این روز ها که خبر های ویرانی زندگی ها را می خوانم، زلزله در ذهنم رخ می دهد. آمار ها و نسبت طلاق به ازدواج را که می بینم، پس لرزه ها از خود زلزله سهمگین تر می شود. آرزوی محال می کنم با یک دنیا ای کاش... ای کاش تقویم بر عکس ورق می خورد و به گذشته برمی گشتیم. نه به زمان خیلی دور. به گذشته های نه چندان دور، برای خیلی از مردم قصه زندگی و دندان، عکس هم بود. دندان را تا درد می کرد می کشیدند و دور می انداحتند. ضرب المثل هم شده بود که دندانی که درد می کند را باید کشید. اما برای زندگی نگاه شان متفاوت بود. به محض احساس اولین ناهمراهی- بخوانید دردِ همسری- ، حکم دندان را ساری و جاری نمی یافتند. همدیگر را دور نمی انداختند. فورا راهی محضر نمی شدند تا مهر طلاق در شناسنامه شان بنشیند. مثل امروز ها این "ابغض الاشیاء" چنین ساده به زبان نمی آمد و ساده تر اجرایی نمی شد. واقعا مردم اعتقاد داشتند که زن با چادرسفید وارد زندگی مشترک می شود و با کفن سفید ازخانه شوهرمی رود. زن می ماند و زندگی خود را می ساخت. چنان که امروز دندان را مراقبت می کنند، مراقب بود که زندگی مشترکش آسیب نبیند. گاهی دیده ها را نادیده می گرفت چه رسد به ناشنیده گرفتن شنیده ها. اعصابش اگر خرد هم می شد، می گذاشت پای عصب کشی امروزه دندان. جای خالی خیلی چیز ها را با محبت پر می کرد مثل پر کردن دندان. حریم دار بودند زن ها و روکش می کشیدند تا زندگی مرمت شده شان به هم نریزد دوباره. البته مردها هم به واقع مرد بودند و مردانگی را با جوانمردی تمام می کردند. آنان در مقابل همسر، خود را نه امیر و فرمان ده که به مثابه کوشنده و کارگزار و حتی کارگری می دانستند که باید رضایت همسر خود رامدنظر داشته باشد وگرنه خدا ازاو راضی نمی شود. آنان رضایتِ خدا را در رضایتِ همسر و خانواده می دانستند و برای دست یافتن به آن تلاش می کردند. اهل محبت و قدردانی بودند و نقش زن را بسان "چراغِ خانه" واجب و حیاتی و صاحب حرمت می دانستند. دوری اش را تاب نمی آوردند. اگر خاری در پایش می نشست، درد را در دل خود احساس می کردند. تب اگر می کرد، مرگ را در جان خویش حس می نمودند. همسر و همدل و همزیست بودند. همدیگر را درک می کردند و رسالت ساخت فردا را تکلیف خویش می شمردند. چنین بود که اگر دیوار خانه هم فرو می ریخت، چهار چوبه خانواده محفوظ می ماند. همسران، برای ارتقای رضایت همدیگر می کوشیدند و آن را هدیه خدا می دانستند. با این نگاه هم خوش روزگار می گذراندند و روزی محبت به خانه می بردند. کاش امروز هم به سنت و سیره پدران و مادران مان زندگی کنیم تا اوضاع، به شود از آنچه هست. بهتر بشود از به. این هم شدنی است اگر با همان نگاه معصومانه پیشینیان زندگی را ببینیم. اگر به همان فرهنگِ ایرانی زیست کنیم که به ادب دینی هم غنی سازی شده بود. همان که از خانواده هسته ای سخت ساخته بود که جامعه می توانست پایه های خود را بر آن بنا کند. کاش آرزویی که محال می نماید ممکن شود و زندگی ها دوباره جوانه بزند.....

جمهوری اسلامی / شماره 12790 / پنجشنبه 30 فروردین 1403 / صفحه 3 / خبر

+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:15  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

زدیم، خوب هم زدیم. این تیتر یکِ یکی از روزنامه ها بود که به دل می نشست. البته به دلِ ما و ملتِ ما که برای حراست از عزتِ ملی، خواهان تنبیه بچه شرور و پرروی صهیونیسم بودیم. سربازانِ بی جیره و مواجب یا مزدوران اجاره ای صهیونیسم که در فضای مجازی باز به جنگ حقیقت آمده اند اما ناخوشی، خوشی های سابق شان را هم نابود کرده است. ما زدیم اما نه برای کشتار و تلفات گرفتن. از خاکِ خود به خاکِ به اشغال گرفته زدیم تا بگوییم که ما را علاوه بر همت، دستِ اقتدار هم بلند است. می توانیم دشمن را از لانه اش، یقه کشان به میدان مجازات بکشانیم. این زدن، فقط یک سیلی بود برای تنبیه. برای انتقام در کلِ سرزمین اشغالی، کسی را نمی یابیم که به غبار نشسته بر پوتین سردار زاهدی و دیگر مستشاران ما بیارزد. انتقام را جور دیگری باید نوشت. جوری که خواندنش، آوارگانِ به فلسطین آمده را به جای اول برگرداند. آن روز دور نیست اما برای روزهای نزدیکِ پیشِ رو هم باید هوشیاری در میان نهاد های امنیتی ما و حساسیت در میان مردم ما لحظه افزون باشد. با همه توان بکوشیم دیوار امنیت را رفیع تر و قطور تر کنیم. نگذاریم منفذی از نظر دور بماند که چشمانِ نا محرم استکبار و صهیونیسم بتواند از میان آن این سوی دیوار را دید بزند و فرزندان ما را نشانه بگیرد. ما از نفوذی ها کم ضربه نخورده ایم. باید همه حواس مان به این موضوع باشد. برای شکارِ نفوذی هم جای دور نباید رفت. نفوذی را باید در میان خودی ها جستجو کرد. در نزدیکترین حلقه دوستان. همان ها که می شنوند حرف ها را. آشنایند با کدها و نشانه ها. آنان در خیابان نیستند در خانه خود ما هستند. شبیهِ خودما اما صد درجه تندتر و به ظاهر انقلابی تر. تمرکز مان را بر این حوزه بگذاریم. تجربه هم کم نداریم در این عرصه. پنجه اقتدار نهاد های امنیتی ما تا اکنون کم یقه نگرفته است از کسانی که در میان خودما، تندتر از همه مان حتی محور بحث بوده اند. این بار اما باید با حساسیتی افزون تر به این مقوله پرداخت که دست و بازوی دشمن نه در لباس دیگران که از آستین خودی های مان در می اید. مراقب باشیم.

