقیقت باید در جایگاهِ امین دوسویه سازمانِ متبوع و مردم شریف به مثابه جامعه هدف واقع نمایی کنیم. بی دقتی کردن در این عرصه یا دفاع نادرست از عملکرد سازمان نه تنها رهاوردی برای ما نخواهد داشت که به مصداق پرهزینه ترین حمله ما را از پا خواهد انداخت. روابط عمومی شهرداری مشهد به تعریف علمی خبر و اطلاع رسانی اعتقادی عمیق دارد. افتخارمان این است که برای مردم می نگاریم و روایت های مردم را نیز رصد و پیگیری می کنیم. ارتباط دوسویه با مردم از اولویت هایمان است. در این ارتباط ما فقط ساختمان روابط عمومی را عرصه فعالیت خود نمی دانیم که کل پهنه مشهد تابلوی روابط عمومی است؛ تابلویی که خود حرف می زند. با زبان پروژه ها که بین المللی ترین و بی نیاز از هر نوع ترجمه ای با مخاطب ارتباط می گیرند. این تابلو های مکرر نیاز به کپشن و زیرنویس هم ندارد. خود، خویش را تعریف می کند. این نگاه است که ما را به نوجویی و نوخواهی وا می دارد تا به نوگویی، یادهای کهنه را از دیده و دل مردم پاک کنیم. در این راه هم خود را نیازمندِ توجه و راهنمایی همه اهل فضل و فن می دانیم. ان شاءا... بتوانیم در کنار هم، آلبومی احترام آمیز از آنچه در مشهد الرضا(ع) روی می دهد، تقدیم نگاه مردم عزیز کنیم.

شهرآرا / شماره 4219 / پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403 / صفحه اول و 4 / (م. ش. روا.ش)

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15134/401521

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/2/27/15134_141136.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:12  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

مشک باید عطری داشته باشد که آدمیان به رایحه‌اش، یاد بهشت و بوی هو‌ش‌ربایش بیفتند. مشک باید «ببوید». زبان آن، این است بی‌آنکه نیاز داشته باشد، عطار زبان به بیان بوی خوش مشک بگشاید. اهل خرد، گفته را گوش نمی‌گیرند در این ساحت، بلکه عطر خوش آن را به هوش می‌گیرند، پس واقعیت همان است که از دیرباز به ضرب‌المثل بر زبان‌ها جاری است: " مشک آن است که خود ببوید نه اینکه عطار بگوید".

مشک اصلا نیاز به گفتن و سخن سُفتن ندارد. همین هم هست حکایت آدمی‌ که در کلام راهبردی امام ‌علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) چنین خوش‌ بیان شده است: «آن که‌ محاسن‌ و امتیازات‌ زیادى‌ داشته‌ باشد، مردم‌ از او تعریف‌ مى‌کنند و به‌ تعریف‌ خود نیاز پیدا نمى‌کند».

آنان که «لب و دهن» می‌شوند در تعریف خود، نه‌تنها ارزش‌افزوده‌ای ایجاد نمی‌کنند که به کاهش ذخایر آبرو هم دچار می‌شوند. هرکدام از ما مثال‌های متعدد از این قبیل افراد می‌تواند فهرست کند؛ آدم‌هایی که به تعریف از خود تلاش فراوان می‌کنند، اما عایدی‌شان اگر نگوییم هیچ ، بسیار ناچیز است. وقتی هم به قول امروزی‌ها خود را «پِرِزنت» می‌کنند، پر کاهی بر اعتبارشان افزوده نمی‌شود؛ چه مردم به حاصل کار نظر دارند نه تعریف کار. اگر به تعریف باشد، آنانی که تبلیغ بیشتری برای خود می‌کنند، باید رأی بیشتری هم بیاورند، اما تجربه می‌گوید چنین نیست.

ما به کار باید توانمندی‌مان را تفسیر کنیم نه به بیان. این را برای دیگران باید گذاشت؛ همان‌طور که امام‌رضا(ع) فرمودند. لب و دهن‌ها معمولا به فراوانی تعریف از خود، خویشتن را فریب می‌دهند. همین هم باعث می‌شود دچار غرور دروغین شوند که باز این خود دیواری است تیره و سخت که دیگران را می‌تاراند، حال آنکه خودشناسی و اعتقاد به خود در دایره عبودیت، آدمی‌ را به این جایگاه در کلام عالم آل‌محمد(ع) می‌رساند که «تواضع‌ و فروتنى‌ مراتبى‌ دارد.

مرتبه‌اى‌ از آن‌، این‌ است‌ که‌ انسان‌ موقعیت‌ خود را بشناسد و بیش‌ از آنچه‌ شایستگى‌ آن‌ را دارد، از کسى‌ متوقع‌ نباشد و با مردم‌ به‌‌گونه‌اى‌ معاشرت‌ و رفتار کند که‌ دوست‌ دارد با او آن‌گونه‌ رفتار شود و اگر فردی به‌ او بدى‌ کرد، در مقابل‌ خوبى‌ کند، خشم‌ خود را فروخورد و گذشت‌ پیشه‌ کند و اهل‌ احسان‌ و نیکى‌ باشد».

آدم‌هایی که این نسخه را به رفتار درآورند، بی‌شک به اصلاح رفتار خویش به تراز خیر موفق می‌شوند و به فرح‌روزی می‌رسند. دو حدیث رضوی را دوباره و چندباره بخوانیم، رفتار از این سرمشق بگیریم و به تکرار در تکثیر خیر بکوشیم. نتیجه‌های بشکوه آن، اول به خود ما خواهد رسید و بعد به جامعه و باز به خود ما که در جامعه زندگی می‌کنیم. برد‌های چندگانه هم دست همه را به نشان موفقیت بالا می‌برد. راز توفیق جمعی اهل ایمان در دادوستد خیر، خود را نشان می‌دهد. ما هم بکوشیم بهره‌مند شویم.

شهرآرا / شماره 4219 / پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403 / صفحه 13 / گزارش

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15134/401579

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/2/27/15134_141148.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:7  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

منطقِ امامت در مواجهه با مردم، حکمت و تکریم و موعظه است. داغ و درفش نه برای مردم بلکه سهم کسانی می شود که دست به تعدی دراز کنند. حتی پندار فزونخواهی هم با هُرم آتش داغ پاسخ می گیرد حتی اگر از زبان عقیل کلمه شده باشد. با این منهج علوی است که می توان گفت، جامعه با امام در هر زمان بهتر و متعالی تر اداره می شود.

در پرتو امامتِ اوست که آحاد متفرق به امتِ متشکل تبدیل می شوند. در این نظام است که انسان ها یک الگوی تام و تمام دارند. الگویی که می توانند با مشابه سازی خود به او، زیبازیست‌تر شدن و نیکو رفتار گشتن را تجربه کنند. همه چیز در این هندسه به قوام و اوضاع به نظام می آید.

نظام سازی هم در افقی متعالی و مشخص، فضا را به سمت خوب شدن پیش می برد. این کلامِ امام رضا، علیه السلام، است که جایگاه امام را در تنظیمِ حدود و ثغور زندگی اجتماعی تبیین می فرماید: “توسّط امام است که نماز و زکات و روزه و حجّ و جهاد به کمال خود می رسد، و فیء و صدقات وفور می یابد، و حدود و احکام جاری می گردد، و مرزها حفظ و حراست می شود، امام حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام می کند، و حدود او را جاری می نماید و از دین خدا دفاع نموده، با حکمت و موعظۀ نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا می خواند.” نماز می شود همان واجبی که اتیان آن به اقامه می انجامد. اقامه هم می شود تجلیِ” إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۗ؛ همانا نماز است که (اهل نماز را) از هر کار زشت و منکر باز می‌دارد.” رابطه بین نماز و امام است که بازدارندگی از فحشا و منکر می آورد و الا بدون این رابطه، فراوان اند نمازهایی که نه تنها بازدارنده نیستند که عامل زشتی و منکر نیز هستند. نماز معاویه، نماز خوارج، نماز داعش و… خوانده می شود اما به کشت و کار شر می انجامد. راز این نمازهای بی حاصل هم در نبود امام است.

با وجود امام است که زکات در جایگاه خود به فقرزدایی از جامعه می انجامد و می شود حوزه حکومتی امام علی(ع) که بعد چهار و اندی سال، به رغم سه جنگ طولانی و پر هزینه، فقر به حاشیه رانده می شود تا همگان از مسکن و نان گندم و آب گوارا بهرمند شوند. زکات در اختیار معاویه، می شود حیف و میل. بیت المال می شود مال التجاره امویان. چنین است که به رغم ریخت و پاش گشاده‌دستانه معاویه، فقر در حوزه حکومتی او پنجه برجانِ مردمان می کشد. ذیل هدایت و روح بخشی امام است که روزه و حج به جایگاه حقیقی خود می رسد و جهاد، جهدی سازنده و آزادی بخش می شود و الا بی امام، به اسم دین هم که تیغ کشند، کشور گشایی هایی اتفاق می افتد که دروازه دل مردم را به روی فاتحان نمی گشاید که می بندد.

فراوانی فیء و صدقات هم از راستی آموزی مردم در نظام تربیتی امام است که به ظهور می رسد. حدود به حق و احکام به عدل اجرایی می شود. مرزها حفظ و حراست می شود هم مرز های مملکت و هم مرز های حریم خصوصی.

حرام و حلال همان است که خدا فرموده است. به خواست حاکمان در آن تغییر ایجاد نمی شود. مردمان نه با تندی و داغ و درفش که با حکمت و وعظ و استدلال پای کار می آیند. امام منطق قرآن و برهان قاطع دارد. تیغ و تیر و تازیانه برایش راه باز نمی کند بلکه کلام او سلام می شود تا سلامت مردم و جامعه تحقق یابد. سلامی که با علیکِ جامعه، بسترساز خوبی ها و زیبایی ها می شود.

انصاف نیوز / پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403

https://ensafnews.com/521141/

تابناک رضوی /کد مطلب 1167408 / جمعه 28 اردیبهشت 1403 / ساعت: 21:00(نظام سازی عدل محور رضوی)/ ح.و/

https://www.tabnakrazavi.ir/fa/news/1167408/

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:59  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

.... عدالت یک مفهوم حقیقی است. تنها کسانی می توانند به عدالت تمام ساحتی پایبند باشند که در توحید به یقین رسیده باشند. ایمان شان رفتارها را نظام سازی کند و الا اگر دور باکسانی باشد که به دنبال به استضعاف کشاندن مردم و تقویت خویش اند، نه تنها عدالت محقق نمی شود که ظلم فراگیر خواهد شد و باطل لباس حق به تن خواهد کرد. حاکمان به ستم حکم خواهند راند و نظام جامعه را فرو خواهند پاشید. امام رضا(ع)، ظلم سلطان را وهن حکومت معرفی می‌کند و می‌فرماید:" اگر می‌خواهید حکومت سست نشده و فرونپاشد لازمه‌اش این است ظلم را از جامعه، دور و عدالت را محقق کنید." این مضمون را در کلام ِ مشهورِ منتسب به معصوم هم می خوانیم که" الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم." این را بشر هم به کرات تجربه کرده است. ظالم می شکند حتی اگر به ظاهر مومن باشد. کافر اما به مدد عدالت اجتماعی می ماند. این که گفتم "به ظاهر" چون ظالم را در مراتب یقینی ایمان نمی توان یافت. کسی که به توحید باور دارد نمی تواند به عدالت التزام نداشته باشد. البته امام رضا(ع) فقط نگاه به راس هرم ندارد و قاعده را هم رصد و می‌فرمایند:" اگر حدود و احکام الهی در جامعه رعایت نشود و مردم هم به آن بی‌توجه باشند، محرومیت‌ها سراغ آن‌ها خواهد آمد و این جامعه از نعمت‌ها برخوردار نخواهد شد." به واقع، اگر جامعه بخواهد به عدالت حداکثری برسد، باید مراقبت اجتماعی و توجه به حال همدیگر در حداعلا وجود داشته باشد در غیر این‌صورت با از بین رفتن محبت‌ها، جامعه در زمینه عدالت اجتماعی با مشکل روبه‌رو خواهد شد. وضعیتی چنین هم نیازمند منطق حاکمیتی امامت است. همان که در روایتی از امام رضا(ع) می خوانیم :" توسّط امام است که نماز و زکات و روزه و حجّ و جهاد به کمال خود می رسد، و فی ء و صدقات وفور می یابد، و حدود و احکام جاری می گردد، و مرزها حفظ و حراست می شود، امام حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام می کند، و حدود او را جاری می نماید و از دین خدا دفاع نموده، با حکمت و موعظۀ نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا می خواند." استمرار منطق امامت است که در عصر غیبت، به اقامه عدل و توسعه عدالت می انجامد. در فضایی چنین استعداد ها رشد می کنند و استضعاف از میان می رود و مردم در رسیدن به حق خود راه را هموار می بینند. حق هم پیش از آن که گرفتنی باشد، دادنی است. اگر به ستم ندادند به آن وقت باید برای به دست آوردنش برخاست.....

ب / شماره 5309 / پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030227.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:57  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

فلسطین از جمله پرفراوانی ترین کلماتی است که از حوزه ادبیات سیاسی شنیده می شود. کلمه ای که دیگر فقط نام یک پهنه جغرافیایی نیست که به آن کشور می گویند. شبکه ای از معانی متعدد را با خود دارد که به هر خوانش می توان، به فهم تازه ای از آن رسید. معنایی چون مظلومیت، غیرت، حماسه، شهید، ایستادگی و....البته کلمه فلسطین در ذهن یک" کلمه ملعونه " را هم تجدید می کند؛" اسرائیل" کلمه ای که حروف از با دوش کشیدن مفهوم آن نفرت دارند. این کلمه هم شبکه معنایی متعددی را به ذهن می آورد چون اشغالگری، غصب، جنایت، ترور، آدم کشی، و هر چه زشتی است با این کلمه به ذهن هجوم می آورد. دیگر هیچ کس از شنیدن کلمه اسرائیل یاد "یعقوب نبی" نمی افتد چنان که "بنی اسرائیل" هم بیشتر معنابخش بهانه های واهی و رفتار واهی است تا "فرزندان یعقوب" البته یکی از پسرانش را به ذهن می آورد. همان "یهودا" که با این قومِ صهیونیست، در رفتار یگانه اند. یهودا در پی مرگِ یوسف بود و این جماعت تروریست هم به پندار خود برای کشتن زاده شده اند. سیاهی چند برابر شده دل یهودا در دل این یهودی ها این جنایتکاران را به جایی رسانده که جنگ را به جنایت جنگی تبدیل می کنند. کشتن کودکان و بیماران را حق خود می دانند. 76 سال است که به این بیماری پنداری، در دیار زیتون خوشه های مرگ می کارند. آنقدر پلشت و جنایتکارند که کلمات هم در شرح شان بوی تعفن می گیرد. نمی خواهم شامه ها را بیازارم. نمی خواهم کلمات گرفتار این بوی هولناک شوند پس سخن کوتاه می کنم به بیان این رویداد تلخ که در چنین روزی از تقویم در سال 1948 میلادی، نطفه حرام این غده سرطانی در سرزمین مظلوم فلسطین کاشته شد. این شجره ملونه توسط انگلیس خبیث، عرس گشت تا زیتون ها را بخشکاند. از آن روز شوم تا امروز، فلسطین فقط زخم برداشته است. صاحبان این دیار بین مرگ و آوارگی در آمد و شد اند. آمدند صاحبان زمین را کشتند و ملک اش را غصب کردند. یک دروغ را هم برخی غافلان باور کرده اند که آنان زمین ها را خریده اند. نه، چنین نیست بلکه واقعیت این است که حتی سلطان عثمانی هم حاضر نشد ولو با کمک های هنگفت یهودیان، وجبی از فلسطین را به آنان واگذارد. مردم هم چنین نکردند. درصدی محدود از این زمین ها توسط عده ای معدود فروخته شد آن هم نه به یهودیان که به "سید ضیاء طباطبایی" جد به کمر زده ای که با ظاهر مسلمانی زمین ها را می خرید و با دستور انگلیس به یهودیان می فروخت. خواندنی ها در این باره فراوان و در دسترس است. نمی خواهم به تکرار بپردازم فقط به یاد می آورم که در روزی چنین در 16 مه 1948، موجودی لعین به نام اسرائیل زاده شد. کلمه ای که باید با مرگ بدرقه اش کرد؛ مرگ بر اسرائیل!