نخست نیوز / کد نوشته: 96656 / 30 فروردین 1403

https://nakhostnews.com/?p=96656

نخست / شماره 1006 / پنجشنبه 30 فروردین 1403 / صفحه 3 / جامعه

https://nakhostnews.com/wp-content/uploads/2024/04/1-8-K.pdf

+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:13  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بی وطن! جز این چه می توان گفت به برخی ها که کلمات شان مثل تیر های برعکس است. تیر هایی که هر وقت شلیک می شود جز به قلب خودمان نمی خورد. نمی دانم چنین اسلحه مخربی را چه کسانی به دست ما ها داده اند. داده اند تا به دست خود، خود را نابود کنیم. چنین هم می کنیم متاسفانه جماعتی از ما. غیر از فضای مجازی که خاکریز بسیاری شده است برای جنگیدن با حقیقت، در گفتار و رفتار گروهی هم این رفتار خطا عیان است. بی وطن اند این ها و الا هیچ وطن دوستی در روزگار پر آشوب، طرفِ دشمن را نمی گیرد. من این ها را اسرائیلی های داخلی می دانم و می خوانم. حیف از کلمه مقدس ایرانی که نامش بر آنان بنشیند. حیف از روستا و شهری که نامش به عنوانِ محل صدور شناسنامه آنان ذکر شود. اصلا حیف از شناسنامه ای که با صدور به نامِ اینان حرام شود. اسرائیلی های داخلی از سیلیی که به صورت صهیونیست های متجاوز زده ایم، ناراخت اند. ما را به آغاز تنش متهم می کنند! یادشان رفته است که اولاد خبیثِ صهیون در کنسولگری، برادران ما را به موشک بسته اند. حالا که وفقط برای تنبیه، گوش شان را پیچانده ایم، صدای جیغ از داخل شنیده می شود. خوب شد که این بار فقط گوش پیچاندیم و گوشتِ شان را زیر ساطور نبردیم و الا اینجا برای شان مجلس عزا هم می گرفتند و سیاه هم می پوشیدند این جماعت سیاه دل. زیاد نیستند در میان ما اما آنقدر زشت رفتاری است این کنش ها که کم شان هم زیاد به نظر می رسد. خیلی زیاد! بدانند و به قبله آمال خود هم اطلاع دهند که این بار به سیلی قناعت کردیم. دوباره قدم پیش بگذارند، راه از پس و پیش به رویشان بسته و دروازه های جهنم باز خواهد شد. ما برای این عجله ای نداریم اگر چه آن را محتوم می دانیم. خودشان اگر عجله کنند، ما هم در جلو انداختنِ اجل شان تردید نخواهیم کرد. حالا اگر بی وطن ها می خواهند هرچه بگویند مهم نیست. ما فرزند ایرانیم. تاریخ نشان می دهد که ایرانی به غیرت زنده است. آغاز گر نیست اما اگر کسی برای آغاز جنگ دست به ماشه برد، حتما تا قطع آن دست و شکستن سر و کمر، پیش خواهد رفت. آزمودنِ این آزموده قهرمان، خطایی راهبردی است. خودشان می دانند. بی وطن ها هم بدانند، همین!

ب / شماره 5286 / پنجشنبه 30 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030130.pdf

+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:8  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

هزار دوست کم است و یک دشمن زیاد. آنانی که عاقلانه به دنیا نگاه می کنند به این قاعده التزام دارند. مشرب اهل بیت را هم که نگاه می کنیم، به منطقِ "جذب حداکثری و دفع به ضرورت" می رسیم. تا می شود برای جذب می کوشند." مولفه قلوب" از سرفصل های درخشان مکتب نبوی در این راستاست. حتی با پرداخت زکات به آنان تالیف قلوب می شود. خداوند بزرگ هم آن را ذیل مبحث زکات تشریع فرموده است."مولفه قلوب" در اصطلاح فقهی نیز" به افرادی اطلاق می‌شود كه با پرداخت زكات به آنان دل‌های ايشان يا ديگران به اسلام جذب می‌شود و يا در راه حمايت از اسلام و كشور اسلامی تلاش می‌كنند." از این درس می توان چنین نتیجه گرفت که می توانید یارگیری کنید. در هندسه قدرت هم اگراین یارگیری از لشکر دشمن باشد، سودی دوگانه دارد. هم لشکر دشمن را لاغر می کند و هم به افزایش توان خودی می انجامد. البته این دوست گیری فقط برای جنگ نیست که هم کشور ها برای سازندگی نیازمند طی این فرایند اند و هم ما برای زندگی بهتر نیاز داریم دایره دوستی ها را مدام افزایش دهیم. من این گزاره را می پسندم که می گوید" انسان‌های بزرگ دایره رفاقت رو بزرگ می کنند. انسان‌های متوسط دایره رفاقت رو حفظ می‌کنند. انسان‌های کوچک دایره رفاقت رو کوچک می‌کنند." چون به تجربه دیده ام که بزرگان با بزرگواری هر روز دوستان بیشتری گرد خویش دارند. خود چراغ اند و دوستان پروانه وار گردشان می گردند و برکت می آفرینند. بیشتر ما ها هم آدم های متوسطی هستیم که دوستان مان را نگه می داریم البته برای دوستی های بیشتر دست مان به گرمی داز است. بی هنریِ دوست گریزی فقط از آدم های کوچک ساخته است که ناساز با هر سازندگیی، به ویران سازی روابط انسانی می پردازند. اینان هر روز بیشتر به فقر دوست دچار می شوند. دلیلش هم در نگاه تنگ و زبان آتش ناک شان است. حتی برخی کنشگران و جریانات سیاسی هم هستند که با "حداکثری" را بین جذب و حذف جا به جا می کنند. شاید در کوتاه مدت سودی عاید شان شود اما نه در بلند مدت که در میان مدت هم مزه تلخ تنهایی کام و زبان و لب و دهان شان را یک جا فرا می گیرد. از این قبیل آدم ها نباشیم.....

ب / شماره 5286 / پنجشنبه 30 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030130.pdf

+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:6  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ما زدیم اما نه برای کشتار و تلفات گرفتن. فهم این مهم این یک بایدِ راهبردی است برای کسانی که می خواهند عملیات "وعده صادق" را تحلیل کنند. این عملیات صرفا یک واکنش نظامی نبود. کنشی ترکیبی و چند وجهی بود که سویه های سیاسی، امنیتی، روحی، روانی، تبلیغاتی و.... هم داشت. هرکدام از این صفحات اگر از صفحه نظامی پر رنگ تر نباشد، کمتر هم نخواهد بود. ما در این عملیات که اصرار دارم "حماسه" بخوانم، از خاکِ خود به خاکِ به اشغال گرفته زدیم تا بگوئیم که ما را علاوه بر همت، دستِ اقتدار هم بلند است. می توانیم دشمن را از لانه اش، یقه کشان به میدان مجازات بکشانیم. از خاکِ خود زدیم تا به گوییم برای عربده کشان کوچه های خلوت- که می گفتند اگر ایران از خاکِ خود به ما حمله کند، در خاکش حمله خواهیم کرد- ارزشی قائل نیستیم. صریحا می گوئیم این زدن، فقط یک سیلی بود برای تنبیه. برای انتقام در کلِ سرزمین اشغالی، کسی را نمی یابیم که به غبار نشسته بر پوتین سردار زاهدی و دیگر مستشاران ما بیارزد که بخواهیم با حذف او انتقام مان را کامل کنیم. انتقام را جور دیگری باید نوشت. جوری که خواندنش، آوارگانِ به فلسطین آمده را به جای اول برگرداند. آن روز دور نیست اما برای روزهای نزدیکِ پیشِ رو هم باید هوشیاری در میان نهاد های امنیتی ما و حساسیت در میان مردم مه لحظه افزون باشد. با همه توان بکوشیم دیوار امنیت ما را رفیع تر و قطور تر کنیم. نگذاریم منفذی از نظر دور بماند که چشمانِ نا محرم استکبار و صهیونیسم بتواند از میان آن این سوی دیوار را دید بزند و فرزندان ما را نشانه بگیرد. ما از نفوذی ها کم ضربه نخورده ایم. باید همه حواس مان به این موضوع باشد. برای شکارِ نفوذی هم جای دور نباید رفت. نفوذی را باید در میان خودی ها جستجو کرد. در نزدیکترین حلقه دوستان. همان ها که می شنوند حرف ها را. آشنایند با کدها و نشانه ها. آنان در خیابان نیستند در خانه خود ما هستند. شبیهِ خودما اما با صد درجه تندتر و به ظاهر انقلابی تر. تمرکز مان را بر این حوزه بگذاریم. تجربه هم کم نداریم در این عرصه. پنجه اقتدار نهاد های امنیتی ما تا اکنون کم یقه نگرفته است از کسانی که در میان خودما، تندتر از همه مان حتی محور بحث بوده اند. این بار اما باید با حساسیتی افزون تر به این مقوله پرداخت که دست و بازوی دشمن نه در لباس دیگران که از آستین خودی های مان در می اید. مراقب باشیم. انتقام خون شهدای مان حکم می کند این مراقبت همه جانبه و همیشگی را.

ب / شماره 5285 / چهارشنبه 29 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030129.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:15  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ما به ارتش یک "جهادِ تبیین" بدهکاریم.چه ارتشِ جمهوری اسلامیِ ایران، در کنارِ دیگر نیروهای مسلح، با جهاد نظامی و دفاعی خود، امنیت و استقلالِ ایرانِ عزیز را تامین کرد. با هوشیاریِ مدام خود نیز آن را تضمین می کند. با این ضمانتِ معتبر است که بر پهنه وسیع و امن ایران زندگی می کنیم. آنچه گاه اتفاق می افتد، زخمی که بر دل می نشیند، چندان قابل اعتنا نیست که بتوان خراش در امنیت بالای کشور تلقی کرد. هرچند بر جامه بلند و سفید امنیت ایران چون لکه ای سرخ، دیده و دل را می آزارد. برای این باید چاره کرد اما در این جا سخن از ارتش است و تکلیفی که همه قلم ها برای تببیین نقش و جایگاه رفیع ارتشِ خدا در دفاع از خلق و خاکِ وطن دارند. تبیینی بایسته که باید کلمه به کلمه تحریر شود تا حقِ ارتش جمهوری اسلامی که به فرموده رهبر فرزانه انقلاب، کلمه طیبه است ادا شود. آنچه با تاسف باید گفت این است که نقش ارتش در دفاع مقدس- چندان که باید- تبیین و تدقیق نشده است. این واقعیت تلخ تا جایی است که بسیاری از فعالان رسانه ای دفاع مقدس هم وقتی در برابر پرسش در باره نقش ارتش قرار می گیرند، فوری ره به دریا و آسمان می برند که نیروی دریایی کار عراق را در 67 روز تمام کرد و خلبانان ما رمق ارتش عراق را گرفتند اما تا بحث روی زمین می آید، ساکت می مانند حال آن که ارتش در روی زمین چنان جنگید که خاک به خون مطهر دلاورانش آبرویی مظاعف گرفت. به عنوان نمونه در دفاع از خرمشهر و در آزادسازی خرمشهر، ارتش نقش ممتاز داشت که اگر به کلمه درآید یا فیلم شود و بر پرده نقره ای سینما بنشیند، قامت دلاوران مان را طلا خواهیم گرفت. آنچه از زبان ناخدا شاهین صمدی شنیده ایم یکی از هزاران است که باید گفته شود. حماسه هایی که امرایی چون صیاد شیرازی، آبشناسان، منفرد نیاکی، یعقوب علیاری، غضنفر آذرفر، اقارب پرست و... آفریدند، به ایران و ایرانی ابهتی بخشید که آوازه اش پشت دشمن را می لرزاند. فقط کافی است بدانیم صدام در سال 1361 برای سرِ امیر علیاری 100 میلیون تومان جایزه تعیین کرده بود. بزرگی این رقم زمانی به چشم می آید که بدانیم حقوق یک فرد در این سال 1905 تومان بود! خودتان محاسبه کنید به نرخ امروز چقدر می شود. باری ارتش با ایستادگی خود به وطن آبرو داد. با خون خود خاک ایران را از لوث وجود دشمن طهارت بخشید. حق است به عظمت آن قلم زنیم.

ب / شماره 5285 / چهارشنبه 29 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030129.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:12  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ارتش، “ارتشِ جمهوری اسلامی ایران”، نه برای ایران کم گذاشته است و نه برای جمهوری اسلامی. برای هر دو فراوان گذاشته است. گواهش ۴۵ هزار شهید است که هر کدامشان امضای ابدی پای سند دلبستگی ارتش به مُلک و ملت اند. ما اما برای‌شان کم گذاشته ایم. کم دیده ایم. حتی گاهی خود را به ندیدن زده ایم. آن کم دیدن و این ندیدن را اما ارتش به چشم نیاورده و تراز نقش آفرینی نگرفته است چه ارتشی خوب می داند و باید هم بداند که لباسِ او، رنگِ خاک است. به رنگِ نامیرایِ خاکِ وطن!

لباس ارتشی که می پوشی، باید حواست به خاکِ وطن باشد. مبادا کسی به آن چپ نگاه کند. تنها هم که بمانی باز باید برای همه باشی. به یک چیز دیگر هم باید حواست باشد؛ بی غرور ذاتی نظامیان جهان باید برای مردم وطنت خاکسار باشی. یعنی زیستنِ همان شعاری که سال هاست خود فریاد می زنی؛ ارتش فدای ملت، ملت، پناهِ ارتش.

راز عزتمندیِ ارتش جمهوری اسلامی ایران در همین است. در این که فدایی ملت باشد. در این که سربازی را زندگی کند. در این که حصنِ حصینِ ایران باشد. قد بکشد، چنان بلند که هیچ بیگانه ای نتواند این سو را دید بیندازد چه رسد که دست اندازد و پا بگذارد.

باغ ها را، به درخت ها و درخت ها را به میوه هایش می شناسند و ارزش می گذارند. با این نگاه ارتش، یک اعتبار بلند و عیاری ارزش افزا دارد. باغ ارتش نخل تناور فراوان دارد. درختان مثمری که مردم وطن از آن میوه امنیت می چینند. تاریخ هم با تعظیم از این سروهای سر به آسمان کشیده روایت ها دارد. یکی می شود سرلشکر ولی ا… فلاحی است که در برابر گلوله های دشمن هم سر خم نمی کند و می گوید آنکه باید بترسد و ترسیده حرکت کند، دشمن است که به خاک ما آمده است نه ما. دیگری می شود سپهبد شهید صیاد شیرازی که صدام و منافقین، توأمان توانشان را برای حذف او به کار گرفتند. ما در ارتشمان سرلشکر آبشناسان را داشتیم که صدام را رسما به مبارزه رودررو در دشت عباس فراخواند. صدام نیامد، اما قوی ترین ژنرالش، قادر عبدالحمید، را با لشکر ویژه اش به مقابله با «شیر صحرا»ی ایرانی فرستاد که در جنگی نمایان امیر دلاور ما عبدالحمید را اسیر و لشکرش را منهدم کرد.