ب / شماره 5309 / پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030227.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:55  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

برای من همه جا عطر دوست دارد. انگار زمین را از زیر حرم امام رضا (ع) گسترانده و همه جا پهن کرده اند. انگار همه آب‌های جاری جهان خود از سقاخانه آقا پیاله‌ای نوشیده و رفع عطش کرده اند.

انگار خورشید و ماه نور از حضرت شمس الشموس (ع) گرفته اند که زمین را در گهواره‌ای از روشنی دست به دست می‌کنند. انگار همه کلمات به برکت زیارتنامه آقا خلق شده اند تا بهار را به جان ببرند و جهان را روشنی بخشند. می‌دانیم زیارتنامه، فقط یک خوانش ساده نیست از واژه‌هایی که دعا شدند و در کتاب به ثبت رسیدند.

"درسنامه"‌ای است که به هر تکرار، باید زوایای تازه‌ای از معرفت را برایمان آشکار و حتی گویا کند. "تامل نامه ای" است" دقیق" که باید دقت‌های ما را در ساحت زندگی، صد چندان کند. فکر می‌کنم تفکر در همین یک فراز، ما را با بایستگی‌هایی که شایسته یک زائر است آشنا می‌کند.

آنجا که باید خواند:" اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَى لِسَانِی مِدْحَتَکَ وَ مَحَبَّتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ فَإِنَّهُ لا قُوَّةَ إِلا بِکَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ قِوَامَ دِینِی التَّسْلِیمُ لِأَمْرِکَ وَ الاتِّبَاعُ لِسُنَّةِ نَبِیِّکَ وَ الشَّهَادَةُ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِکَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی شِفَاءً وَ نُورا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ؛ خدایا مرا پاک کن، و دلم را پاک گردان، و سینه‌‏ام را بگشا، و مدح و و محبّت و ثنایت را بر زبانم جارى ساز، که نیازیى جز به تو نیست، به یقین دانستم که پایه‏ و اساس دین من تسلیم بودن به فرمان تو و پیروى از راه و رسم پیامبرت، و گواهى بر تمام خلق توست.

خدایا این‏ غسل را براى من شفا و نور قرار ده، که تو بر همه چیز توانایى. " طهارت طلبی و شرح صدر خواهی و زیبا گویی، مسیری است که زائر باید در پیش بگیرد. اینجاست که به فهمی کمال یافته از بندگی می‌رسد. از تسلیم شدن در برابر خداوندگار که معنای کمال یافته آزادی و آزادگی است. فراز‌های زیارتنامه بی فرود است، اما جهان افروز. باید خواند و به هر خوانش باید جان جوان کرد در این ساحتِ بهشت آفرین.

توفیق تنفس در حرم حضرت شمس الشموس (ع) که روزی شد، همایون روزگاری است جلال آفرین. تقدیر اگر در زیارتنامه خوانی از دور هم مقرر شد، فال باز فرخندگی است چه هر جای زمین که دل سلام بخواند و دیده تصویر کند، گوشه‌ای از حرم است. هر گوشه این خاک که به طهارت جسم و جان برخیزیم، لب‌ها که به سلام و زیارتنامه خوانی تبرک یافت، مقصود، حاصل و زیارت کامل است.

کمال در معناست، در قرب معنوی. جغرافیا هم به این قرابت احترام می‌گذارد که تاریخ گواه کسانی است که با فرسنگ‌ها فاصله، آستان نشینِ لطف حجت خدا شده اند. اویس قرنی، تمثیل نیکوی زیارت‌های از راه دور است. کیست که نداند عطر زیارت رسول خدا، یمن را برایش مدینه می‌کرد؟ مهم این است که به معنا زائر امام رضا باشیم.

زائر هم باید به صفات حضرت زیارت شونده و به خُلقِ کریمش، چنان غنی شود که هر جا بود و هرجا رفت، دیگران در رفتارش، مشابهت بیابند با امامش. این که خداوند در قرآن خویش، در آیه ۷۱ سوره اسراء، تصریح می‌فرماید" یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَٰئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا؛ (به یاد آر) روزی که ما هر گروهی از مردم را با پیشوایشان (به پیشگاه حقیقت) می‌خوانیم، پس هر کس نامه عملش را به دست راست دهند آنها نامه خود را قرائت کنند و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد. "

این معنا را هم دارد که هر قوم در دنیا به سلوکِ امام خویش چنان حشر و نشر باید داشته باشند تا آخرت ادامه دنیا شان باشد. این هوشیار باش را هم دارد که بکوشیم تا کارنامه‌ای که به دست مان می‌دهند در متابعت از امام تحریر و با نمره قبولی همراه باشد. آدم کارنامه قبولی را سر دست می‌گیرد و نمرات درخشان را به آواز بلند می‌خواند. هرجا هستیم، همت کنیم تا حشر و نشر مان با امام رضا (ع) روز افزون باشد. ان شاالله

شهرآرا نیوز / کد خبر: ۲۲۸۱۶۹ / چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ / ساعت: ۲۱:۰۷ / چ2ب

https://shrr.ir/000xM9

https://shahraranews.ir/fa/news/228169/

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:52  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

عدالت یک مفهوم انتزاعی نیست بلکه جانمایه توحیدی و واقعی دارد. کسانی در باور و التزام عملی به عدالت پایبند اند که به فهم کمال یافته از توحید رسیده باشند. کسانی که همه امور را در نظامی باورداشته باشند که قادر حکیم و عادلِ علیم بر آن حکم می راند. باوری چنین دل را چنان طهارتی می بخشد که دست به سمت هیچ آلودگی و ظلمی دراز نشود. جامعه ای که با این نگاه و افراد ساختار یابد، عدالت چون چتری فراگیر، بر سر همگان سایه خواهد افکند. از دیگر سو، ظلم، مجال وجود نخواهد یافت تا حتی حق یک نفر را ناحق کند. شعارِ راهبردیِ "عدالت برای همه و ظلم برای هیچ کس" در جامعه ای تحقق می یابد که امام رضا(ع) آن را معماری می فرمایند. اینجا هم نگاه به راس هرم جامعه یعنی رهبر است. او که نماد تمام عدالت باشد، تمامِ مردم هم به عدالت گرایشی ستوده خواهند داشت چه امام علی (ع) به این مهم چنین تصریح می فرمایند که" شباهت مردم به اميران و حكمفرمايانشان بيشتر است از شباهت به پدرانشان!". حاکمان که عدالت رفتار باشند ، جامعه هم چنین خواهد شد. اما اگر به گفتار اهل عدل باشند اما رفتار شان صدق گفتار شان را امضا نکند، مردم هم به دوگانه ای چنین میل خواهند کرد. حرف حق و عدل خواهند زد اما عمل شان رسیدن به منفعت شخصی خواهد بود ولو از راه باطل و ستم در حق دیگران. امام رضا(ع) نیز عدالت حاکمان را بایستگیی شایستگی ساز و شایسته پرور می دانند که با نظام سازی به زندگی مردم نظمی مومنانه و نسقی حق گرا می دهد. ایشان می‌فرمایند:" اگر عدل و احسان در جامعه باشد دوام نعمت الهی هم در آن جامعه وجود خواهد داشت." این هم نیازمند نظام سازی برای عدالت اجتماعی است. محتاج تربیتِ مردمان به اقتناع به حق وادبار نسبت به باطل است. این هم باز به تراز تنظیمی حاکمان نگاه دارد لذا در روایتی دیگر از حضرت می خوانیم؛" اگر حاکم دروغگو باشد و دنبال رفع محرومیت نباشد، نمی‌تواند عدالت اجتماعی را در جامعه محقق کند." این نتوانستن هم در نخواستن مستتر است چه اگر می خواست اول خود بدان عمل می کرد. تا مردم هم عمل کردن به آن را بیاموزند. تاریخ به هر ورقش ما را با حاکمانی چنین مواجهه می کند. حاکمانی که چون به منهج امامت گام برنمی دارند، مردم را هم به سمت باطل می برند./ فردا هم در این باره خواهیم نوشت.....

ب / شماره 5308 / چهارشنبه 26 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030226.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:29  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

آدم ها به حمایت نیاز دارند حتی آدم های بزرگ. حتی آدم های بزرگ که خود در حمایت از دیگران بلند آوازه اند. همه به تجربه این نیاز را احساس کرده ایم حتی همان آدم هایی از ما که از بس قُد اند حاضر نیستند به زبان بیاورند. به واقع تمام آدم های این دنیا نیاز به حامی دارند. حامی یعنی کسی که حمایت کند از آدم ها وقتی میان مشکلات کمرشان خم شد . یکی باشد که زیر بغل شان را بگیرد و به ایشان انگیزه بدهد برای ادامه دادنِ راه. وقتی که میان بازی روزگار ناگهان زمین خورد ، یکی باشد که دستش را بگیرد و بلندش کند. خاک نشسته بر لباس اش را بتکاند و امید بدهد. آدم هایی نیاز است که وقتی افراد میان تنهایی خودشان به سمت افسرده شدن می روند، با یک لبخند، یک پیام یا زنگ زدن حالشان را خوب کند. این افراد "حامی" اند. به همه کسانی که نگاهی گرم و دستی گیرا دارند و خیلی چیز هایی در ذهن آدمی می اید می گویند حامی. حامی باید باشد در زندگی تک تک ما آدم ها تا بتوانیم به زندگی کردن ادامه بدهیم. نیاز داریم به کسی که درست جایی که فکرشم نمی کنیم بیاید و دستمان را بگیرد. البته خود ما هم باید برای دیگران در جایگاهی چنین قرار بگیریم. این یعنی ما آدم ها نسبت به هم مسئولیم. همین مسئولیت متقابل است که گره ها را باز می کند. بدانیم و باور کنیم حامی هم قرار نیست از کرات دیگر بیاید. خودما هایم با این عنوان. گاهی وقتا حامی می شود پدر زمانی مادر و گاهی فرزند خانواده ، گاهی عشق ، گاهی رفیق ، فقط داشتن حامی واقعی مهم است . آنان که از این نعمت برخوردارند قدرش را بدانند. آنان که ندارند، بگردند و پیدا کنند که وجود یک حامی واقعی از پشتیبان برای کنکور و سیستم های رایانه ای مهمتر است. حامی، زندگی را آسان و سازگار می کند. ما هم بکوشیم تسهیل گر زندگی دیگران باشیم.

ب / شماره 5308 / چهارشنبه 26 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030226.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:28  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

تشابه قدرت و قیمت در چسبندگی آن است. نه قیمت پایین می آید و نه برخی حاضر می شوند از صندلی قدرت پایین بیایند. برای اولی توجیه خرید قبل را خلق کرده اند و برای دومی به تکلیف و خدمت، تغییر نام داده اند تا به چسبندگی صندلی، وجاهت هم بدهند. البته آورده ی هر دو، از یک جنس است؛ سرمایه دنیایی. آن هم نه سرمایه ای که زایا باشد و در خدمتِ جامعه یا فعال باشد در حوزه فقر زدایی. چشمه سانی داشته باشد برای رفع عطش از لب های تبخال زده، نه، آن قیمت و قدرت همه چیز را در خدمت خود می خواهد و برای به زیر بار کشیدن همه هم تلاش می کند.

در باره قیمت ها همه تجربه کرده ایم که به جد، افزایش طلب است. بالا را چنان دوست دارد که به پایین نگاه هم نمی کند. قیمت جهانی بالا برود بالا می رود. در جهان هم قیمت ها پایین بیاید باز اینجا همچنان سقف را دوست دارد و بندِ انگشتی هم پایین نمی آید. اهل فنی می گفت اختیارداران قیمت، گاهی به توجیه گران شدن مواد اولیه در جا قیمت را چند ده درصد بالا می برند و دیگر پایین آمدن قیمت جهانی را ملاک پایین آوردن قیمت نمی دانند. تازه تورم در کشورهای تولید کننده مواد اولیه از 2و 3 در صد بیشتر نیست و گرانی احتمالی هم در همین میزان است اما اینجا یک صفر ناقابل می گذارند سمت راست عدد تا بشود ده برابر!

هیچ کجای جهان این همه افزایش قیمت ندارد که" قیمت دوستان" ما ادعا می کنند. چنین باشد همه چیز از هم می پاشد. بنده خدایی که سری در حساب داشت می گفت در جهان، ترازوی دلار و طلا برقرار است. وقتی طلا بالا می رود معنایش این است که دلار قدرتش کاسته شده است. وقتی قیمت طلا پایین می آید معنایش این است که دلار قدرت خریدش بهبود یافته است. این معادله برقرار است اما اینجا قیمت ها با بالارفتن هرکدام بالا می رود و پایین هم نمی آید." قدرت دوستان" هم این چسبندگی را به ماندن در قدرت نشان می دهند. به مقام که رسیدند، دیگر هستند. برای بالاتر رفتن تلاش می کنند نه بهتر کارکردن. چرخش نخبگان هم کلا یادشان می رود حتی اگر با شعارکردن آن به پست رسیده باشند.

نیاز انقلاب به نفس و توان تازه را هم جدی نمی خوانند. این که یک کشور به توان همه فرزندان خود نیاز دارد را هم به چیزی نمی گیرند تا الان هم این چسبندگی هر دو را به ضرر ملت حفظ کرده است. ان شالله در آینده این چسب باز شود و هر دو به نفع ملت و انقلاب ریزش کنند. رویش های تازه- به قول رهبر فرزانه انقلاب، جوان و انقلابی- حال مردم را خوب تر خواهد کرد، ان شاالله

الف / کد 4030226043 / سه شنبه 25 اردیبهشت 1403

https://www.alef.ir/news/4030225043.html

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 17:41  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

پست می‌گذارد که زمان شاه، پزشک از هند و پاکستان می‌آوردیم اما الآن قطب پزشکی هستیم.... درست می‌گوید. من این را در کودکی به یاد دارم که در یک شهرستان گاهی چند پزشک معدود بودند که ملیت بیشترشان پاکستانی و هندی بود. دهه‌های بعد انقلاب را هم که همه تجربه کرده‌ایم. تربیت پزشک در تخصص‌های مختلف چنان احترام برانگیز بود که نگاه بسیاری از اهالی کشور‌های همسایه را هم به این سمت جلب کرد تا جایی که مشهد ما به گردشگری سلامت، نگاه به فرداهای پررونق داشت. این که از فعل ماضی استفاده می‌کنم به خاطر خبرهایی است که تلخ‌تر از تلخ می‌رسد از کوچ طبیبان حکایت دارد. لذا در جواب آن عزیز هم نوشتم "خدا کند که بماند این شرایط" اما این یک آرزو است چون واقعیت آمار‌های به خبر درآمده از کوچ گسترده درمانگران اعم از پزشک و پرستار حکایت دارد. آمارها با جستحویی کوتاه در دسترس هستنداما من می‌خواهم به آنچه در جلسه‌ای رسمی از زبان پزشکان شنیدم توجه دهم که اوضاع به سرعت درحال بدشدن حال درمان است. اگر تدبیر نشود، در فردایی نه چندان دور برای درمان باید در صف ویزای سفارتخانه کشور‌هایی بایستیم که امروز به حساب نمی‌آوریمشان. باید برویم و آنجا توسط پزشکانی مداوا شویم که شاید لباس غریبه داشته باشند اما فارسی صحبت می‌کنند. این هم اصلا تعارف بردار نیست. بدبختانه خود ما هم کم تقصیر نداریم در شرایطی که دارد هر روز بغرنج‌تر می‌شود. ما که با نگاه به فردا دیروز را ساختیم و به قول یک مسئول حوزه پزشکی، تا همین یک دهه قبل همگان در سرآمدی ما در منطقه متفق‌القول بودند. چه در تولید دارو، چه حوزه پژوهش و تولید علم، چه درمان و چه آموزش؛ما حتی در دوران جنگ هم در پزشکی سرآمد منطقه بودیم اما.... حالا این کشور به شرایطی دچار شده است که به ترتیب در حوزه‌های دارو، تجهیزات، پژوهش و تولید علم، درمان و آموزش سیر قهقرائی را طی می‌کند. واقعیت میدانی می‌گوید، خالی ماندن جایگاه‌های آموزشی مخصوصا در سطوح فوق تخصصی و تخصصی و افت کیفیت درمان و تولید علم و... مافوق تصور مسئولان کشور شده است. نکته بسیار نگران کننده‌تر از وضع موجود این است که مسئولان هیچ برنامه‌ای برای مقابله با این بحران ندارند. انگار - ظاهرا - هیچ تصوری هم از این بحران ندارند. دکتر غلامرضا زمانی از مسئولان روابط عمومی جامعه جراحان عمومی ایران، می‌گفت، با صدای بلند این بحران را فریاد می‌زنیم؛ آهای مسئولان! به جای اینکه چهار سال آینده ناچار بشوید به اقداماتی دست بزنید که از انجام آنها جلوی ملت شرمنده باشید همین الان با نظر کارشناسان خبره و دلسوزان نظام سلامت هم اندیشی کنید و به صورت اورژانس فکری بکنید. نظام سلامت ما امروز آبستن حوادث خطرناکی است که به‌زودی همه ملت را درگیر خواهد کرد. این صدای آژیر قرمز را بشنوید و از لجاجت نشنیدن و توجیه دست بردارید. یک مسئول دیگر هم می‌گفت تا اواخر سال 1388 برای کشیک شدن رقابت بود اما امروز، به رقابت برای فرار از کشیک شدن تبدیل شده است. دیگری هم می‌گفت فوق تخصص‌ها می‌روند، متخصصان می‌روند و نوبت به پزشکان عمومی و پرستاران هم رسیده است. تلخ است این اما واقعیتی است که اگر به فوریت چاره نشود، نظام درمان را بیچاره خواهد کرد.