باری، ارتش ما از امیرانی چنین شجاع کم نداشت که فراوان هم داشت. کهتری، اقارب پرست، کشوری، شیرودی، آذرفر، منفرد نیاکی، و… این کتاب پر افتخار را ورق می افزایند. اصلا هر سرباز ما به وقت جنگ یک قهرمان می شد و نه تطمیع او را از میدان به در می کرد، نه تهدید. چنان که صدام در سال ۱۳۶۱ برای مرده یا زنده علیاری، ۱۰۰ میلیون تومان جایزه تعیین کرد اما تیرش همه جانبه به سنگ خورد تا سنگ ها بر سر خودش خرد شود با ادامه رزم امیر یعقوبِ علیاری. ارتشی های ما، «سرباز» بودند و آماده «سر»بازی. امروز هم با همان غیرت ولی باقدرتی افزون تر در میدان دفاع از وطن، ایستاده اند.

اگر امروز و در میدان پاسخ به رژیمِ صهیونیستی، سپاه پاسدارن به غیرت، در خط حمله می درخشد به خاطر اطمینان از قدرتِ خط دفاع ماست که ارتش ایستاده است. هر دو را قدر بدانیم که سپر و سپهر امنیت ما با ارتش و سپاه و فراجا و بسیج و نهادهای امنیتی ما، شکل و رنگ بهار می گوید. به احترامِ همه سربازان وطن باید ایستاد.

انصاف نیوز / سه شنبه 28 فروردین 1403

https://ensafnews.com/509789

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 17:40  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

عملیاتِ" وعده صادق"، یک تنبیه بود. یک هشدار برای هوشیار کردن دشمن که اگر دست از پا خطا کند، باید دست و پا در" آتل" ببیند. ما قصدِ کشتار و تلفات گرفتن از دشمن نداشتیم. این شیوه بزرگوارانه ماست که از دیرباز هم بدان اهتمام داشته ایم. در برابر دشمنِ بعثی که "تا می توانست، می زد و خون می ریخت" ما" تا می توانستیم، نمی زدیم" و هرگز به اسراف در خون رغبت نداشتیم حتی اگر دشمن بدان عادت داشته باشد. در این فقره هم به همان قاعده التزام داشتیم لذا 72 سات قبل از شروع عملیات، برخی کشور ها را مطلع کردیم. مطمئن بودیم که این هم به اطلاع صهیونیست ها می رسد تا مردم را، حتی صهیونیست ها را، به پناهگاه ببرند. ما به عملیات به انجامِ گسترده عملیات بر اساس وعده ای که به ملتِ خود داده بودیم، پایبند بودیم. به این که این بار نه توسط نیروهای محور مقاومت، نه در کشور ثالث، که مستقیم از خاکِ خود، خاکِ دشمن را بکوبیم. پیشتر، سربازان جنگِ روانی صهیونیست ها در شبکه های اجتماعی به تمسخر می نوشتند مرکز موساد در تل آویو است نه در اربیل. ما هم برای تحقیرشان، عمق خاکی را هدف گرفتیم که مرکز اش تل آویو است. پایگاهِ هواییِ "نواتیم" و "نگو/ نقب" را زدیم. تا بگوئیم با مردم و لو صهیونیست های نژاد پرست هم -فعلا- کار نداریم. این اقدام را هم در قالبِ "دفاع مشروع" و بر اساسِ بند 51 منشور سازمان ملل متحد به انجام رساندیم تا دنیا بداند که جمهوری اسلامی ایران، در اقداماتِ تنبیهی خود هم مقررات بین المللی را رعایت می کند. آن هم در برابر دشمنِ افسار گسیخته ای که به هیچ قاعده و قانون و اخلاقی پایبند نیست. تفاوت ما با دشمنان ما هم در همین الزام تمدنی است. در رعایتِ اخلاق در نهایتِ برخورد. باری، این عملیات، بیش از آن که نظامی باشد، سیاسی بود. تبیینِ روشن خطوط قرمز جمهوری اسلامی. با این بیانِ صریح که هر کس از آن رد شود، زیرِ پایش را قرمز خواهد دید. قرمز از خونی که از سراسر وجودش جاری خواهد بود. این پیغام را هم به همه طرف ها داده ایم؛ زمانِ بزن در رو تمام شده است. بزنند، می خورند. اصرار بر مقابله داشته باشند، بیشتر می خورند. ما تعارف نداریم. به صریح ترین کلمات، دکترین دفاعی مان را تعریف کرده ایم. فعلا هم این مرحله تنبه را پایان یافته تلقی می کنیم اما اگر دشمن، خباثت کند، موجی برخواهد خواست از دریای خشم مقدس ما که جز به شستن آن دیارِ مغصوب و مظلوم، از لوثِ وجودِ اشغالگران، آرام نخواهد شد.

ب / شماره 5284 / سه شنبه 28 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030128.pdf

قدس آنلاین / کد: 978642 / دوشنبه 27 فروردین 1403 / ساعت: 21:51(ح.و)

https://www.qudsonline.ir/news/978642/

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 13:41  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بزرگان هیچ وقت پای کسی را لگد نمی کنند. دستش را می گیرند تا بلند شود. کنارش می ایستند تا راه بیفتد. انگیزه می دهند تا گام هایش شتاب گیرد. مراقبت می کنند تا دوباره مانعی سر راهش چنان بزرگ نشود که نتواند از آن عبور کند. آنان در سنتِ پسنیده با تمجید از شایستگی های افراد، آنان را در مسیر بزرگی پشتیبانی می کنند. لذاست که می بینیم و می شنویم که " انسان‌های بزرگ دیگران رو تمجید می‌کنند." اما در کنار بزرگان، افراد متوسط را داریم. اینان معمولا، دیگران رو نظاره می کنند. نه دستی می گیرند و نه پایی را لگد می کنند. اینان را می شود در مسیر بزرگی، قدم به قدم جلو برد. جوری که در فردای جامعه، دست آنان هم به گرفتن دست دیگران، گرم شود و گرما ببخشد. اما در کنار این دو گروه، با جمعی دیگر هم مواجهیم؛ انسان‌های کوچک که دیگران را قضاوت و حتی مسخره می کنند. این رفتار برای آنان ارزش افزوده ندارد اما برای افراد هدف و جامعه حتما کاهش ارزش ها را به همراه خواهد داشت. مضافا اینکه آنان را برای ادامه مسیر صحیح دچار تردید خواهد کرد. این جاست که به ضرورت پرهیز از همنشینی با افراد کوچک می رسیم. سنگِ راه هایی که به مانع بودن خود افتخار هم شاید بکنند. همه ما در اطراف خود از این قبیل افراد کم ندایم. افرادی که برای بزرگی خود تلاش نمی کنند بلکه توفیق خود را در راهبندان دیگران می بینند. نگاه شان سم است و لبخندشان زهر. هم برای خودشان ضرر دارند و هم برای جامعه. از اینان باید حذر کرد. تعالی و پیشرفتِ جمعی به بزرگان نیاز دارد. آنان که در سلام پیش قدم اند. در خیرخواهی عمومی، شهره خاص و عام اند. در گذشت از خطای دیگران توانا و در کمک به دیگران، تکرار حاتن طائی می شوند. شان و جایگاه دیگران را محترم می شمارند و برای توسعه احترام در زندگی مردمان سعیی تمام دارند. تلاش کنیم ما را هم در میان اینان جای باشد. ان شاالله

ب / شماره 5284 / سه شنبه 28 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030128.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 13:36  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

هوشیاری امروز از اوجب واجبات است. تدبیر شایسته در مدیرت شرایط نیاز راهبردی ماست. همه کوشش‌ها باید در این مسیر همراستا شوند که وحدت ملی را ارتقا دهند. این همه نیازمند به رسمیت شناختن تکثر افکار و در نظر گرفتنِ دغدغه همه دلسوزان انقلاب و ایران است. رد شدن صهیونیست‌ها از خط قرمز مان راقاطعانه با صدها موشک و پهپاد و با عبور تنبیه‌کننده از خط وط قرمزشان پاسخ دادیم. چه این ماجرا به پایان برسد و یا خدای نکرده با جنون آنان ادامه یابد، ما باید دیوار خانه خود را بلند و مقاوم کنیم. اولین قدم هم این است که منفذ‌ها را بکاویم، بیابیم و چنان ببندیم که هیچ نفوذیی نتواند راهی در آن برای خود باز کند. ما از نفوذی‌ها کم ضربه نخورده‌ایم. آنچه در کنسولگری در دمشق اتفاق افتاد، فقط آخرین نمونه ماجرا بود و الّا از اول انقلاب تا کنون هرجا ضربه خورده ایم، پای نفوذی‌ها در میان بوده است. از انفجار حزب جمهوری اسلامی تا دفتر نخست وزیری تا هرجای دیگر. شناسایی و شکار آنان می‌تواند امنیت را ارتقا دهد و الّا اگر آنان باشند و همه تجهیزات جنگی جهان را در اختیار داشته باشیم باز راه به مقصد نخواهیم برد. باید دیوار‌ها را بکاویم. موش‌ها را بیابیم و گوشِ شان را چنان بکشیم که درس عبرت شود برای همه گوش‌هایی که به داد و ستد با زبان مشغولند تا به زیان ایران و انقلاب اقدامی صورت گیرد. نفوذی را باید در میان خودی‌ها جستجو کرد. در نزدیکترین حلقه دوستان. همان‌ها که می‌شنوند حرف‌ها را. آشنایند با کدها و نشانه‌ها. آنان در خیابان نیستند در خانه خود ما هستند. این بار بیاییم و داستان را از آول به آخر بخوانیم. چه کسانی از رفتنِ سردار زاهدی مطلع بودند؟ علامت سوال را جلوی تک به تک‌شان بگیریم و جواب‌شان را عیار بسنجیم تا معلوم شود دهان و کلمات کدامشان بوی خیانت دارد. به دیوار شبه دوستان هم تکیه نکنیم. در سوریه و لبنان که جاسوس روان است، کسی را به دوستی نگیریم. روی دیوار صاحبان اس300 و اس400 هم که هنگام حمله دشمن به خواب می‌روند یادگاری ننویسیم. روی پای خود بایستیم. برای همراهی تمام ساحتی ملت هرچه می‌توانیم هزینه کنیم. فقط ایرانی است که در دفاع از ایران تا پای جان می‌ایستد. فقط ملت است که پای این مُلک جان می‌دهد. به این ملت و نگاه و نظرش احترام بگذاریم. اینان که برخیزند، همه دشمنان یکی بعد از دیگری خواهند نشست. هوشیاری هم یعنی اعتلای هارمونی و تقویت همراستایی در این ملت. این می‌تواند قدرت بازدارندگی ما جاودانه کند.

جمهوری اسلامی / شماره 12787 / دوشنبه 27 فروردین 1403 / صفحه 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=327434

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/01/27/3.pdf

انتخاب / https://www.entekhab.ir/fa/news/776127/

عصرایران / https://www.asriran.com/fa/news/958775/

دیدبان ایران / https://www.didbaniran.ir/fa/tiny/news-185568

صاحب خبر / https://sahebkhabar.ir/news/66150460/

خبرآنلاین / https://www.khabaronline.ir/news/1895310/

فرارو / https://fararu.com/fa/news/725920/

آفتاب نیوز / https://aftabnews.ir/fa/news/903900/

عرشه آنلاین / https://www.arshehonline.com/fa/tiny/news-133574

خرداد / https://www.khordad.news/fa/news/400822/

روزنو / https://roozno.com/fa/news/616296/

9صبح / https://www.9sobh.ir/fa/tiny/news-58595

اطلاعات / https://ettelaat.com/fa/news/39516/

خبربان / زیسان / خبرفارسی / قطره / ویستا / خبرفوری / فرالینک /

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:31  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

"دفاع مشروع یا دفاع قانونی، حقی است که حقوق کیفری برای اشخاص در مورد دفاع از خود یا افراد دیگر [در صورت نیاز به کمک] در هنگام حمله افراد دیگر قائل شده‌ است. دفاع مشروع در جایی پدید می‌آید که به‌جز ارتکاب جرم، هیچ راه دیگری برای دفع خطر ممکن نباشد. در این صورت، مدافع نه تعقیب و مجازات می‌شود و نه ضامن خساراتی است که به بار می‌آورد." این تعریفی است که ویکی‌پدیا بیان می‌کند تا بدانیم که این «کلیدواژه» از قدمت و فراوانی قابل احترامی‌ برخوردار است. هم در ادبیات دینی ذیل عنوان پرمفهوم «جهاد دفاعی» به آن پرداخته شده است و هم با تعریف «دفاع مقدس» در تاریخ انقلاب، پایه هویت‌سازی ایران شده است.

این کلمه بعد از حمله تنبیه‌کننده ایران به سرزمین‌های اشغالی برای ادب کردن صهیونیست‌ها، از فراوانی بسیاری برخوردار شده است؛ چنان‌که در ادبیات محاوره و فضای رسانه‌های رسمی‌ و مجازی، شاهد پرکاربردی آن هستیم. آنچه به تأکید باید گفت، «ذاتی بودن دفاع» است. نه‌فقط نزد انسان که هر جانداری از خود دفاع می‌کند، لذا می‌توان دفاع مشروع را اصلی پذیرفته در تمام نظام‌های حقوقی دانست. آنان که در برابر اقدام تنبیهی ایران، به مخالفت برمی‌خیزند، بیشتر کسانی هستند که تا دیروز، وعده انتقام سخت را «یک رجزخوانی تنها» می‌خواندند. پست‌های پاک‌نشده‌شان آلوده به این گفتارهای سخیف است، اما وقتی «وعده صادق» را در هجوم پهپادها و موشک‌ها دیدند، یک دفعه تغییر موضع داده‌اند و در پوزیشن عقلانیت رفته‌ و حرف‌هایی می‌زنند که با ذاتشان ناسازگار است. نمی‌خواهم بر اصالت و حقانیت «دفاع مشروع» دلیل‌شماری کنم و آیه و حدیث، بیاورم. قرآن و منابع روایی ما سرشار است از این حقیقت. سنت رسالت و امامت هم بر این مهم استوار شده است. «جهاد دفاعی»، مفهومی‌ درون‌دینی و بر بستر تعالیم ولایت و نبوت است نه در مکاتب سیاسی یا حتی حقوقی. دفاع، ذاتی جان‌داران است. همین کسانی که به مخالفت، اخم در ابرو می‌نشانند و اگر به آنان از وجود ابرویی پرپشت یا تنک بالای چشمشان بگویی، به چشم‌غره اکتفا نخواهند کرد، بلکه دست بر یقه و مشت بر دهانتان خواهند زد. این هم منطق زندگانی و قاعده حیات است. ضعیف‌ترین موجود هم از خود دفاع می‌کند. آدم‌ها به‌صورت فردی، بی‌آنکه بر زبان بیاورند، فطرتا باورمند این مؤلفه حیاتی‌اند و آن را به‌شدت اخلاقی هم می‌دانند. همین نظام‌سازی فردی را اگر ترجمه اجتماعی و ملی بکنیم، جز این نخواهد بود که برای حفظ عزت وطن باید به «دفاع مشروع» اهتمام داشت. غیرت ملی و ایمان دینی هم این بایستگی را امضا می‌گذارد و عاملان دفاع را شایسته قدربینی و صدرنشینی می‌داند. ما هم نسبت خود را با مدافعان مقتدر وطن در این هندسه تعریف می‌کنیم.