جمهوری اسلامی / شماره 12811 / سه شنبه 25 اردیبهشت 1403 / صفحه اول و 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=329394

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/02/25/3.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:27  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

فردوسی حکیمی است رشید قامت که هرکس از زاویه ای به او نگاه می کند. از هرسو که او را ببینیم ناخودآگاه به احترام او کلاه از سر برخواهیم ودست برسینه ادب خواهیم نهاد. او جهانی است که در نهاد ناآرام جان ما جاری است. او در وجود تک به تک ایرانیان زندگی را ادامه می دهد. از این روست که او را" نامیرا" می دانیم. او درون ماست، کلمات را زلز اندیشه و دل ما برمی دارد و بر زبان می نشاند. زبانی که فارسی را فصیح و اندیشه را صریح و تدبیر را سریع تکلم می کند. خدای او جان بخش و خرد افزاست لذا به نام او چنین آغاز سخن می کند؛

به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد

خرد رهنمای و خرد دل گشای / خرد دستگیرد به هر دو سرای

او ما را به خردورزی می خواند تا رفتاری بخردانه داشته باشیم. رفتاری که می تواند چشم جهانیان را هم به این بوم و بر به احترام باز کند. او زبان ماست در تعریف ایران؛ شکفته همیشه گلِ کامکار / که ایران چو باغییست خرّم بهار

بله، هر جا که نشسته باشیم به احترام فردوسی برخواهیم خواست چه او همیشه با ما ایستاده است. حتی در زمانه جنگ که مردان در سنگر می نشینند باز او ایستاده است و عظمت ایران و اسلام را به رخ دشمن می کشد. شخصیت هایی که او در داستان ها پرورده است در جان رزمندگان ما حلول می کردند به گاه دفاع از وطن؛

ندانی که ایران نشست منست / جهان سر به سر زیر دست ِ منست....

او در ما می خواند و تا قیامت هم خواهد خواند تا حواس مان به وطن باشد؛

دریغ است ایـران که ویـران شــود / کنام پلنگان و شیران شــود

در خرمشهر و مهران و قصر شیرین و هر کجای جبهه که پای دشمن می رسید با همه ایمان مان صف می بستیم بر این باور که؛ چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد / در این بوم و بر زنده یک تن مباد

آنان آمده بودند یک هفته ای کار ایران و انقلاب را یک سره کنند. آمده بودند بمانند بر دیوار خرمشهرِ به خون نشسته ما هم نوشته بودند:"جئنا لنبقی". نوشته بودند آمده ایم بمانیم اما نگذاشتیم. اما دست و پا و کمرشان را شکستیم. اما شرح این بیت فردوسی شدیم در برابر شان؛ همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم / جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم

و تنگ آوردیم. عملیات بیت المقدس – که درچهل و دومین سالگردان انجامش هستیم- گواه است که چنان جهان را بر دشمن بداندیش تنگ آوردیم که مجبور شد تفنگ از دست بیندازد و به نشانه تسلیم دست های خود را بالا ببرد. دفاع مقدس، جنگ با تروریسم و شرارد وداعشیسم و مبارزه با استکبار و صهیونیزم ثابت کرد که ما بر منطق فردوسی ثابت قدم ایم؛

همه سربسر تن به کشتن دهیم / ازآن بـه که کشـور به دشمن دهـیم

آری، فردوسی با ماست. چنان که قرن هاست دوش به دوش هر رزمنده ما می چنگد. شانه به شانه مرزبان ما در مرز برج و بارو می شود. او زنده است تا نسیم به سلام پرچم در اهتزاز ایران می آید.....

ب / شماره 5307 / سه شنبه 25 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030225.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:24  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

در هر جایی که هستیم، مزار امام زادگانی در نزدیکی ماست که می تواند سنگ نشان باشد برای نزدیک شدن به خدا. برای رسیدن به تربیتی در سپهر امامت که ما را به بهتر زیستن راه بنماید. زیارت این اماکن را فرصت بدانیم. فرصت برای معرفت آموزی و به زیست درآوردن معارف. این است که ما را در مدار بهتر شدن کمک می کند. به این مهم هم توجه داشته باشیم که پراکندگی امام زادگان، ما را با کانون های نوری مواجه می کند که می توانند بستر را برای شکل دهی تمدنی برپایه ولایت و امامت فراهم کنند. شاید برای بسیاری از مردم امکان سفر مدام به مشهد و کربلا و اعتاب مقدسه نباشد اما همه ما این امکان را داریم تا به زیارت امام زاده های اطراف محل زندگی خود برویم. خوب است این کلام راهنمای امام رضا، علیه السلام، را بشنویم تا با نگاهی نو به زیارت برویم؛" مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلى زِيارَتِنا فَلْيَزُرْ صالِحى مَوالينا يُكْتَبْ لَهُ ثَوابُ زِيارَتِنا؛ از امام رضا عليه السلام روايت است: هركس نتـواند ما را زيـارت كنـد، دوستان و پيروان شايسته ما را زيارت كند، تـا پاداش زيـارت مـا برايش نوشـته شـود." امام زادگان هم دوستدار و دوست امامت اند و هم پیروانی شایسته برای آنان و هم خویشاوندی خونی و اخلاقی دارند. بسیارشان به دلیل دفاع از امامت و درافتادن با حاکمیت جور، آواره کوه و بیابان شدند. همانجا یا به شهادت رسیدند و یا به مرگ، از جهان رفتند اما نوع زیستن شان شرح آیه 23 سوره شریفه احزاب است که می فرماید: " مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا؛ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند." امام زاده ها بر عهد خویش با خدای خود استوار ماندند. ما هم با توسعه و ترویج زیارت و آشنایی با منطق و منهج امامت، بکوشیم به تراز همین آیه قرآن زندگی کنیم تا مورد لطف خداوند قرار گیریم. ان شاالله

ب / شماره 5307 / سه شنبه 25 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030225.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:20  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

خیلی برخورنده بود به مؤمن جماعت که برخی در فضای مجازی، حریم مرجعیت را با علامت سؤال مواجه می کردند. تلخ بود که با اعلام مبلغ فطریه، از حضرات به اما و اگر سخن می گفتند. نمی دانم نمی خواهند بدانند یا خبر به آنان نمی رسد که مراجع بزرگوار همواره دغدغه مردم را دارند و هر جا هم که شده است، این دغدغه را مطرح کرده اند؛ آخرین نمونه آن هم همین که در روزهای گذشته، حضرات آیات نوری همدانی، جوادی آملی، مکارم شیرازی و سبحانی از مراجع عظام تقلید در دیدارهای جداگانه با رئیس جمهور از دولت به خاطر وضعیت اقتصادی مردم به شدت انتقاد کردند و خواستار توجه بیشتر به بهبود معیشت و تأمین آسایش و رفاه مردم شدند. حضرت آیت ا...نوری همدانی به آقای رئیس جمهور گفتند: «در اینکه شما شبانه روز خدمت می کنید و با اخلاص درحال فعالیت هستید، شکی نیست؛ اما امروز اقتصاد و معیشت مردم در سختی بسیار است و هر کجا قدم می گذارید، مردم از گرانی و سختی زندگی می گویند. بر این اساس باید توجه کرد که همه فعالیت ها برای رفاه مردم باشد؛ خصوصا فرهنگ و اقتصاد؛ باور داشته باشیم ستون دین همین مردم هستند.» حضرت آیت ا... جوادی آملی که زبانی گویا در تبیین شرایط دارند و همواره بر حق مردم تأکید کرده اند نیز در دیدار رئیس جمهور تأکید کردند: «خداوند در قرآن کریم می فرماید ما انسان را کریم خلق کردیم؛ (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ) یعنی ساختار خلقت بشر کریمانه است؛ لذا مسئولان باید همه همتشان این باشد که با مردم کریمانه رفتار شود.» این مرجع تقلید افزودند: «ما ملت ایران، ملتی بزرگ و بزرگ زاده ایم. ما در کشوری بزرگ که هم تاریخ و هم جغرافیا دارد، زندگی می کنیم؛ لذا شایسته است با مدیریت خوب، با ادب و احترام و براساس کرامت با مردم برخورد شود.» حضرت آیت ا...مکارم شیرازی نیز در دیدار رئیس جمهور گفتند: «چه دلیلی دارد که بعضی از اقلام خوراکی تا این اندازه گران باشد؟ دولت باید راهکاری برای جلوگیری از گرانی افسارگسیخته بیابد.» حضرت آیت ا...سبحانی نیز در دیدار با رئیسی خواستار توجه بیشتر به بهبود معیشت اقشار کم درآمد شدند. این یعنی مرجعیت همچنان نهاد حمایت از مردم است؛ یعنی بی تعارف دغدغه ها را مطرح می کند. قرار نیست مرجعیت به زبان فلان گوینده و کلمات من روزنامه نویس حرف بزند. هرکس را شأنی است و جایگاهی. مهم این است که مردم را ببینند و دغدغه هاشان را پی بگیرند؛ کاری که همواره و حتما به انجام می رسد. این طرف دولت است که باید کارها را سامان دهد. البته توقع ها را باید به اندازه ظرفیت ها تنظیم کرد. جز این باشد، همیشه احساس طلبکاری، به توسعه نارضایتی می انجامد. این هم ضررش دامن همه را می گیرد. توقعات را با ظرفیت ها میزان کنیم. دولتیان هم بکوشند با فعال سازی همه ظرفیت های ملی، گره از کار ملت باز کنند. راه این است.

شهرآرا / شماره 4216 / دوشنبه 24 اردیبهشت 1403 / صفحه 13 / جامعه

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15123/401321

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/2/24/15123_141034.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:13  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

زندگی باید به رفتار درست مستند سازی شود. کسی که می خواهد شرح اسم خویش باشد باید این گونه زیستن را تجربه کند. تفاوت امام با حکیم را هم شاید بتوان در همین ماجرا دید. حکیم لزوما حکمت خود را زیست نمی کند. آن را تبیین می کند. امام اما چون رسول، آنچه را می فرماید به زیست در آورده اند لذا می توانند الگوی عملی مردمان در همه اعصار باشند. افلاطون و سقراط و... را حکیم می شماریم اما الگو نمی دانیم. الگوی فردی و اجتماعی ما می شود امام رضا، علیه السلام، که در کلامِ ابراهیم بن عباس چنین تعریف می شود: "هرگز ندیدم به کسی یک کلمه جفا کند، و ندیدم که سخن شخصی را قطع کند تا سخن او به آخر می رسید، و ندیدم که حاجتمندی را در حد امکان، رد نماید. خنده بلند و صدادار نمی کرد بلکه لبخند می زد، کار نیک و صدقه پنهانی بخصوص در شب های تاریک زیاد انجام می داد." یعنی وقتی احترام به افراد را در شنیدن کامل بیانات شان می دانیم، امام با رعایت این بایستگی، سرمشقی برای ما می نویسند که با تحریر از روی آن می توانیم به رهایی خود از "ناخویشتنداری" برسیم. امام حال مردم را در نظر می گیرند و برای بهتر شدن احوال شان گشاددستانه رفتار می کنند. این را هم در نامه ای به امام جواد، علیه اسلام، هم یادآور می شوند. یادآوری که پیغام به مردمان همه اعصار نیز هست که باید جود و بخشش را سر لوحه رفتار خویش کنند. رفتاری چنین است که مرز های کرامت را تدقیق و حراست می کند. انسان در نگاه امام به ماهو انسان شایسته تکریم است. ظهورات این راهم مردی از اهالی بلخ اینگونه گزارش می کند:"در سفر امام رضا به خراسان همراهش بودم. روزی سفره غذا طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند. گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفره ای جداگانه قرار می دادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است، پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است." امام کار خویش به دیگران وانمی گذاشت به ویژه اگر میهمان باشد. همین را در گزارشی چنین می خوانیم؛" شبی کسی مهمان حضرت رضا علیه السلام بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی کشیم." امام، همگان را به مهر می نواخت و به تکریم، کرامت می بخشید. این هم از زبانِ خادمِ حضرت، یاسر، نقل شده است که، " وقتی حضرت رضا علیه السلام تنها بودهمه همراهان و اطرافیان را از کوچک و بزرگ، دور خود جمع می کرد، با آنان حرف می زد و با ایشان انس می گرفت و همدم آنان می شد و هنگام غذا نیز همه آنان را از کوچک و بزرگ، حتی کار پردازخانه و حجامت کننده و... را هم صدا می کرد و با خودش سر سفره می نشاند و باهم غذا می خوردند." رفتاری چنین است که امام را متمایز می کند. همین هم باعث می شود بیم امام و حکیم تمیز قائل شویم. حرف حکیم را بشنویم و پند گیریم اما رفتار را از سرمشق کسی بنویسیم که به رفتار، نویساس تکریم انسان می شود.

ب / شماره 5306 / دوشنبه 24 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030224.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:7  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

نگاه به انسان باید در هندسه کلام علوی تعریف و تبیین شود. آنجا که انسان را به عظمت طراحی شده در وجودش توجه می دهند به این بیان که "اَتَزعَمُ اَنَّكَ جِرمٌ صَغِيرٌ / وَفِيكَ انطَوَي العَالَمُ الاَكبَرُ / وَ اَنتَ الكِتَابُ المُبِينُ الَّذِي / بِاَحرُفِهِ يُظَهُر المُضمَرُ / دَوَائُكَ فِيكَ وَ لاَتَعلَمُ / وَ دَائُكَ مِنكَ وَ لاَ تَشعُرُ؛ گمان مي كني كه جِرم كوچكي هستي، حال آن كه درون تو عالم بزرگي است؛ كتاب مبيني هستي كه با حروف آن پنهاني ها آشكار مي شود! داروي تو در خودت است و نمي داني و ناآگاهي و درد تو از هم از خود است و نمي انديشي." معلوم است که تا این مهم دریافت نشود، هیچ متخصص داخلی ای نمی تواند به داخل وجود آدم ها ورود کند و بفهمد در درون آنها چه می گذرد. برای شناخت انسان نمی توان به آناتومی و کالبد شناسی بسنده کرد. کاوش در انسان باید از جنس سیر در آفاق و انفس باشد تا به شناخت بیانجامد. انسان اگر بتواند خود را بشناسد، خدای خود را هم چنان خواهد شناخت که همه رفتار خود را با نظمی او نظام سازی کند. این که پیامبر اعظم الهی می فرماید:" حدیث مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ؛ هرکس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت." این مفهوم موافق را هم به ما یادآور می شود که بی شناخت خود نمی توان به معرفت الهی رسید. آنان که دم از خدا می زنند اما از خویش غافل اند، لاف معرفت می زنند. دست شان خالی است در این عرصه. فقط کسانی در قول صادق اند که در عمل نسبت به شناخت خود به صداقت رفتاری رسیده باشند. به گفته حضرت آیت الله حائری شیرازی(ره)، "عالم اكبر، جنبه فراكيهاني انسان است. خدای تعالی در حدیث قدسی می فرماید: "لاَيَسَعَنِي اَرضِي وَ لاَ سَمَائِي، وَلَكِن يَسَعُنِي قَلبُ عِبدِيَ المُؤمِنِ؛زمين و آسمانم گنجايش من را ندارند، اما قلب بنده ي مؤمنم مرا در بر مي گيرد" كعبه و مسجد و حرم بر الگوي دل ساخته شده است." آنان که به خود شناسی می رسند، حرمت دل را آگاه می شوند آن را به غیر خدا وا نمی نهند بلکه هرچه غیر است بیرون می ریزند تا خاص و خالص برای خدا باشد. تجربه نبوی و علوی شکستن بت ها و پیراستن کعبه از اصنام، درسی است که باید به رسم مومنان تبدیل شود تا انسان مومن و جامعه ایمانی شکل بگیرد......