شهرآرا / شماره 4193 / دوشنبه 27 فروردین 1403 / صفحه 14 / معارف

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15026/399078

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/1/27/15026_140182.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:25  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

هیچ گاه به دنبال جنگ نبوده و نیستیم. سابقه تاریخی ما روشن است. از منظر دینی هم معتقدیم باب آغاز جنگ و «جهادِ ابتدایی» در عصر غیبت بر ما بسته است، اما اگر دشمنی جنگ را بر ما تحمیل کرد، پرچم دفاع را غیرتمندانه برمی داریم. ما عزتِ ملی مان را پاس می داریم، جهاد دفاعی را بر خود واجب می شماریم و تا آخر می ایستیم. این را در دفاع مقدس هم چنان ثابت کردیم که ثبت تاریخ جهان شد. امروز هم به همان قاعده پایبندیم. نمی زنیم اما اگر کسی جسارت کرد، او را سر جایش می نشانیم. در برابر رژیم جعلی و موقت صهیونیستی هم منطق ما همین است. بارها و بارها شیطنت هایش را با صبر راهبردی رد کردیم، اما وقتی از خط قرمز ما رد شد و در کشور ثالث حرمت کنسولگری و به واقع خاک ما را شکست، باید جواب می دادیم. این جواب برای برقراری مجدد بازدارندگی است. ما سوزنشان را این بار در اندازه همان سوزن جواب دادیم، اما اگر جوالدوز بردارد، خنجر برخواهیم داشت. این را خوب می دانند که «زمان بزن در رو گذشته است.» یکی بزنند، ده تا می خورند . از نظر ما اقدام تنبیهی انجام شده و به آخر رسیده است. مگر اینکه دشمن دیوانگی کند و نقطه سر خط را در پیش گیرد. آن وقت ما هم تا آخر خط در هم کوبیدنش پیش خواهیم رفت. آنچه تا کنون انجام شد هم وفق مقررات بین المللی مبنی بر تنبیه متجاوز است. این را نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد هم تأکید و تصریح کرد.«اقدام نظامی ایران بر اساس بند ۵۱ منشور سازمان ملل متحد در خصوص دفاع مشروع در پاسخ به تجاوزات رژیم صهیونیستی به اماکن دیپلماتیک ما در دمشق بود.» او این پیام را هم داد که « موضوع را می توان پایان یافته تلقی کرد. با این حال، اگر رژیم اسرائیل مرتکب اشتباه دیگری شود، پاسخ ایران به طور قابل توجهی شدیدتر خواهد بود.» ما، در این مرحله، به دنبال تنبیه متجاوز و ارتقای بازدارندگی هستیم، اما اگر پا را فراتر بگذارند در برداشتن گام های بلند و ضربه پشیمان کننده با همه یقینمان اقدام خواهیم کرد. آنچه انجام شد فقط یک هشدار بود. نه فقط به صهیونیست ها، که در قواره هماوردی ما نیستند، که به همه قدرت های جهانی و منطقه ای، به همه آن هایی که چشمشان چپ می شود به سوی ایران، همه آن هایی که می خواهند در گوشه ای از این خاک واجب الاحترام، کبریتی روشن کنند. هشدار می دهیم که اگر هوس جای هوشیاری شان بنشیند و خط قرمز ما را رد کنند، زمینِ زیر پایشان را قرمز خواهند دید. اگر صهیونیست ها گنبد آهنین دارند و پدافند چندلایه و حمایت همه قدرت های باطل، این ظرفیت برای دیگران مهیا نیست، این را رجز نپندارد. همه اعم از صهیونیست ها و حامیانشان و همه بدخواهان بدانند که ایران را برج و بارو بلند است. پس بر حذر باش که سر می شکند دیوارش.

شهرآرا / شماره 4193 / دوشنبه 27 فروردین 1403 / صفحه آخر / کوچه

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15026/399083

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/1/27/15026_140184.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:20  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

این جوالدوز، پاسخ سوزنی بود که در دمشق زدید. جوالدوز بردارید، حنجر برمی داریم. دست به خنجر ببرید، شمشیر برمی داریم. پاچه بگیرید، یقه تان را می گیریم. خراش به بازو بیندازید، تیغ به حنجره تان می کشیم. این پیامِ روشنِ" وعده صادقِ" ماست به لاتِ عربده گوی کوچه های خلوت و تاریک. نگفته و نامردانه، زدید و در رفتید، آشکارا، یقه تان را گرفتیم و به دیوارتان کوبیدیم. از خاکِ غصبی خود به کنسولگری ما در کشور ثالث حمله کردید، از خاکِ خود، خاک اشغال کرده شما را به موشک بستیم. "زمانِ بزن در رور، تمام شده است. یکی بزنید، ده تا می خورید." این را هم پیشتر به هشدار در گوشِ تان خواندیم. تعارف پنداشتید، حالا دقیقا برای تان تعریف کردیم. نه فقط در رجز که در روی زمین. باز هم همین قاعده حاکم است و رویداد ها را مدیریت می کند. دست از پا خطا کنید، دست و پای تان را یک جا می شکنیم. پدافند چند لایه شما هم نتوانست، مانع از اصابت موشک ها و پهپاد های ما شود."گنبدِآهنین " تان را به "گنبدِ کابوس" تبدیل کردیم. حریم هوایی تان را و زمینِ زیر پای تان را در عمیق ترین نقطه جغرافیای تان، شُخم زدیم. با این همه مثل شما قانون را نشسکستیم. پاسخ قانون شکنی و حریم شکنی تان را طبق قانون و در قالب دفاع مشروع دادیم. همان طور که نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد هم تاکید و تصریح کرد،" اقدام نظامی ایران بر اساس بند ۵۱ منشور سازمان ملل متحد در خصوص دفاع مشروع در پاسخ به تجاوزات رژیم صهیونیستی به اماکن دیپلماتیک ما در دمشق بود." او این پیام را هم داد که" موضوع را می‌توان پایان‌یافته تلقی کرد. با این حال، اگر رژیم اسرائیل مرتکب اشتباه دیگری شود، پاسخ ایران به طور قابل توجهی شدیدتر خواهد بود." پس جا نگه دارید اگر می خواهید بمانید. اگر برای رفتن عجله دارید، ما هم این کار را جلو می اندازیم. در این موشک باران، اگر چه جوان لبنانی از سر شوق گفت" ایرانیان فقط به هدف قرار دادن سفارتخانه‌یشان در دمشق پاسخ ندادند بلکه حتی به یهودیانی که در زمان پیامبر بر در خانه‌ پیامبر زباله می‌انداختند نیز پاسخ دادند." اما اگر ادامه بدهید، قطعا آن خاکروبه ها وسنگ ها را هم با شما حساب می کنیم. شک نکنید.