ب / شماره 5306 / دوشنبه 24 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030224.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:6  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

قم و زن. قم، حوزه علمیه و زن. قم، حوزه علمیه، فقه و زن. در نگاهِ اول رابطه ای که در این میان شکل می گیرد، کم رنگ و کم اثر می نماید. بسیاری هم ندانسته و نخوانده و تجربه نکرده، زن را غریبِ مکتب قم می دانند. اما اگر به فلسفه توسعه قم نگاه کنیم، اگر بدانیم این فلسفه به حضور شکوهمندِ یک زن بسته است. در نگاه خود تجدید نظر خواهیم کرد. آنانی که به باورشان زن باید میان اندرونی و مطبخ در آمد و شد باشد هم سستی فهم خود را خواهند فهمید. قم بر کرانه دامن بانویی رشد یافته است که او را به نام با عظمتِ فاطمه معصومه(س) می شناسیم. من او را در شکوهِ "مادرترین دخترِدنیا" تصوّر و تصویر می کنم. مادری که دامنش آسمانی پر ستاره است. این همه عالم و اندیشمند و فقیه فرزندان بلافصلِ معرفتی او یند هرچند او ازدواج نکرده است.

قم با این پیشینه و حوزه علمیه با این خاستگاه نمی تواند زن را جنسِ دوم بداند. آنان که در ذیلِ نگاه سنتی می خواهند نگاه خود را ذیل مذهب و مکتب تعریف کنند در برابر حقیقتی به نام فاطمه معصومه(س) زبان شان -به قاعده- باید کوتاه باشد.

به واقع قامت رشیدِ یک زن، قم را به جایگاه بایسته رسانده است. البته هستند افرادِ جزم اندیش که زن را نمی بینند حتی زنی که از او زاده شده اند و زنی که نسل شان را استمرار می بخشد. هستند اینان اما نگاه کرامتمند به زن هم در میان مراجع عظام و فقهای بنام فراوان است.

اگر به رفتار کرامند مقام منیع مرجعیت و زن بنگریم، اگر فقط تصاویر ماندگار حضرت آیت الله العظمی صانعی(ره) و حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در سوگ همسران شان را ببینیم، درخواهیم یافت که لطافت نگاه حضرات از هر حریری لطیف تر است.

اگر نگاه خانوادگی امام خمینی(ره) به زن و نگاه حکومتی ایشان را بخوانیم به این نتیجه خواهیم رسید که زن همان است که شهید آیت الله بهشتی تصویر کرد؛" زن در اسلام زنده، سازنده و رزمنده است." شرطش را هم آیت الله شهید چنین گفت؛" به شرطی که لباس رزمش لباس عفتش هم باشد." این مقصود هم در میان قاطبه زنان ما حاصل است. عفت شان همزاد و همذات نفس های شان است.

آنچه به همتِ موسسه "فقه الثقلین" و بیت شریف مرجع نواندیش، حضرت آیت الله العظمی صانعی(ره) در تعظیم مقام خانم فقه پژوه، دکتر زهرا شجاعی اتفاق افتاد، اگر چه نو به نظر می رسد و اقدام بدیعی است اما باید ذاتی مکتب قم شمرد. ذاتی که مدتی در مواجهه با نگاه های عارضی به غربت افتاده بود. ذاتی که باید بعد از این بسیار به چشم آید و دیده را بنوازد. زن مثل مرد مکلف است.

فقه هم دانشِ تعیین تکالیف مکلفان است پس نمی تواند نیمی از مخاطبان خود را نادیده بگیرد. فقها هم نمی توانند بر این واقعیت چشم بپوشند. لذا باید امید داشت این نوع مجالس و نگاه تکریمی در برابر زن، روز به روز رونقی افزون یابد. دعا را هم می شود به پشتوانه سازی برای این امید به میدان آورد تا از خداوند مسئلت کنیم سنتِ حسنه ای که در این جلسه آغاز شد، همچنان و همیشه ادامه داشته باشد. زیستِ مومنانه با تکریم همه مکلفان در مکتب فقه و نظام حقوقی آن به پایداری می رسد.

جماران / کد مطلب 1631510 / یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 / ساعت: 11:24:01

https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1631510

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 17:39  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

"عدالت برای همه، ظلم به هیچ کس" به‌عنوان شعار پنجمین دوره کنگره جهانی حضرت‌رضا(ع) برگزیده شده است. عدالت جانمایه توحیدی دارد. کسانی در باور و التزام عملی به عدالت پایبندند که به فهم کمال‌یافته از توحید رسیده باشند. کسانی که همه امور را در نظامی باور داشته باشند که قادر حکیم و عادل علیم بر آن حکم می‌راند. باوری چنین دل را چنان طهارتی می‌بخشد که دست به سمت هیچ آلودگی و ظلمی دراز نشود. جامعه‌ای که با این نگاه و افراد ساختار یابد، عدالت چون چتری فراگیر بر سر همگان سایه خواهد افکند. از دیگر سو، ظلم مجال وجود نخواهد یافت تا حتی حق یک نفر را ناحق کند. شعار راهبردی «عدالت برای همه و ظلم به هیچ کس» در جامعه‌ای تحقق می‌یابد که امام رضا(ع) آن را معماری می‌فرمایند. اینجا هم نگاه به رأس هرم جامعه یعنی رهبر است. او که نماد تمام عدالت باشد، تمام مردم هم به عدالت گرایشی ستوده خواهند داشت چه امام علی(ع) به این مهم چنین تصریح می‌فرمایند که «اَلنّاسُ بِأُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ؛ شباهت مردم به اميران و حكمفرمايانشان بيشتر است از شباهت به پدرانشان!». حاکمان که عدالت رفتار باشند، جامعه هم چنین خواهد شد. اما اگر به گفتار اهل عدل باشند اما رفتارشان صدق گفتارشان را امضا نکند، مردم هم به دوگانه‌ای چنین میل خواهند کرد. حرف حق و عدل خواهند زد اما عملشان رسیدن به منفعت شخصی خواهد بود ولو از راه باطل و ستم در حق دیگران. امام رضا(ع) نیز عدالت حاکمان را بایستگی شایستگی‌ساز و شایسته‌پرور می‌دانند که با نظام‌سازی به زندگی مردم نظمی مؤمنانه و نسقی حق‌گرا می‌دهد. ایشان می‌فرمایند: «اگر عدل و احسان در جامعه باشد دوام نعمت الهی هم در آن جامعه وجود خواهد داشت». این هم نیازمند نظام‌سازی برای عدالت اجتماعی است. محتاج تربیت مردمان به اقتناع به حق و ادبار نسبت به باطل است. این هم باز به تراز تنظیمی حاکمان نگاه دارد لذا در روایتی دیگر از حضرت می‌خوانیم؛ «اگر حاکم دروغگو باشد و دنبال رفع محرومیت نباشد، نمی‌تواند عدالت اجتماعی را در جامعه محقق کند». این نتوانستن هم در نخواستن مستتر است چه اگر می‌خواست اول خود بدان عمل می‌کرد. امام رضا(ع) در جایی دیگر، ظلم سلطان را وهن حکومت معرفی می‌کند و می‌فرماید: «اگر می‌خواهید حکومت سست نشده و فرو نپاشد لازمه‌اش این است ظلم را از جامعه دور و عدالت را محقق کنید». این مضمون را در کلام مشهور منتسب به معصوم هم می‌خوانیم که: «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم». این را بشر هم به کرات تجربه کرده است. ظالم می‌شکند حتی اگر به ظاهر مؤمن باشد. کافر اما به مدد عدالت اجتماعی می‌ماند. اینکه گفتم «به ظاهر» چون ظالم را در مراتب یقینی ایمان نمی‌توان یافت. کسی که به توحید باور دارد نمی‌تواند به عدالت التزام نداشته باشد. البته امام رضا(ع) فقط نگاه به رأس هرم ندارد و قاعده را هم رصد کرده و می‌فرمایند: «اگر حدود و احکام الهی در جامعه رعایت نشود و مردم هم به آن بی‌توجه باشند، محرومیت‌ها سراغ آن‌ها خواهد آمد و این جامعه از نعمت‌ها برخوردار نخواهد شد». به واقع، اگر جامعه بخواهد به عدالت حداکثری برسد، باید مراقبت اجتماعی و توجه به حال همدیگر در حد اعلا وجود داشته باشد در غیر این ‌صورت با از بین رفتن محبت‌ها، جامعه در زمینه عدالت اجتماعی با مشکل روبه‌رو خواهد شد. وضعیتی چنین هم نیازمند منطق حاکمیتی امامت است. همان که در روایتی از امام رضا(ع) می‌خوانیم: «توسط امام است که نماز و زکات و روزه و حج و جهاد به کمال خود می‌رسد، و فیء و صدقات وفور می‌یابد، و حدود و احکام جاری می‌گردد و مرزها حفظ و حراست می‌شود، امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام می‌کند و حدود او را جاری می‌نماید و از دین خدا دفاع نموده، با حکمت و موعظه نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا می‌خواند». استمرار منطق امامت است که در عصر غیبت، با اقامه عدل و توسعه عدالت می‌انجامد... .

روزنامه قدس / شماره 10365 / یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 / صفحه اول و رواق / ح.و

https://www.qudsdaily.com/Newspaper/item/89901

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 17:31  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

از آرامش و ثبات و پیشرفتِ فلان کشور درجه یک اروپایی می‌گفت همکار ما. او که برای دیدار با فرزندش به ینگه دنیا سفر کرده بود از نظم و به هنگامی امور و ترتیب و تربیت درست روایت می‌کرد. از این که حال مردم آن جا چقدر خوب است. او از روزگار پسندیده آنجا می‌گفت. دیدم دقیقا مطابق استاندارد‌هایی است که مسئولان خود ما اینجا در کارنامه خود می‌نویسند. شاید آن‌ها گفته‌های مسئولان ما را شنیده و عملیاتی کرده‌اند شاید هم مسئولان ما از آنجا گزارش می‌دهند. یک شاید دیگر هم می‌تواند مطرح باشد اینجا که ما همزمان با دو ایران مواجه باشیم. یکی ایرانی که مسئولان از آن گزارش می‌دهند و یکی هم ایرانی که ما در آن زندگی می‌کنیم. خُب، در ایران مسئولان حتما روزگار همان است که روایت می‌کنند. خدای نکرده به غیر صداقت که سخن نمی‌گویند. اگر از کاهش تورم، از افزایش ثبات در بازار، از ساخت انبوه مسکن، از گرما و رونق سفره مردم و... می‌گویند، حتما در آنجا که هستند روی داده است. اگر برای ما چنین نیست تقصیر از خود ماست، مدیران که قصور ندارند چه رسد به تقصیر! تقصیر از خود ماست که در ایرانِ مسئولان زندگی نمی‌کنیم. به همین خاطر است که هشت مان اگر از گروی نُه در بیاید به اسارت ده خواهد افتاد. کاش ایرانِ مسئولان برای همه ما جا داشت اما... بگذارید این اما را جور دیگری بنویسم. ما برای ایران، برای همین ایرانی که در آن زندگی می‌کنیم و مشکلات همزاد روزهای ماست. برای همین ایران که به قول برخی‌ها آرامش سوزی ورق‌های تقویمش را هم می‌سوزاند، برای همین ایرانی که گرانی دست از یقه‌مان برنمی‌دارد. برای همین خاکِ غصه‌دار از خشکسالی و تالاب‌های خشکیده‌اش، نقدِ جان داده‌ایم. تا مرز اهدای جان پیش رفته‌ایم. یک وجب از خاکِ به خون مطهر شده‌اش را به دنیا نمی‌دهیم. مسئولان اگر می‌خواهند پشتوانه ما را داشته باشند باید به خدمت مردم برخیزند. باید دانسته و خواسته بکوشند تا توانستگی در زمین محقق شود. این ظلم است به مردم که حسرت این جا و آنجا را بخورند. ظلم است به مردم که همه چیز را عالی تصور و تصورمان را تصویر کنیم. بپذیرند آقایان واقعیت‌ها را و بشنوند از بزرگانی چون آیت‌الله جوادی آملی که "ذات اقدس الهی از ما طلب کرده که زمین را آباد کنیم و آبادی زمین علم و سواد و مدیریت می‌خواهد، اقتصاد مثل راهپیمایی نیست که سفارش شود و با سفارش حل شود، دستوری نیست، این یک علم است که مدیریت، جامعیت، زمین شناسی و زمان شناسی می‌خواهد، لذا باید درس خواند، با سواد شد، آنهایی که درسش را خوانده‌اند آنها را احترام کنیم و نرنجانیم و از آنها بهره بگیریم." بشنوند و کاردانان را به کار بگمارند تا گره‌ها باز شود. والا سفیدنمایی متولیان کار، سکه‌ای می‌شود که سیاه نمایی دیگران روی دیگر آن است. این سکه در بازار عقلانیت و وطن دوستی رواج ندارد. واقعیت‌ها را ببینید. مشکلات را احصا کنید. توصیه‌های دردمندانه مراجع معظم به آقای رئیسی را به گوشِ هوش گیرید. برای اصلاح امور بکوشید. ببینیم که دانسته و منطقی تلاش می‌کنید، آن وقت تحمل مشکلات برزمین مانده هم شدنی خواهد بود....