ب / شماره 5283 / دوشنبه 27 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030127.pdf

الف / کد خبر 4030126133 / دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳ / ساعت: ۱۲:۳۰

https://www.alef.ir/news/4030126133.html

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:14  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

قوام و ثبات جامعه، رهین حضور و تدبیر و نقش آفرینی عملی آدم های بزرگ است. تکانه های گاه به گاه و زمین لرزه های هر از گاه اما نتیجه نگاه و عمل کوچک آدم هایی است که انگار قرار نیست هرگز بزرگ شوند. سفیدی مو ها که گواه گذر زمان است، از بزرگی شان گزارش نمی دهد چه رسد به شهادت دادن. شهادتی اگر هست تحریر در جا زدن شان است. در مطالعات میدانی هم این مسئله فراوان به چشم می خورد. همین چشم دیده ها و تجربه شده هاست که می گوید" انسان‌های بزرگ به فکر حفظ جایگاه دیگران هم هستند. انسان‌های متوسط فقط به فکر حفظ جایگاه خود هستند. انسان‌های کوچک به فکر نابودی جایگاه دیگران هستند." چون نمی توانند بزرگی کنند، بزرگان را تاب نمی آورند. چون نمی توانند درس بخوانند، به هر روشی می کوشند دیگران هم درس نخوانند. چون به موفقیت نمی رسند، وقت خود را صرف مانع گذاری سر راه دیگران می کنند. کسی را دیدم که چون دیدن خودروهای مدل بالاتر دیگران را نداشت، در بستن کوچه همت می کرد. چون قامت کشیدن مردمان ناخوشش می کرد، زبانش تیشه شده بود تا با تراشیدن آنان به شکستن و افتادن مردمان، دلش خنک شود. اینان آدم های سمی اند حتی اگر رفتار خود را در قالب رسمی بسته بندی کنند. باز خدا پدر مردمان متوسط را بیامرزد. می کوشند به جایگاهی برسند سپس همه توان خود را صرف نگهداشت آن می کنند در این میانه گاه کار دیگران را هم راه می اندازند. اگر این کار را در راستای حفظ موقعیت خود ببینند که فراوان هم می کوشند تا گره کار مردم باز شود. این هم در جای خود محترم است. جامعه برای پیشرفت اما نیاز به آدم های بزرگ دارد. کسانی که برای حفظ و حتی تعالی جایگاه دیگران، همه توان خود را به کار می گیرند. اینان نگاه نه تنها باعث رونق کار دیگران می شود که خود آنان را هم در شمار برخورداران قرار می دهد چه اگر افراد شایسته و به جا در جایگاه قرار گیرند با شایسته کاری و درست اندیشی فضا را برای موفقیت دیگران هم فراهم خواهند کرد. بکوشیم هم خود چنین رفتاری داشته باشیم و هم برای موفقیت دارندگان این باور تلاش کنیم.

ب / شماره 5283 / دوشنبه 27 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030127.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:13  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

تلخ کامیم از آنچه در دیار مظلوم سیستان و بلوچستان می گذرد. خون به دل ما می شود به هر قطره خونی که آنجا بر زمین می ریزد. در این میان دو موضوع است که زخم های بر دل نشسته را نمک سود می کند. اول سخنان آنان که در وی آی پی زندگی می کنند و ادای مصلحان را در می آورند. می گویند دوطرف بنشینید و با هم گفت و گو کنید! یعنی یک طرف نظام بنشیند و یک طرف تروریست ها! نمی فهمند این ها که در هیچ کجای دنیا، کسی با تروریست مذاکره نمی کند. همان طور که او حرفش از جنس گلوله است جز این زبان بین المللی هم نمی فهمد. زده است حرف اش را پس باید جوابش را هم بشنود به همان "بیانِ سربی" که ادا کرده است. در هیچ جای جهان جز به این قاعده با تروریست جماعت رفتار نمی کنند. این را برای آنانی حرف به حرف می نویسم که صلحِ کل پندارانه از گفت و گو با این جماعت وحشی می گویند. اما حرف اصلی را با مسئولانِ خودمان باید گفت. به آنان که متولی مستقیم ماجرایند اما به تسلیت گفتنی بسنده می کنند انگار. با اینان سخن به فریاد هم باید گفت. خشم را هم باید جای بغض نشاند برای بیان این گفتنی که اگر جان فرزندان ملت برای تان ارزش دارد – که حتما باید چنین باشد-، جلوی این ایلغار را بگیرید. این همه خون حجامتِ تن نیست که به این سادگی بپذیریم. حتی تنِ وطن. چرا تجهیزاتِ مرزبانان به روز نمی شود؟ چطور یگان های ضد شورش از به روز ترین انواع تجهیزات برخورداند- که باید باشند- اما مرزبانان ما به همان عهد سابق باید در برابر تروریست هایی بایستند که از مرگ افزارهای به روز شده استفاده می کنند؟ اینان که هر روز خبر شهادت شان می آید فرزندان ایران اند. قهرمان آرزو های خانواده ای هستند. مادران برای شان هزار آرزو دارند. می خواهند گُل بر سرشان ببارند اما این گل ها چنین غریبانه پرپر می شوند. تا کی باید چنین باشد؟ تاکی جوانان مردم بروند و تنِ پاره، پاره شان برگردد؟ تا کی نگران زنگِ تلفن باشند خانواده مرزبانان؟ ما هزار دعا می کنیم که خار به پوتینِ فرزندان شما فرونرود، شما بچه های مردم را هم مثل فرزندان خودتان بدانید. باور کنیم آنان هم امید و چراغ زندگی یک خانواده اند. آیا اگر فرزندان شما هم در این میادین بودند چنین رفتار داشتید؟ همین گونه تجهیزشان می کردید؟ اگر واقعا چنین است، بسم الله! مسئولان آقازاده هاشان را برای سربازی به سیستان و بلوچستان اعزام کنند تا مردم ببینند که برای حضرات فرزندشان با فرزند دیگران فرقی نمی کند! دوران دفاع مقدس را یادمان هست. مسئولان تراز اول کشور، فرزندان شان در خط مقدم شانه به شانه رزمندگان داشتند. آقا زاده های حضرت آیت الله خامنه ای و هاشمی و.... در خط بودند. آقا سید حسن خمینی با همه نوجوانی اش در خط بود. مردم می دیدند لذا اگر فرزند اول شهید می شد، دومی را می فرستادند. امروز اما خبر نمی شنویم که فرزندان مسئولان و آقا زاده ها هم در این میادین خار در پوتین شان برود. باری، فرزندان خود را بفرستید. سوزنی به خود بزنید تا ببیند زخم جوالدوز با مردم چه می کند. حرف آخر هم این که سر همه تان سلامت، برای مرز و مرزبانی جور دیگری تدبیر کنید. دشمن زیاد داریم. دشمن شادمان نکنید.