جمهوری اسلامی / شماره 12809 / یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 / صفحه 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=329222

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/02/23/3.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 13:57  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

حقوق در نظام تربیتی رضوی فقط جنبه حق های مسطلح که در رژیم های حقوقی در ماده و تبصره بدان می پردازند، ندارد. حتی فقط ناظر به جنبه های فقهی هم نیست. حق هایی که امام رضا، علیه السلام، سیاهه می فرمایند، فهرستی است که برای روشنی زندگی، تنظیم شده است. تنها فیزیکال هم نیست که بشود در هیئتِ" ابزار "تصویر سازی کرد. "ابراز"ی هم هست و قبل از گفتار هم البته در بستر پندار رشد یافته است. " إنَّ مِن حَقِّ المُؤمِنِ عَلَى المُؤمِنِ: المَوَدَّةَ لَهُ فی صَدرِهِ، وَالمُواساةَ لَهُ فی مالِهِ، وَالنُّصرَةَ لَهُ عَلى مَن ظَلَمَهُ، وإن کانَ فَیءٌ لِلمُسلِمینَ وکانَ غائِباً أخَذَ لَهُ بِنَصیبِهِ، وإذا ماتَ فَالزِّیارَةُ إلى قَبرِهِ، ولا یظلِمَهُ، ولا یغُشَّهُ، ولا یخونَهُ، ولا یخذُلَهُ، ولا یغتابَهُ، ولا یکذِّبَهُ....؛ امام رضا (ع) :از جمله حقوق مؤمن بر مؤمن، این است که در دل، او را دوست بدارد، با مالش به او کمک برساند، او را در برابر کسى که به وى ستم کند، یارى دهد، اگر مسلمانان غنیمت و خراجى داشتند و او غایب بود، سهم او را برایش بگیرد، هر گاه درگذشت، تا قبرش او را تشییع کند، به او ستم نکند، با او دغلى نکند، به او خیانت نکند، او را وا نگذارد، از او غیبت نکند، دروغگویش نشمارد...." محبتِ قلبی اولین قدم است در احقاق این حقوق. این را هم باید به "مودت" ارتقا دهد. توجه داریم که واژه مودت که از کلمه عربی «ودّ» گرفته شده است، نوعی احساس عاطفی شدید انسان است آن هم تنها به ‌اشخاص و نه‌اشیاء . در یک ارتباط دو سویه هم شکل می گیرد. این هم برای بهتر کردن حال جامعه خیلی بیشتر از محبت موثر است چه محبت را به سکه ای مانند می کنند که می تواند یک رو داشته باشد. می تواند یک ابراز حالِ بی پاسخ باشد اما مودت به همان قاعده "کاسه جایی رود که قدح باز آید" سلام را با علیکی پر مهر تر پاسخ می گوید. این هم داد و ستر دوست داشتن را تکثیر می کند. از قراوانی خُلقی چنین، خَلقی توشه برمی گیرند. همین هم بستر را برای حقِ دوم فراهم می کند. برای " وَالمُواساةَ لَهُ فی مالِهِ" تا مودت حاصل نشود، مواسات نمی تواند درختی پر ریشه و شاخه شود که سایه و میوه خود را به دیگران ببخشد." وَالنُّصرَةَ لَهُ عَلى مَن ظَلَمَهُ " هم زمانی محقق می شود که مودت و مواسات غیرتِ برادری را در بازوی افراد به فراوانی برساند تا فوران آن ظالم را دست و سر و کمر بشکند. همین اهتمام است که در حضور و به ویژه غیاب، نگهداری حق اش را چون واجبی مسلم در فکر و ذهن مومن رضوی حَک می کند تا به حُکمِ آن در نبودنش هم حافظ حقوق و منافع او باشد. به گونه ای که حتی مرگ هم نتواند میان شان فاصله اندازد چه زیارت قبر اموات در شمار همان حقوقی است که امام رضا(ع) تحریر و تبیین می فرماید. به واقع انسان تربیت شده در مکتب رضوی، انسان نسبت به دیگر آحاد جامعه در برابر"موضوعات"ی چون ظلم و غش و دغل کاری و خیانت و رها کردگی و غیبت و تکذیب و...." موضعِ" نفی و" لا" دارد. با لا در برابر این رفتار ها، یقین عملی خود را به "لا"ی محوری که نفی هرچه غیر خداست، تجلیی عملی می بخشد. کسی که به" لا " در برابر اله ها رسیده باشد رفتارش از هر آنچه با خواستِ حضرتِ" الله" ناساز باشد، ناسازگار می شود.

ب / شماره 5305 / یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030223.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 13:53  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

می گفت، تنفس مصنوعی، هوای تازه میخواهد نه چیز دیگری! راست می گفت. باید هوای تازه وارد ریه های فرد شود و الا شرایط کهنه او را خواهد کشت. این فقط قصه کالبدی آدم نیست. جامعه هم چنین است. هئای تازه می خواهد. طرح مباحثی چون چرخش نخبگان همین را می خواهد نتیجه دهد. چرخش نخبگان نه گردش نخبگان. در اولی افراد تازه می آیند و با نگاه و طرح و نقشه تازه، جای قدیمی ها را می گیرند. آنان آرد ها را چند بار بیخته و الک چند بار از دست شان افتاده است. سنت زیستی بشر هم این است که جای خود را به آدم های نو بدهند. تاکید رهبر فرزانه انقلاب بر فضا سازی برای مدیریت نیروهای جوان و انقلابی هم ناظر به همین است اما "گردش" وقتی جای "چرخش" را بگیرد حتی با فرض بقای نخبگی به جا به جایی افرادی خواهد انجامید که بارها در جایگاه های مختلف آزمون داده اند. تراز خطا و صواب شان بخث دیگری است. جامعه نیاز به تنفس تازه دارد. آدم های نو و گفتمان های تازه و استعداد های شکوفا. این البته به معنای به بایگانی سپردن تجربه و افراد مجرب و اختراع چرخ از اول نیست. کسی باید باشد که راه تنفس مصنوعی را بلد باشد. کسانی باید باشند که چراغ بگیرند برای محل کار جوانان. اینان حضورشان به اندازه خود نخبگان جوان لازم است. به قول خردمندان، تیر های جوان را با کمان های پیر پرتاب می کنند. با این کمان هاست که تیر، بی ازمون و خطا، راه سیبل و هدف را در پیش می گیرد. کوتاه سخن این که نه جوانی را می شود جایگزین تجربه کرد و نه با اتکا به تجربه راه را بر جوانی و هوای تازه بست. وقتی این دو ظرفیت در کنار هم به هم افزایی برسند، موفقیت مثل گل های روئیده در دشت، رو به فراوانی خواهد نهاد. بیمار بر زمین افتاده با تنفس مصنوعی، توان تازه کردن نفس خواهد یافت تا زندگی را ادامه دهد. بکوشیم فضایی چنین بسازیم تا سازندگی کشور را زیباتر از پیش کند.

ب / شماره 5305 / یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030223.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 13:52  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

چرا اقتصاددان کاربلد نمی‌آورند تا اوضاع را به سمت سامانمندی پیش ببرد؟ این پرسشی است آمیخته با نقد که از زبان مردم کوچه و بازار فراوان شنیده‌ایم. این‌بار اما شنیدن آن از زبان یک مجلسی‌آدم که سابقه دولتمردی هم دارد، شنیدنی‌تر است، مسعود پزشکیان، نماینده مجلس شورای اسلامی می‌گوید: برخی از بزرگان ما وقتی مریض می‌شوند سریع به اروپا می‌روند.‌ او البته نمی‌خواهد فقط خبر بدهد از یک رویداد بلکه این پیش‌درآمد یک پرسش حیاتی است، چرا برای اقتصاد بیمار، صنعت، بانکداری و کشاورزی به سراغ اروپا نمی‌روید؟‌ پرسش او که سؤال خیلی‌های دیگر نیز هست، مرا یاد بیان راهنمای رسول اعظم الهی‌(ص) می‌اندازد که برای همیشه روزگاران تعلیممان فرمودند به اطلبوا العلم ولو بالصین‌‌. در سخن مولا علی(ع) هم می‌خوانیم ‌الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ؛ حکمت گم‌شده مؤمن است. پس حکمت را فراگیر، هر چند، از زبان منافقان باشد.‌ پس چرا بی‌توجه به آن به همان مدار سابق می‌گردیم؟ پزشکیان به عنوان یک مطلع با ‌سابقه چند دهه وزارت و وکالت و نایب رئیسی مجلس می‌گوید:‌ روز‌به‌روز وضع کشور دارد بدتر می‌شود ولی حاضر نیستند دست از این مدیریت و راه غلط بردارند.‌ راستی چرا حاضر نیستند و نیستیم؟ از راه غلط که کسی به نتیجه صواب نمی‌رسد. کاری که به صواب نباشد، برای عاملانش ‌ثواب‌ به دنبال نخواهد داشت. آن‌ها که نگاه آخرتی به کار دارند به این نکته ظریف توجه کنند. اگر هم گفته شود، حرف این‌ مجلسی آدم‌ درست نیست و مسئولان نگاهی چنین ندارند باید نتیجه را در معیشت و سفره مردم ببینیم. این را که همه‌مان درک می‌کنیم که روز‌به‌روز سفره‌ها کوچک‌تر می‌شوند. روز‌به‌روز از آمار قشر متوسط کاسته و لشکر فقرا پر تعداد‌تر می‌شود. پس می‌ماند تأکید بر پرسش پزشکیان که چرا فقط برای درمانِ تن و جسم خود آقایان به اروپا می‌روند؟ چرا برای درمان اقتصاد بیمار به تجربه و علم کشور‌های موفق نگاه ندارند؟ چطور تن و سلامت خود را به دست آن‌ها می‌سپارند و اعتماد می‌کنند بر جانِ خویش اما برای نجات کشور از اقتصاد بیمار اعتماد نمی‌کنند؟ نمی‌خواهم مثل افراد بدبین بگویم کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است اما به تأکید می‌گویم باید با اصلاح نگاه و بهره‌گیری از تجربه دیگران برای بیماری‌زدایی از اقتصاد، با همه توان تلاش کنیم. علم به آزمون درآمده دیگران را هم به کار بندیم تا نیاز به تکرار خطا‌پذیری نباشد و راهبندان اقتصادی بر طرف شود. این را هم مومنانه‌ترین و ملی‌ترین و انقلابی‌ترین اقدام می‌دانم. چون بهتر شدن روزگار مردم به تحکیم پایه‌های انقلاب و ارتقای عظمت ایران و ایرانی می‌انجامد. این‌ هم خواست و هم وظیفه همه ماست.

شهرآرا / شماره 4214 / شنبه 22 اردیبهشت 1403 / صفحه آخر / کوچه

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15114/401139

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/2/21/15114_140966.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:9  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ما خود را مخاطبِ احادیث و فرامین امام رضا، علیه السلام، نمی دانیم. این کوتاه ترین و در عین آن دقیق ترین جوابی است که می شود در برابر پرسش از احوالِ امروزِ ما گذاشت. حدیث خوانی ما به حکایت خوانی شبیه است که حداکثر می خواهد لذت ببرد نه این که حکمت بیاموزد. حدیث شنیدنِ ما هم به مانند این است که در مجلسی بنشینیم که نامه فردی به فرد دیگر خوانده می شود. حالا آن فرد هرچه هم بزرگ و کلامش هرچند نافذ و متاله باشد، چون به ما مربوط نمی شود، شنیده ها را به گوش نمی گیریم چه رسد که به هوش و هوشیاری هم ما را بکشاند. به همین دلیل است که حالِ قبل از رفتن به مجالس وعظ و حدیث و بعد از آن نه تنها تغییری شایسته نمی کند که خستگی حاصل هم ملال می آورد. به گمانِ من اگر این نسبت ها اصلاح شود و ما هر کدام خود را مخاطبِ خاصِ این دعوت عام و احادیث و آیات بدانیم، آن وقت نوع دریافت متفاوت خواهد شد. تبدیل فرمان به رفتار هم در هندسه ای نوین، نظم خواهد یافت که زیست فردی و اجتماعی ما را به نسقی مومنانه برساند. ما اگر به عنوانِ مخاطبِ خاص، شنوای این حدیثِ شریف باشیم که امام رضا، علیه السلام، می فرمایند: "المُسلِمُ الَّذی یَسلَمُ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ و یَدِهُ ولَیسَ مِنّا مَن لَم یَأمَن جارُهُ بَوائِقَهُ؛ مسلمان کسی است که مردم از دست و زبان او آسوده باشند و از ما نیست آن که همسایه اش از شرّ او در امان نباشد." آیا خواهیم توانست همان روشی را در پیش گیریم که قبل از شنیدن داشتیم؟ من می گویم نه! در این پاسخ هم قاطع و به یقین رسیده ام. ما وقتی نامه ای از پدر دریافت می کنیم که ما را به موضوعی امر کرده، نمی توانیم مثل قبل از خواندن نامه عمل کنیم. چگونه فرمان و تربیت و تذکر پدری را که امام ما هم هست، ناشنیده و ناخوانده خواهیم انگاشت؟ نوشته ها و گفته ها و تریبون داری ها و تریبون گردانی ها و مدیریت رسانه ما قطعا فرق خواهد کرد. این همه نیش در زبان نخواهیم داشت. دستِ مان طعم زور و بوی تندِ ستم نخواهد گرفت. اگر پروای مسلمانی داشته باشیم برای تنظیم خویش به تراز اسلام کوشش های خود را جهت خواهیم داد تا بی جهت از دایره مسلمانی بیرون نیفتیم. الزام به مسلمانی، خوش زبانی می آورد. دست ها را "تعاون" گرا بر "برّ و تقوا" می کند. از آدمی سایه ای می سازد که به آرامش بر سر خانه همسایه چتر بگیرد. به همسایه امیدی می دهد که می تواند به دیوار مسلمانی همسایه تکیه کند. همسایه ای که حواسش به زندگی و معاش تا چهل خانه آن سوتر هم هست. آن هم برای درکوفتن به مواسات و دست گرفتن به مهر. زیستی چنین آرزویی است که با تعریف نسبت ما با امام رضا، علیه اسلام، به تحقق می رسد.

ب / شماره 5304 / شنبه 22 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030222.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:1  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

برخی بیماری ها هستند که هیچ پزشکی نمی تواند آن را درمان کند. حکیم می خواهد تا به نفس قدسی بر آن چیره شود. یکی از این بیماری ها در دایره دیدن تعریف می شود اما همه مان می پذیریم که عالی مرتبه ترین متخصصان چشم نمی توانند آدم های بدبین، ظاهربین، خودبین و خودبرتربین( متکبر ) را درمان کنند. این آدم ها فقط خود گرفتار بیماری نمی مانند بلکه به توسعه و تکثیر این ویروس می پردازند. کسی که به ایم ویروس هم مبتلا نشود از گرفتاری در دام بلای تعامل با این افراد خلاصی ندارد. سوهان روح می شوند برایش تا روانش را هزار خراش دهند و روح اش را به سر پنجه روانی بخراشند. این هم یک بیماری قدیمی است چنان که خداوند علی اعلا در آیه 12 سوره حجرات این گونه از آن پرهیز می دهد؛" یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ ای اهل ایمان، از بسیاری از گمان ها دوری کنید که برخی گمان ها معصیت است." همین گمان های گناه آلود است که نه فقط ذهن و نگاه بیمار را که چهره جامعه را هم آلوده می کند. رسول اعظم الهی(ص) هم در بیانی هوشیاری بخش، بدگمانی را در تراز مال و جان قرار داده و می فرمایند:"اِنَّ اللّه َ تعالی حَرَّمَ مِنَ المُسْلِمِ دَمُه و مالُه و اَنْ یُظَّنَ به ظَنَّ السّوءِ؛ خداوند خون و مال و بدگمان شدن به مسلمان را حرام کرده است." ارتکاب این حرام حرمت از همه می برد و نمی گذارد پایه های یک جامعه پایدار به استقرار برسد. امام علی علیه السلام هم برای برون رفت از وضعیتی چنین به راهنمایی، نسخه می نویسند: "لاتَظُنَّن بِكَلِمَهٍ خَرَجَت مِن اَحَدٍ سُوءاً وَ انتَ تَجِدُ لَها فی الخَیرِ مُحتَمِلاً؛ هرگاه سخنی از برادرت سر زد و تو می توانی برای آن محمل خوبی بیابی، به آن گمان بد مبر." یعنی گمان و نگاه خود را اصلاح کن. علاوه بر پرهیز از بدبینی باید خود را از فرو افتادن به چاهِ ظاهر بینی هم نجات داد چه این هم اگر از اولی مهلک تر نباشد کمتر هم نخواهد بود. این درست که ظاهر بینی در گام اول ما به ازای مخرب برای جامعه ندارد اما در گام دوم فرد آسیب خورده از ظاهربینی را در کنار بدبینان قرار خواهد داد. پس نسبت به رفتاری چنین هم باید هوشیار بود و از خود بینی نیز دست کشید و از خود برتر بینی نیز هم. این دو نیز هم ما به ازای منفی فردی دارد و هم جامعه را گرفتار می کند. اینجاست که انسان به حکیم ناز دارد تا به تدبیری فوق پزشکی این" دیدن "را اصلاح کند. کاری که از هیچ پزشکی ساخته نیست.

ب / شماره 5304 / شنبه 22 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030222.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:58  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

برخی‌ها خیلی راحت از شهید حرف می‌زنند. حتی به نام او و کامِ خود حرف‌ها می‌زنند. حتی از سنگ مزارش سنگ ترازو می‌سازند تا بهره‌ای ویژه ببرند. شهید را مصادره می‌کنند به همان راحتی که پا روی اخلاص می‌گذارند و اختلاس می‌کنند. قلم به نام اینان نمی‌آلایم. حیف از حروف که بار سنگین نام‌ها را به دوش کشند. نگفته فهرست می‌شود همه چیز در ذهن اما برای برخی حال چنان است که تا نام شهدا به میان می‌آید، همه حروف به احترام خبر‌دار می‌ایستند تا از شهید بنویسند. کلمات چندباره تجدید وضو می‌کنند تا وقتی کنار هم ایستادند بتوانند تصویری از شهید ارائه کنند که با واقعیت زیستی و حقیقت معرفتی، همخوان باشد. هم کلمه قسم می‌خورد بر صداقت روایت و هم صفحه کیبورد، صادقانه می‌کوشد حق مطلب را ادا کند. خوش سعادتی است این. در این میان منم که کم می‌آورم. ابر و باد و مه و خورشید و فلک به احترام شهید محور تبیین تشکیل می‌دهند امامن گرفتار کوچکی‌های خویشم و بزرگی هیبت برخی‌ها که اگر شهید را روایت کنم با رفتار آنان، تضادی آشکار خواهد داشت. اما می‌نویسم با اقتداری مستظهر به شهدا و خدای شهدا. می‌نویسم از "شهید سیف‌الله شیعه‌زاده" که جز خدا کسی منتظرش نبود. تنها شهیدِ بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید که او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و ‏با سن کم بیسیم‌چی شد تا امین رمز و رازِ عملیات باشد. سرانجام در سال 64 در سن 17 سالگی، توسط گروهکِ کوموله اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و ضدانقلاب پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد. می‌نویسم تا آنانی که در عناوین مختلف و جایگاه‌های گوناگون، در غفلت، زبان گویای اسرار می‌شوند یاد بگیرند امانت‌داری را. می‌نویسم تا کسانی که اسرار این مملکت را برای دشمن کادو می‌کنند خجالت بکشند از شهید. می‌نویسم تا بگویم یاد بگیرید امانت‌داری را. یاد بگیریم همه مان امانت‌داری را. او کلمات رمز در دستانش امانت بودند. به جان آن‌ها را نگه داشت. چگونه وجدان خود را راضی می‌کنند کسانی که امانت بیت‌المال را به مال‌البیت تبدیل می‌کنند و سر و کله‌شان در کانادا پیدا می‌شود! می‌نویسم تا بگویم بعد از شهدا برای برخی‌ها ارزش‌ها تغییر کرده است تا جایی که بعضی عوضی‌ها احساس ارزش می‌کنند و از عالم و آدم طلبکار می‌شوند. می‌نویسم تا بگویم همه چیز حساب و کتاب دارد. امروز هم که کسی نپرسد و کتاب نگشاید، فردا خود شهدا یقه خواهند گرفت از همه ما. می‌نویسم تا بگویم قرار ما با مردم این نبود که هست. قرار نبود برای گرانی و تورم آدرس اشتباهی بدهیم. قرار نبود حَلق و خُلقِ مردم را بگیریم و تنگ کنیم. قرار بود حال و روز بهشتی برایشان بسازیم. قرار بود آنان که مسئولند پاسخگوتر باشند. آنان که قدرت دارند متواضع‌تر شوند. آنان که صاحب مقامند، در برابر مردم قامت خم کنند. قرار بود آنان که دستشان به بیت‌المال می‌رسد، پاکدست‌ترین باشند. قرار بود همه را شوق خدمت در سر باشد نه ولع قدرت. می‌نویسم تا به یاد بیاورم همه مان را که باید به تنظیمات کارخانه انقلاب برگشت. انقلاب را، ایران را، مردم را، جامعه را به همان شیوه‌ای می‌شود حفظ کرد که به دست آوردیم. به پاکی و اخلاص و ایثار. به سبکی که شهید شیعه زاده تعلیم مان کرد. راه رستگاری همین است. من جز راه شهدا راه دیگری برای سربلندی نمی‌شناسم. راه‌هایی که برخی‌ها عکس شهدا می‌روند به هرجا برسد به سعادت ملت نخواهد رسید.

جمهوری اسلامی / شماره 12807 / پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 / صفحه 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=329058

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/02/20/3.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 13:13  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

تقربِ جغرافیایی اگر تقرب معرفتی نیاورد هیچ ارزش‌افزوده‌ای ایجاد نمی‌کند. ارزش زمانی به وجود می‌آید و رو به فزونی می‌نهد که قرابت فیزیکی، به متافیزیک هم تسری پیدا کند. اگر چنین شد، مشهدی بودن می‌شود یک ارزش بی‌بدیل در تعریف نسبت ما با امام رضا، علیه‌السلام، اما اگر -خدای‌نکرده- این‌یک جا بودن مثل یک جایی لشکر یزید با امام حسین در کربلا باشد، نتیجه معکوس خواهد شد.

به گواه زیارت اربعین، همه‌کسانی که در لشکر یزید بودند، مورد لعنت اولیای خدایند. حتی افرادی که هیچ کاری نکردند. نفس حضور در لشکر باطل حتی به‌اندازه سیاهی‌لشکر، مصداق باطلی است که شایسته لعن است. آنان اگرچه تیغ و تیر نینداختند اما حضورشان به تیغ‌های آخته قوت می‌داد و دل اهل حرم را خالی می‌کرد. نمی‌خواهم از کربلا بنویسم. این وامی است که از” همجایی جغرافیایی” گرفتم تا بگویم همسایگی هم چاره کار نیست اگر “همباوری” و همراهی” نداشته باشد. این را جاودان یاد، ابوسعید ابوالخیر، چنان گفته است که در کلام ما ضرب‌المثل شده است؛

گر در یمنی چو با منی پیش منی / گر پیش منی چو بی منی در یمنی

ما هم نسبت خود را با امام رضا باید روشن کنیم. آیا در زندگی مشابهتی با مکتب رضوی داریم که “پیشِ آن حضرت” باشیم؟ نکند به رفتار چنان باشیم که میان خانه دیواربه‌دیوار با حرم، به‌واقع دورتر از یمن جایگاه ما باشد. می‌ترسم از این متر و معیار واقعی که هست. می‌ترسم که جسم در مشهد باشد اما جان را جانانی باطل کردار با خود برده باشد. می‌ترسم به‌اندازه یک سنگ هم از مجاورت خورشید بهره نگیریم. به‌اندازه همه ترس‌هایم دعا می‌کنم چنین نباشد. همه‌مان هم باید تلاش کنیم نسبت ما با امام مان چنان تحریر شود که ابوسعید روایت می‌کند؛

من با تو چنانم ای نگار یمنی / خود در غلطم که من توام یا تو منی

این‌گونه بودن معنای حقیقی مشهدی بودن است. این‌که در عمل به حقیقت ولایت رضوی مومن باشیم. دهه کرامت پیش رو فرصت مناسبی است تا با متناسب‌سازی رفتار خویش، در انوار حضرت شمس الشموس(ع) چنان بشوییم که به طهارت تمام برسیم. جوری که بشود خود را با نسبت روشن به حضرت انیس النفوس(ع) معرفی کنیم…..

نخست نیوز / کد نوشته 98099 / پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403

https://nakhostnews.com/?p=98099

نخست / شماره 1009 / پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 / صفحه 3 / جامعه

https://nakhostnews.com/wp-content/uploads/2024/05/1-8-k-1.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 13:10  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

دنیا باشد هزار بار خراب می شود در گذر زمان. چه برج و بارو ها که در قرن ها قد می کشند و فرو می ریزند. چه تمدن های دنیایی که به اوج می رسند و به افول می گرایند. اصلا هرچه این دنیایی است در قاعده فواره باید دید. هر بلندیی را سرنگونی ایست که چشم ها را خیره می کند. اما آنچه با خدا تعریف می شود، چیز دیگری است. فوران نور است بی آن که به تاریکی بیفتد. جوشش حیات است بی آن که از تک و تا بیفتد. بلندایی است که هر رور بالاتر می رود. این کلمات را خبر کردم تا با تعریف این تضاد آشکار ما را به خوانشی معرفتی از وجود مبارک کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه(س) ببرند. دختر آفتاب که چون مهتاب بر قلب مردمان نور بارید تا کویر تفته قم را به دریایی از معرفت تبدیل کند. من اسم او را "مادرترین دختر دنیا" نام نهاده ام. بزرگ بانویی که تکرار فاطمه زهرا(س) است به نام و نشان و تجلی حضرت زینب(س) است در تعریف رابطه خواهر و برادری. زینب است که با امام حسین(ع) تعریف و کربلایی می شود. زینب است که به نگهبانی از عاشورا، تبیین گر حقیقت می شود و معصومه است که با امام رضا(ع) تعریف و ایرانی می شود تا با حضور خویش- به دعوتِ امام رضا- نقش بی بدیل خود را ایفاکند و به این جغرافیا چنان برکتی بخشد که تبیین گران حقیقت به پاسداری مکتب رضوی و عاشورا بپردازند. حضرت معصومه، ازدواج نکرد تا فرزندی داشته باشد اما در دامنِ پر مهر او هزار در هزار ستاره طلوع کردند که نیاز معرفتی خلقی را ادا کردند. قم اگر در بلندای تاریخ علم و عزت و سرفرازی و جهاد و اجتهاد قد می کشد به برکت وجود اوست. رودخانه نوری که شهر بر کرانه او بنا شده است. اگر نبود او،معلوم نبود در آن کویر شهری چنین قد بکشد که فرزندان و تربیت یافتگان رشیدش قامت از آسمان فراتر برند. به آغاز سخن برگردیم؛ هرچه با دنیا تعریف شود به اوج هم که برسد به فرود خواهد رسید اما هرچه با خدا تعریف شود اوجش امتدادی همیشگی خواهد داشت. این را قم می تواند گواهی کند. شهرها اگر پایتخت هم شدند در صده های بعدی از اوج افتادند اما قرن هاست که قم به برکت حضرت معصومه همچنان بلندتر و رفیعتر و اثرگذارتر می شود. قم اگر چه یک شهر است اما می تواند الگوی انسان در این حقیقت باشد که همه چیز با خدا جاودانه می شود. ما هم می توانیم با قُمِ قَلبِ خود، زیستن در مسیر قبله را تجربه کنیم.

ب / شماره 5303 / پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030220.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 13:4  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

کتاب های هویتی جهان را اگر ورق بزنیم، درخواهیم یافت که هر قوم و ملتی را آوازه ای است که به آوازِ بلند فریاد می کنند. ما را هم در شکوهِ ایرانی اگر چه آوازه پر شمار است اما ویژگی متمایز کننده این است که ایرانیان به فرهنگ و ایمان نامبردارند. مومنان و فرهنگمردمان، را اگر چه سخن ، سند است اما به حکم قرآن، با مستند سازی و سند نویسی ، معامله خود را حرمت می نهند و دارایی های خود را حراست می کنند تا در فردای حادثه، چون حدیث، به صراحت حقانیت شان را گواهی دهد. این هم فقط یک واجبِ اقتصادی نیست که مستد سازی ماترک معنوی را اگر ارزش افزون تر نباشد، کمتر -قطعا- نخواهد بود. پس ما با واجبی فرهنگی، تاریخی و هویتی مواجهیم که باید با انجام آن، عظمت فرهنگ و دیرسالی چند هزارساله تاریخ ایران عزیز و اسلامی را مستند به اسناد انکار ناپذیر فرادیدِجهانیان بگذاریم. این خود یک نوع پدافند غیرعمال است که عامل اصلاح نگاه و فروکاستن طمع دیگران می شود. ایران را اگر چه سی و یک پاره پیکر است به نام سی و یک استان اما جمله ایران می شوند در عظمت یک کشور دیرپا و متمدن که شناسنامه ای 7 هزار ساله دارد. قطعا این شناسنامه پر از صفحات افتخار را نمی شود کنار سجلِ دو سه برگی برخی کشور ها گذاشت که عمر تشکیل شان ازتعداد سال های حاکمِ شان کمتر است. نمی شود کنار کشور هایی قرار داد که امروز برای خود آثار باستانی می سازند. اینجا ایران است با میراثی که در جهان ممتاز است.ایرانِ ممتاز را پیشانیی متمایز است به نام خراسانِ سه گانه که خود را با امام رضا تعریف می کنند. اینجا همه چیز در شعاع "شمس الشموس" معناگرفته است که فراتر از ارزشمندی برای استناد، به اسناد اعتبار می بخشد. ما خراسان جنوبی هستیم. جبهه جنوبی بهشت خدا که با حضور علی بن موسی الرضا(ع) معنایی بشکوه یافته است. تلاش برای حراثت از میراث مکتوب و مستند سازی هویتی، خود ویرایشی از جهادِ تبیین است که ما را در تحقق حقیقت به جایگاه بایسته می رساند. با این نگاه است که معتقدم روزِ" اسناد ملی و میراثِ مکتوب"، را ویژه باید گرامی داشت. تکریم کنشگران این حوزه فاخر هم باعث می شود تا همه نواندیش و نوجو خود را برای سالی پربهاء و پربار آماده کنند. عزمی چنین، می تواند به کمک برنامه و تدبیر به شایستگی از میراث ایران مرزبانی کند......

ب / شماره 5303 / پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030220.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و یکم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 13:3  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

به تقویم روی میزی نگاه می کنم. امروز را به نامِ" روز جهانی صلیبِ سرخ و هلال احمر" سند زده اند. به نام نهادی که با حراست از زندگی معنا می یابد. این عنوان و تصویری که در ذهن دارم، مرا به غزه می برد. به پاره سرخفام پیکرِ انسانیت که لحظه به لحظه مرگ را زندگی می کند. مرگ در شقاوتمندانه ترین شکل آن. کوشش صلیب سرخ و هلال احمر به اندازه چسب زخمی است که هیچگاه نمی تواند از آمال تن های هزار زخم بکاهد. صلیب سرخ صدایش به هشدار بلند است اما در آن دیار غریب، صلیب ها بلند می شوند برای در آغوش گرفتنِ نواده های مسلمانِ مسیح. دریغا که قدرت های جهانی که شاید یکشنبه ها هم به کلیسا بروند، امروز دارند خشابِ تفنگ نواده های یهودای خائن را فشنگ گزاری می کنند. اینان چنان پشت گرم اند که بر کلاه خود خود باور غلط خویش را می نویسند که؛ " برای کشتن زاده شده ام". این باور اگر در ذهن باشد خطرناک است اما هزار دریغ و افسوس که این پندار غلط در کوچه و خیابان غزه دارد خود را عملی می کند. می کشند به راحتی" آب نخوردن". گاه شوخی، شوخی شلیک می کنند اما کودکان فلسطینی، جدی، جدی می میرند. نمی گویم صلیب سرخ و هلال احمر ادای کمک در می آورند. نه، بدبین و نیت خوان نیستم. می خواهم به صدای بلند بگویم که این کمک ها کافی نیست. صدبرابر هم که امکان دارویی و درمانی بیاوند تا وقتی انگشت صهیون بر ماشه است، نمی تواند دردی را درمان کند. نهاد های بین المللی باید به پشتیبانان این دیوانه زنجیر دریده فشار بیاورند که دست از کشتار بی پناهان بردارد. فشار بیاورند تا فشار انگشت بر ماشه به پایان برسد. فشار بیاورند تا دولت های استکباری خجالت بکشند از کمک تسلیحاتی به وحشی ترین آدم کش های تاریخ. راه این است و الا با کمک هایی از این دست اگر امروز زخمی را پانسمان کنند فردا گلوله ای، ترکش بمبی، سرنیزه سرباز دیوانه ای ، زخمی عمیق تر ایجاد خواهد کرد. صلیب سرخ باید علاوه بر مرهم، صدای مظلومان باشد.

ب / شماره 5302 / چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030219.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:31  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

آرزومان بود همه 7 هزار صفحه برنامه آقای رئیسی با موفقیت به انجام برسد تا سرانجامی نیکو رقم بخورد برای ملت. ملتی که شایسته بهترین شرایط زندگی و نهایت درجه آرامش است. فقط آرزو نبود، دعا را هم پشتوانه آن می‌کردیم. می‌خواستیم امید وار باشیم قدرت که یکدست شد، توان‌ها هم افزا شوند و کسانی به تراشیدن توان دولت آستین بالا نزنند. دعا می‌کردیم همان‌طور که جناب رئیسی فرمودند تورم به نصف و سپس یک رقمی شدن کاهش پیدا کند. می‌خواستیم حال پیشکسوتان و بازنشستگان و موی سفید کرده‌های این مرز و بوم در کنار همه مردم سفید روزگاری باشد. می‌خواستیم هیچ پدری، پدر بزرگی، شوهری، کسی شرمنده خانواده خود نباشد. قرار هم همین بود براساس وعده‌های انتخاباتی جناب رئیس‌ جمهور و دوستان اما چنین که می‌گفتند و می‌خواستیم نشد. تورم همچنان فضایی است. گرانی دست از یقه ما برنمی دارد. حالِ سفره‌های مردم به سمت وضعیت ترسیم شده در همان شعر "دوره‌گرد و کهنه قالی و ظرف سفالی و سفره خالی" به شتاب می‌رود. قرار این نبود. همه ادعا‌ها این بود که به همت تدبیر عقلا و همراهی لشکریانِ دعا، کاری خواهند کرد کارستان. دولت سابق را به بی‌لیاقتی و بی‌عرضگی متهم می‌کردند اما امروز.... نمی‌دانم چرا یاد حضرات می‌رود وعده‌ها؟ چرا همان نسخه قدیمی متهم کردن دولت سابق را می‌پیچند؟ حضرات! کمتر از 15 ماه از دولت‌تان مانده است. دیگر پذیرفتنی نیست انگشت در چشم دولت سابق کردن. کسی نمی‌پذیرد چاله‌های پیش رو را به حساب سابق بگذارد. اینک این شمائید و کارنامه‌تان. آن هم وعده‌ها بود و ادعاها. با مردم صادق باشید چرا تورم همچنان می‌تازد؟ چرا گرانی، تبر بر کمر مردم دارد؟ آیا رکورد شکنی در خلق پول - چنان که منتقدان می‌گویند - این رکورد‌های تورمی را به دنبال ندارد؟ آیا وقت آن نرسیده که صریح و صادق پاسخگوی شرایط باشید؟ باور کنید صدای بازار خیلی بلند است. صدای گرانی گوش آزار است حتی اگر از تریبون‌های خاص و رسانه‌های خاص فریاد نشود چنان که در دولت سابق سرزبان شان بود. آن روز به افتادن کلوخی همه به وافریادا بودند و امروز در سنگباران گرانی هم صدایشان شنیده نمی‌شود. واقعیت جامعه را نه از این زبان‌ها که از کف بازار باید شنید. لطفا بشنوید قبل از آنکه فرصتی برای شنیدن نباشد.

جمهوری اسلامی / شماره 12805 / سه شنبه 18 اردیبهشت 1403 / صفحه اول و 3

https://jepress.ir/?newsid=328881

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/02/18/3.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:46  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ما به هم ربط داریم. نسبت به هم مسئولیم. انجام عملی مسئولیت و ایفای نقش انسانیت یک تکلیف اخلاقی، دینی و ملی است. ما در فرهنگی نشو و نما کرده‌ایم که مدام در گوش ما خوانده شده است: «تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن». تجربه عملی هم ثابت می‌کند این بایدِ اجتماعی هر دو سوی ماجرا را برکتی مضاعف روزی می‌کند. بدانیم تکلیف همیشگی مؤمنان این است و الا همه می‌دانیم که «در جهان گریاندن آسان است». پیغام وجدان بلند‌تر از همیشه به گوش می‌رسد که «اشکی پاک کن». این باعث می‌شود که دل خودت هم پاک شود. دل‌سبکی، سبک‌باری هم به همراه دارد. واقعیت این است که «هرکه بار او سبک‌تر، راه او نزدیک‌تر» است. پس «بار تن بگذار و سیر انجم و افلاک کن». تو نیامده‌ای که زمین‌گیر شوی، بلکه اختیار زمان و زمین با تو است، اگر به مقام عظمای بندگی برسی. پس «تا ز باغ خاطرت گل‌های شادی بشکفد»، هوشیاری پیشه و «هرچه در دل تخم کین داری به زیر خاک کن». این به زیر خاک کردن با آن به زیر خاک کردن زمین تا آسمان تفاوت دارد. این که مرحوم بهار می‌گوید، یعنی کینه را دفن کنید تا همیشه نابود شود. این با آن به زیر خاک کردن که کشت معنا می‌دهد و فردا چند برابر سر برمی‌دارد فرق می‌کند. بی‌خردان‌اند که از کینه در هندسه کشاورزی بهره می‌برند. این کفران نعمت کاشت است. دهان‌کجی به کشاورزی است که آبادی سفره مردم را تضمین می‌کند. کینه را بذر نپنداریم برای کاشتن، بلکه آن را باید کُشت و چون موجودی منفور، چنان زیر خروار‌ها خاک دفن کرد که هیچ‌وقت بازگشتی نداشته باشد. کشاورزی را باید با کاشت گل و گیاه و زیبایی به روح جامعه تبدیل کرد. باید خوبی‌ها را، مهر را، محبت را در قاعده کشاورزی دید. آن را کاشت و در داشت آن همت کرد تا برداشت آن، زندگی همگان را آباد کند. استمرار بهار در زندگی ما نیازمند فهم این پیغام است که ملک‌الشعرا در قدم اول به خود و در گام دوم به همه می گوید: «تا شوی فارغ بهار از بازپرس ابلهان/ صوم رحمن گیر و چندی در سخن امساک کن» این امساک، زبان را مدیریت می‌کند. این هم باعث مدیریت دریافت‌ها و تحلیل‌ها خواهد شد. مراقبت از زبان، بسان مراقبت از مرزها، گرامی است. بی مراقبت، زبان آتش به‌پا می‌کند؛ آتشی که از متجاوزان مرزی هم ساخته نیست. اصلا آتش‌های مرزی و جنگ‌های فراگیر هم به‌نوعی ریشه در سرزمین کلام دارد. کلمه‌هایی که مدیریت نشدند، تدبیرسوز گشتند و چنان لهیب کشیدند که شرارش همه‌گیر شد. زبان را به قاعده ایمان، متعهد کنیم تا عهد‌ها به دوستی پایدار شود.

شهرآرا / شماره 4211 / سه شنبه 18 اردیبهشت 1403 / صفحه 13 / جامعه / چ2 ب

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15101/400832

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/2/17/15101_140836.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:43  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

از زبان مردم کوچه و بازار فراوان شنیده ایم این انتقاد دردمندانه را. این بار اما شنیدن آن از زبان یک "مجلسی آدم" که سابقه "دولتمردی" هم دارد، شنیدنی تر است؛ مسعود پزشکیان، نماینده مجلس شورای اسلامی می گوید:" مجتهدین و بزرگان ما وقتی مریض می شوند سریع به اروپا می روند." او البته نمی خواهد فقط خبر بدهد از یک رویداد بلکه این پیشدرآمدِ یک پرسش حیاتی است؛" چرا برای اقتصاد بیمار، صنعت، بانکداری و کشاورزی به سراغ اروپا نمی روید؟" مگر نمی خوانیم از بیان راهنمای رسول اعظم الهی "اطلبوا العلم ولو بالصين" را؟ مگر نخوانده ایم سخن مولا علی(ع) را که "الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ؛ حكمت گمشده مؤمن است. پس حكمت را فراگير، هر چند، از زبان منافقان باشد." پس چرا بی توجه به آن به همان مدار سابق می گردیم؟ پزشکیان به عنوان یک مطلع با سابقه چند دهه وزارت و وکالت و نایب رئیسی مجلس می گوید:" روز به روز وضع کشور دارد بدتر می‌شود ولی حاضر نیستند دست از این مدیریت و راه غلط بردارند." راستی چرا حاظر نیستند؟ از راه غلط که کسی به نتیجه صواب نمی رسد. کاری که به صواب نباشد، برای عاملانش "ثواب" به دنبال نخواهد داشت. انان که نگاه آخرتی به کار دارند به این نکته ظریف توجه کنند. اگر هم گفته شود، حرف این" مجلسی آدم" درست نیست و مسئولان نگاهی چنین ندارند باید نتیجه را در معیشت و سفره مردم ببینیم. این را که همه مان درک می کنیم که روز به روز سفره ها کوچکتر می شود. روز به روز از آمار قشر متوسط کاسته و لشکر فقرا پر تعداد تر می شود. پس می ماند تاکید بر پرسش پزشکیان که چرا فقط برای درمانِ تن و جسم خود آقایان به اروپا می روند؟ چرا برای درمان اقتصاد بیمار به تجربه و علم کشور های موفق نگاه ندارند؟ چطور تن و سلامت خود را به دست آنان می سپارند و اعتماد می کنند بر جانِ خویش اما برای نجات کشور از اقتصاد بیمار اعتماد نمی کنند؟ نمی خواهم مثل افراد بدبین بگویم کاسه ای زیر نیم کاسه است اما به تاکید می گویم باید با اصلاح نگاه و بهره گیری از تجربه دیگران برای بیماری زدایی از اقتصاد، با همه توان تلاش کنیم. علم به آزمون درآمده دیگران را هم به کار بندیم تا راهبندان اقتصادی بر طرف شود. این را هم مومنانه ترین و ملی ترین و انقلابی ترین اقدام می دانم.

ب / شماره 5301 / سه شنبه 18 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030218.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:40  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

نمی دانم چرا همین حروف سی و دوگانه که پیغام رسان مهرند گاه در ترکیب خود ما را با هیئتِ یک بیماری بدهیبت مواجه می کنند. بیماریی که هم خاص است و هو خواص دردآور آن دل و پشت آدمی را توامان می لرزاند. پنج حرف بیشتر نیست این "سرطان" اما پنجاه جهان درد دارد با خود. به وجوه علمی و راه های پیشگیری و کنترل بیماری کاری ندارد. موضوعی است پزشکی که اهلش باید در برابر آن موضع بگیرند. مردم باید راه نجات را در کلام خبرگان طبابت بجویند. من فقط می خواهم به ضرورت توجه به این بیماری تاکید کنم و به ضرورت توجه به بیماران. فقط هم طلب توجه از مسئولان ندارم که خود ما مردم هم در برابر این بیماری برای مراقبت از بیماران می توانیم نیروی پدافند کننده باشیم. این درست که نظام درمان باید بسامان و دارو در اختیار و فراوان باشد اما امید و روحیه، جانمایه درمان است. اگر امید مثل نهال ریشه بدواند، زندگی شکوفا خواهد شد. کم نبودند کسانی که از اطرافیان امید گرفتند و پشت بیماری را به خاک مالیدند. اما کم هم سراغ نداریم درحتان تنومند که تحت تاثیر نامیدی تولیدی دیگران قرار گرفتند و خیلی زودتر از تصور، دست شان به نشان تسلیم بالا رفت تا جنازه شان از دوش مردم بالا برود. حواس مان به کلماتی که بر زبان می آوریم باشد. احوال پرسیدن های مان از بیمار باید حساب و کتاب داشته باشد. رفتار و گفتار ما باید به گونه ای باشد که به فرد امید سلامت ببخشد. او را توانگر کند در برابر امواج بیماری. موی ریخته و چهره زرد رنگش را نبینیم و به رویش نیاوریم. هم دعا کنیم و هم مثل قبل از بیماری با او مواجهه داشته باشیم تا گمان نکند که شکسته شده است. اگر نشسته است دستش را بگیریم تا برخیزد نه این که اگر برخاسته بود به او تلقین کنیم باید بنشیند. رفتار های روحی و روانی در اثرگذاری و سلامت آفرینی کم از دارو نیست اگر هوشمندانه و درست تعامل داشته باشیم.....

ب / شماره 5301 / سه شنبه 18 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030218.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:39  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

برخی ها چنان بی حساب صحبت می کنند که انگار می خواهند رکورد حرف بی حساب را بشکنند. می پندارند این رکورد شکنی هم ارج و قرب می افزاید! نمی دانند که سنجیده گویی، سنجه اندازه گیری معرفت و شان افراد است. سکوت ارزش افزوده تولید می کند نه بی پروا زبان گشودن و پرده دریدن. این پُرگویی وقتی به عرصه های امنیتی می رسد صدچندان باید بیشتر مراقب بود. یادم هست در دورانِ آموزشی و هم در جبهه، تاکید همواره مربیان و فرماندهان بر حفاظت از اطلاعات بود. بر این که" نا به جا" اصلا حرف نزنید و در جای هم که دیوار موش نداشت- باز احتمال خطر بدهید و- هم سنجیده سخن بگوئید. حالا ما ها نیروهای ساده بودیم. اطلاعات چندانی نداشتیم اما حریف را باید خبره به حساب می آوردیم که حروف را اگر از زبان الف و ب و پ بگیرد، می تواند کلمه بسازد و به مقصود برسد. حواس مان باید به احتمال گذر "ستون پنجم" هم می بود تا "گاف" ندهیم. جنگ بود باید حواس همه مان جمع می بود به ویژه فرماندهان و کسانی که به اطلاعات دسترسی داشتند. امروز اما با این که همه می گوئیم در حال جنگ ترکیبی هستیم. با این که می بینیم، از هر حرف مان نه کلمه که حکایت" ف و فرحزاد "می سازند و علیه ما به کار می گیرند، با تجربه تلخی که از "نابه جا گویی" ها داریم، باز برخی با هزار ادعا، حرف هایی می زنند و گاف هایی می دهند که باید در دادگاه نظامی به قاعده زمان جنگ با آنان برخورد کرد. البته شاید این افراد چون سابقه چندانی در دفاع مقدس ندارند، آموزش حفاظتی ندیده باشند اما به جبر کار نظامی و سیاسی و مدیریتی باید تجربه کرده باشند که هر حرفی را نباید گفت. به ویژه وقتی رقیب از گفته های ما، سند می سازد و مستند به آن- که شاید بهره چندانی از واقعیت نداشته باشد- علیه ما اقدام می کند. می شود همان پاسِ گل غضنفر به مارادونا. گاه هم فاجعه بارتر؛ توپی که مارادونا نتوانسته است گل کند، خود غضنفر به دروازه خودی می زند! کلامِ راهنمای مولا علی(ع) که در باره دنیا می فرمایند:" فان فی حلال ها حساب و فی حرام ها عقاب" را فراتر از خورد و خوراک در حوزه گفتار هم می شود دوباره خواند و درس هزار باره گرفت. در حرف درست و گفتار به قاعده باید حریم نگه داشت چه رسد بی حرف های بی حساب و خبر های بی جا، که به عنوان حرام گفتاری، یقه ما را دست محاسب می دهد. به ویژه خبر هایی که جنبه امنیتی پیدا می کند و هزینه اش هم بر دوش همگان بار می شود. این حرف ها حتی اگر رجز هم باشد باز مسئولیت آور است. مراقب باشیم با خبرهایی که دشمن را هشدار می کند، هزینه مقابله را افزایش ندهیم.

ب / شماره 5300 / دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030217.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:45  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

یکی از مهمترین نیاز های فردی و اولویت های اجتماعی،" حُسنِ ظن" است. این احتیاج مثل نیاز جسم به جان می باشد. بی روح، جانی نیست و بی "خوش پنداری" جامعه نمی تواند حال، خوش به سوی پیشرفت، قامت راست کند. تجربه می گوید، وقتی اکثریت مردمان، نگاه شان به خوبی است و برای بهتر شدن روزگار تلاش می کنند، دل را به بدگمانی اجاره دادن، به قیمت از دست رفتن آن تمام خواهد شد. ما فردی از فراوان افراد جامعه هستیم باید رفتارها مان به هماهنگی با هم برسد تا شاهد سامان یابی جامعه باشیم. این را در کلامِ معیار مولا امام علی، علیه السلام، چنین می خوانیم که:" إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَهٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَ إِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ؛ چون نیکوکارى بر زمانه و مردم آن غالب آید و کسى به دیگرى گمان بد برد، که از او فضیحتى آشکار نشده، ستم کرده است. و اگر بدکارى بر زمانه و مردم آن غالب شود و کسى به دیگرى گمان نیک برد خود را فریفته است." بر این اساس باید هژمون و جوِ غالب نگاه کرد. وقتی سنگِ نیکی در ترازوی بازار است، بدگمانی فقط خود آدمی را به روز گار بد می اندازد. وقتی روزها با بدی به شب پیوند می خود، اتهام به دیگران به ضرر آدمی می انجامد. شناخت درست جامعه ما را نجات می دهد. باید متناسب با این شناخت رفتارهای خود را تنظیم کرد. البته این نهایت تکلیف اجتماعی ما نیست بلکه باید برای بهتر شدن اوضاع و عادلانه شدن رفتار ها بکوشیم تا بتوانیم بستر را برای حسن نیت فراهم کنیم. این عین صواب و توسعه دهنده زیبایی هاست چه در حدیث همواره راهنمای امام علی(ع) می خوانیم:" حُسنُ النِّیّةِ جَمالُ السّرائِرِ؛ حُسن نیت، زیبائی باطن انسان است. " و چون زیبایی باطن، جلوه های بیرونی پیدا کند، جامعه، که محضر خداست به دفتر تحریر تقدیرات نیکو هم تبدیل خواهد شد چه همان گونه که امیر مومنان(ع) می فرمایند،" اِنَّ اللهَ یُحِبُّ أَنْ تَكونَ نِیّةُ الانسانِ جَمیلةً؛ خدا دوست دارد که انسان همیشه خیرخواه و خوش‌نیت باشد." نتیجه این تمسک به خواست الهی، جامعه را جانی نو و توانی دو چندان می بخشد. این توان هم در تعامل با ظرفیت و کوشش دیگران، به ضریبی شایسته می رسد که همگان بهره آن را می بینند. خوش بین و خوش گفتار و خوش رفتار باشیم.

ب / شماره 5300 / دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030217.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 11:44  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

دلش انگار پُر است. پُرِ پُر. حرف که می‌زند دلیلش روشن می‌شود؛ احساسِ خالی بودنِ پُشتش در امروزی که از فردایش بیشتر می‌ترسد. راننده محترمِ اسنپ، قبل از آن که من واردِ خودرویش شوم، حرف‌هایش را بیرون می‌فرستد، حرف‌هایی که گاه احساس می‌کنم خالی‌تر از پُشت و پناهی است که احساس می‌کند. نپرسیده می‌گوید که مهندس برق است. بازنشسته شده است و حالا بیست و هشت میلیون حقوق می‌گیرد اما زندگیش سامانی که می‌خواهدندارد. به خود حق می‌دهد که کلماتش از هر چه امید و آرزوست خالی باشد. می‌گوید چند دهه کار کرده است و باز هم در بازنشستگی باید بیشتر کارکند تا چرخِ زندگیش بچرخد. حرف‌های او و غبار برانگیخته‌ای که همیشه پیش چشم می‌بیند، مرا به یاد یکی از مسئولان انداخت. وقتی که چند نفری از شرایط سخت زندگی مردم گفتیم و نوع نگاهِ آحاد جامعه را به امروز و فردا برایش شرح دادیم، به تندی گفت شما دچار "خطای ادراکی" شده‌اید، همان چیزی که دشمن طراحی کرده است. صلاح دیدیم تا ما را در شمارِ دشمنان دسته بندی نکرده، سخن را به پایان ببریم. چنین هم کردیم اما از آن جلسه که پا به خیابان گذاشتیم، شرایط بازار و قدرت خرید مردم را که رصد کردیم با خود گفتیم آن مسئول محترم بیش از ما دچار خطای ادراکی و سفید پنداری اوضاع شده است. ما خبرنگاریم، عادت کرده‌ایم به چشم خود ببینیم. با واقعیات مواجه شویم و با متر و معیارِ عینی همه چیز را اندازه بگیریم. با صداقت هم نه شنیده‌ها یا مجازی خوانده‌ها که واقعیت‌های کفِ جامعه را به قلم می‌آوریم تا کلمات پیغام شوند برای مسئولان که بیش از همیشه توجه و نگاه‌شان به مردم باشد. این آقای مهندس که بیش از دوو نیم برابر یک کارمند و کارگر حقوق می‌گرفت و فرصت کار با خودرو را هم داشت، به خود حق می‌داد بنالد. نمی‌دانم آیا به مردمی که گاه یک سوم او نمی‌گیرند حق می‌دهیم نهالِ ناله را درسرزمینِ دل بپرورانند؟ اگر صدایشان را به توجیهِ"خطای ادراکی" نا شنیده بگیریم، چه حجتی خواهیم داشت در برابر خدا که برای عیالِ او چنین روزگاری رقم زده ایم؟ من در قیاس با اکثریت ملت و حقوق بگیران جناب مهندس را برخوردار می‌دانم اما او هم از تراز زندگیی که باید داشته باشد، خود را عقب مانده می‌بیند لذا دل به فرداها ندارد. حالِ دیگران که سخت‌تر و سردتر از "هالِ بی‌فرش و غبارگرفته" خانه اجاره‌ای‌شان است. نمی‌خواهم دوباره به "خطای ادراکی" متهم شوم. شخصا هم به فردا امید وارم. برای همه گیرشدنِ این قیمتی گنج و اثرگذاری آن تلاش می‌کنم اما به خود حق می‌دهم به صدای بلند، به کلماتِ صریح به مسئولان محترم بگویم با تدبیر امور و کنترل تورم و گرانی، عزت ملی را چند پله بالاتر ببرید. حق این مردم است که زندگی‌شان علاوه بر امنیتِ حداکثری، آرامش هم داشته باشد.نسبت به همه وعده‌هایی که به مردم داده‌ایم، باید "صادق‌الوعد" باشیم. این می‌تواند برای عملیات‌های بزرگی چون "وعده صادق" هم پشتوانه سازی، و حتی افق گشایی کند. بیشتر به مردم فکر کنیم. اگر نمی‌توانیم "هالِ خانه"شان را بزرگ کنیم برای "حالِ بهترِ" مردم برنامه‌ریزی کنیم.

جمهوری اسلامی / شماره 12803 / یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

https://jepress.ir/?newsid=328706

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/02/16/3.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:12  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

از جوش هم محکم تر است این چسبی که قیمت ها دارد. این را امروزه می توان فهمید که قیمت دلار کانال عوض کرده و کاهشی شده است، اما قیمت ها که با آن بالارفته بود سرِ پایین آمدن ندارد. واقعا عجب چسب قدرتمندی دارد قیمت ها. اگر می شد از این چسب برای خودرو ها هم استفاده کرد، بزرگ ترین تصادفات هم نمی توانست آن را از هم بپاشد. به گمان من فقط یک رقیب دارد این چسب قیمت ها. فقط چسب قدرت است که با چسب قیمت می تواند رقابت کند. به صندلی که می چسبند بعضی ها دیگر بلندشدنی نیستند، اصلا از جنس صندلی می شوند انگار. توجیهات خاص خود را دارند هرکدامشان و آن را دلیل انگاری هم می کنند تا وجدان احوال حالشان را نپرسد. بپرسد هم «ناپرسیده» می انگارند و جواب هم نمی دهند. مهم آورده است که آدمی را در طبقه دیگر می نشاند. جز این هیچ چیز مهم نیست! مهم سرمایه است؛ سرمایه دنیایی. آن هم نه سرمایه ای که زایا باشد و در خدمت جامعه، فعال باشد در حوزه فقرزدایی، چشمه سانی داشته باشد برای رفع عطش از لب های تبخال زده، نه، آن قیمت و قدرت همه چیز را در خدمت خود می خواهد و برای به زیر بارکشیدن همه هم تلاش می کند.  درباره قیمت ها همه تجربه کرده ایم که به جد، افزایش طلب است. بالا را چنان دوست دارد که به پایین نگاه هم نمی کند. قیمت جهانی بالا برود بالا می رود. در جهان هم قیمت ها پایین بیاید باز اینجا همچنان سقف را دوست دارد و بند انگشتی هم پایین نمی آید. اهل فنی می گفت اختیارداران قیمت، گاهی به توجیه گران شدن مواد اولیه در جهان قیمت را چند ده درصد بالا می برند و دیگر پایین آمدن قیمت جهانی را ملاک پایین آوردن قیمت نمی دانند. تازه تورم در کشورهای تولیدکننده مواد اولیه از 2و 3در صد بیشتر نیست و گرانی احتمالی هم در همین میزان است اما اینجا یک صفر ناقابل می گذارند سمت راست عدد تا بشود ده برابر! هیچ کجای جهان این همه افزایش قیمت ندارد که «قیمت دوستان» ما ادعا می کنند. چنین باشد همه چیز از هم می پاشد. بنده خدایی که سرش تو حساب بود می گفت در جهان، ترازوی دلار و طلا برقرار است. وقتی طلا بالا می رود معنایش این است که دلار قدرتش کاسته شده است. وقتی پایین می آید طلا، معنایش این است که دلار قدرت خریدش بهبود یافته است. این معادله برقرار است اما اینجا قیمت ها با بالارفتن هرکدام بالا می رود و پایین هم نمی آید. «قیمت دوستان» البته «قدرت دوستان» هم هستند. هر کدام بیاید دیگری هم به فوریت خود را می رساند. از هرکدام هم می شود سراغ دیگری را گرفت. تا این رابطه همچنان مستحکم باشد نمی شود کار چندانی صورت داد، هرچند «دستور» به کاهش باشد اما قیمت ها همچنان از دیوار راست بالا می روند و نمودار رسم می کنند. باری، قیمت ها را چسبندگی چنان است که جز به اعجاز باز نمی شود!

شهرآرا / شماره 4209 / یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 / صفحه 9 / اقتصاد

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15094/400640

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/2/15/15094_140777.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:10  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

معلم و استاد علاوه بر آموزش باید شاگرد و نو آموز را حتی دانشجو را پرورش هم بدهند. آموزش و پرورش و حتی پرورش و آموزش خاص دوران دبستان و دبیرستان نیست. مسئله نخست همه فضاهای آموزشی است. به فرموده استاد صفائی حائری، استاد بايد ملاک‌ها را براى محصل مشخص كند و برايش توضيح بدهد كه داده‌ها ملاک نيست و سودها هم ملاک نيست. داده‌ها از خداست و سودها از سرمايه‌ها. نه مقدار سرمايه مهم است و نه مقدار سود، بلكه نسبت سود به سرمايه مهم است. " استاد این مسئله را با مثالی ملموس سازی می کنند؛" ده تا آجرى را كه يك پير زن با كم كردن غذاى خود به مسجدى کمک كرده است نمى‌توان با ده ميليون تومان کمک تاجرى مقايسه كرد؛ چون تاجر از غذايش كم نشده و نسبت به سرمايه‌اش كارى نكرده است. " این را زمان دفاع مقدس هم می دیدیم. برای خود رزمندگان هم قوطی خالی کمپوت فلان بچه یتیم که با یک نامه فرستاده بود که به خاطر نداری این قوطی را شسته تا رزمنده در آن آب بخورد بسیار ارجمند بود. چند تخم مرغ پیرزن روستایی بیش از فلان مبلغ فلان تاجر به دل می نشست که کسر اندکی از مال خود را اهدا می کرد. بله،" مهم مبلغ سرمايه‌اش و يا مبلغ كمكش نيست؛ كه سرمايه از ديگرى است و کمک هم مربوط به سرمايه است. آنچه براى اوست مقدار كوششى است كه بر روى سرمايه دارد." کوشش آن کودک و آن پیرزن چندین و چند برابر آن تاجر و کارخانه دار بود لذا اهمیت بیشتری داشت. استاد در صفحه 65 کتاب "استاد و دروس/ روش آموزش" بحث را چنین کامل می کنند که،" اگر اين ملاک‌ها روشن شود ديگر درس‌ها و علوم بت شاگرد نمى‌شود و مِراء و رياء بوجود نمى‌آورد كه هر چقدر بيشتر بيابد بيشتر بايد بكوشد در حالى كه نه به يافته‌هايش نگاه مى‌كنند و نه به كوشش‌هايش، بلكه به نسبت اين دو با هم. و مهم‌تر به جهت اين نسبت، كه براى چه كسى و در چه راهى اين همه كوشش كرده و خود را به زحمت انداخته است." کوشش ها مان را نظم و حرکت مان را جهت دهیم تا زندگی مان هر روز ارزشمندتر شود.

ب / شماره 5299 / یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030216.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:6  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بعضی ها به اظهار فقر عادت کرده اند انگار. فقیر نیستند اما فقیر نمایی می کنند. انگار می پندادند اگر اظهار عجز و لابه نکنند کسی به داشته هاشان طمع خواهد کرد. اینان را باید گفت، در فقرماندن و فقیر گردیدن، نه تنها ارزش نیست که کفران استعداد های خدادادی است. خود را به فقر زدن اما ریشحند نعمت هایی است که خداوند علی اعلا به بنده خود داده است تا در مسیر تعالی گام بردارد. فقیر نمایی نه تنها به آدمی کمکی نمی کند که او را در افکار عمومی از سکه هم می اندازد. آنچه اتفاقا ارزش است، گوهری است به نامِ "عزتِ نفس" که برخی فقرا بدان مرزهای استغنا را در می نوردند. خداوند هم خصلتی چنین را می پسندد. می پسندد که بندگانش مراقب عزت نفس خود باشند. دوست دارد جامعه ایمانی، دارندگی را با برازندگی کامل کند. گواهش هم کلامِ راهنمای حضرت امام صادق(ع) است که می فرماید:" إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْجَمَالَ وَ التَّجَمُّلَ وَ یَکْرَهُ الْبُؤْسَ وَ التَّبَاؤُسَ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَنْعَمَ عَلَی عَبْدِهِ نِعْمَةً یُحِبُّ أَنْ یَرَی أَثَرَ نِعْمَتِهِ عَلَیْهِ قِیلَ وَ کَیْفَ ذَلِکَ قَالَ یُنَظِّفُ ثَوْبَهُ وَ یُطَیِّبُ رِیحَهُ وَ یُحَسِّنُ دَارَهُ وَ یَکْنُسُ أَفْنِیَتَهُ حَتَّی إِنَّ السِّرَاجَ قَبْلَ مَغِیبِ الشَّمْسِ یَنْفِی الْفَقْرَ وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْق‏؛ خداوند زیبایی و خودآرایی را دوست دارد و از فقر و تظاهر به فقر بیزار است. هرگاه خداوند به بنده‌ای نعمتی بدهد، دوست دارد اثر آن را در او ببیند. عرض شد: چگونه؟ فرمودند: لباس تمیز بپوشد، خود را خوشبو کند، خانه اش را گچکاری کند، جلوی در حیاط خود را جاروکند، حتی روشن کردن چراغ قبل از غروب خورشید فقر را می‌برد و روزی را زیاد می‌کند." ما باید بکوشیم هم کار کنیم و هم تلاش مان را به سوی داشتن ثمره های بیشتر هدایت کنیم. نتیجه و عایدی کار را هم در زندگی خود و دیگران به اشتراک بگذاریم. هم خانه را از فقر جارو کنیم و هم جامعه را "فقرتکانی" کنیم. به گونه ای که در جامعه هم کسی احساس فقر نکند و به ابراز فقر زبان رنجه ننماید. خدا همه بندگان خود را عزیز و کریم می خواهد. هرچه که در تضاد با این خصایل باشد، در فرهنگنامه رفتاری مومنان جایی نخواهد داشت. مومنان باید مراقب باشند که به عادت زشت فقیرنمایی نه بگویند و در نداری هم حرمت خویش و کرامت بندگی خدا را مراقبت کنند. قطعا کسانه که چنین کنند، خدا هم به گمان نیک شان توجه و آنان را با تلاش خودشان به برخورداری خواهد رساند. من خلقی چنین را "عفت" می دانم که به فرموده امام صادق(ع)،" بهترين عبادت عفت است ." عفت فقط به معنای "خودنگهداری" در برابر تمایلات جنسی نیست بلکه در برابر تمایلات نفسانی است. شامل منزه‌بودن و پاکی دست و زبان و شکم و دامن از هرگونه عیب و بدی است . زیربنای علم اخلاق است. عفیفانه زیستن یعنی با کرامت زندگی کردن. ما را رسم باید چنین باشد چون درسِ امام اینگونه است....

ب / شماره 5299 / یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030216.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 12:0  توسط غلامرضا بنی اسدی  |