ب / شماره 5282 / یکشنبه 26 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030126.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:2  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

" صولت مرتضوی وزیر کار در مورد زمان اعمال افزایش حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی گفت: طبق آنچه قانون تصویب کرده است باید در فروردین ماه افزایش حقوق بازنشستگان اعمال شود و کام بازنشستگان عزیزمان هم ان‌شا‌الله شیرین شود." این خبری است که 8 فروردین روی خروجی خبرگزاری ها قرار گرفت. آن هم با تیترِ" خبر فوریِ وزیر کار برای بازنشستگان / زمانِ افزایش حقوق اعلام شد! بسیاری از بازنشستگان با اعتماد به قول جناب وزیر، برنامه های خود را براساس حوقوق افزایش یافته تنظیم کردند. آنچه-اما- دریافت کردند همانی بود که در اسفند سال پیش به حساب شان واریز شده بود. نمی دانم جناب وزیر از فرایند تعیین حقوق و مستمری بازنشستگان تامین اجتماعی- که زیرمجموعه مدیریتی خود اوست- خبر ندارد یا دانسته چنین وعده ای را داده است. در هر دو صورت او دچار خطایی فاحش و آسیب رساندن به روح و روان موسفید کرده های عرصه سازندگی کشور شده است. جبرانِ این رفتار نازیبا، تسریع در تعیین تکلیف افزایش حقوق و مستمری بازنشستگان تامین اجتماعی است. امید واریم برای ماهِ بعد-لااقل- این جمعیت بزرگ به حق خود برسند. آن هم در ترازی که روسای محترم جمهور و مجلس، پیشتر ها در تبلیغات انتخاباتی، وعده اش را می دادند. جوری که پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها در برابر عروس و داماد و نوه خجالت نکشند. به گونه ای که در یخچال هاشان جز آبِ سر، چیز دیگری هم باشد و دل شان نلرزد که الان عروس و داماد در یخچال را باز می کنند! این گروه اجتماعی هیچ ادعایی ندارند. هزار دعا هم می کنند که جناب رئیسی و جناب قالیباف همان هایی را که در کلیپ های تبلیغاتی از آنان به یادگار مانده است را "علی الارض" اجرایی کنند. امید واریم آنچه کارگران به عنوان خاطره ای نا خوش از وزیر محترم کار برای دو سال تعیین دستمزد، در دل دارند، برای بازنشستگان تکرار نشود. خودتان بهتر از همه می دانید نرخ تورم را. بهتر می دانید شیب گرانی را. پس تصمیمی بگیرید که دعای مثبتِ بازنشستگان بدرقه راه تان باشد. دعایِ منفی شان که روزگار آدم را منفی می کند.....

ب / شماره 5282 / یکشنبه 26 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030126.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:1  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بعد از حمله موشکی به کنسولگری ایران در دمشق و شهادت عزیزان‌مان، موجِ تهاجم تازه رسانه‌ای- روانی بنگاه‌های خبری و اکانت‌های صهیونیستی در فضای مجازی، آغاز شده است. زومِ کلمات بر تحریکِ ما و کشاندن‌مان به معرکه‌ای است که صدر تا ذیلش را خود در اختیار دارند. می‌کوشند تا با ادبیات توامامن تحریک و تحقیر ما را برآشوبند تا به جای صبر راهبردی، راه به میدان تله‌گذاری شده آنان باز کنیم. ما اما خوب می‌دانیم که عزت و عقلانیت اگرچه کامل‌کننده همدیگرند اما گاه در عرصه میدان، دچار «تزاحم» می‌شوند. مثل همین ماجرا.

عزت می‌گوید هنوز غبارِ انفجار موشک‌هایش به زمین ننشسته باید غبار انفجار موشک‌های ما از خانه او برخیزد. عقلانیت اما حُکمش این است که باید محاسبه کنیم. سود و زیان تصمیم را بسنجیم. مباد که برای ما سفره مین‌گذاری شده پهن کرده باشد. داده‌های خبری در ماجرای حاضر اما نظر عقلانیت را صحه می‌گذارد.

می‌دانیم و می‌خوانیم که صهیونیست‌ها برای جمع کردن ماجرا، اقدام به پهن و گسترده کردن سفره جنگ می‌کنند. می‌دانیم که آماده‌باش صد در صد داده‌اند. می‌دانیم قدرت‌های باطل دنیا پُشتِ این باطل ایستاده‌اند تا حق موفق نشود. در شرایطی چنین چه باید کرد؟ آیا باید از حق انتقام گذشت و سر خود را پایین انداخت و گذشت؟ باید به فرداهای دور و غرورکش حواله داد؟ باید به آه و نفرین برگزارکرد؟

نه، عقلانیت این را نمی‌پذیرد. ضربه را ده چندان باید پاسخ داد. پشیمان‌کننده و نابودگر هم باید پاسخ داد. اما آیا امروز یا فردا؟ عقل می‌گوید تجربه عملیاتِ «یومِ کیپور» بهترین گزینه است. «حمله‌ای که در آخرین ساعات یوم‌کیپور مقدس‌ترین روز در یهودیت، آغاز شد. و یهودیان در آن روزه‌دار هستند.» یعنی غافلگیری مطلق صهیونیست‌ها.

به ادامه ماجرا و دخالت قدرت‌های جهانی کار نداریم اما در این عملیات صهیونیست‌ها در غفلت، پنجه مرگ را بر گلو احساس کردند. این یعنی ضربه را درست و دقیق بزن. زمانی که نمی‌داند و به جایی که باید. این را هم ما خود در دفاع مقدس تجربه کرده‌ایم. بعد از کربلای ۴ که دشمن به گمان پیروزی، جشن گرفته بود و در کیسه‌خواب غرور غلط می‌زد، کربلای ۵ را آغاز کردیم و شد آن که دنیا را تکان داد. در این ماجرا هم معتقدم باید نه در زمانی که او چهارچشم منتظر است بلکه در زمانی که خواب و غفلت پلک‌هایش را به هم می‌دوزد باید ضربه را زد. ضربه‌ای که بیداری‌اش را به آن دنیا بکشاند!

این ماجرا برایم خاطره محلی را هم زنده کرد. بزرگترها می‌گفتند که در منطقه ما همیشه میان دو گروه دعوا بود. یک گروه دعواگر اجاره‌ای می‌آورد و هرکه را از طرف مقابل می‌دید می‌زد تا دیگران هم به میدان آیند. بزرگِ گروه دیگر می‌گفت: امروز را فردایی هم هست. اجاره‌ای‌ها همین امشب می‌روند و ما می‌مانیم و آن‌ها. درست هم می‌گفت. فردایش به ازای دستی که از این گروه شکسته بود، سرها بود که از آن گروه می‌شکست. شکستنِ سر به ازای دست، می‌ارزد که جواب امروز را به فردا واگذاریم. به فردایی که زمین و قاعده جنگ را ما نوشته باشیم. فردا، دور نخواهد بود. شاید یکی از همین روزها که چشم باز کنیم، موشک‌های ما، چشم بسیارشان را بسته باشد. به تدبیر و زمان‌شناسی مسئولان‌مان اعتماد کنیم. این عاقلانه‌تر است.

خبرگزاری دفاع مقدس / کد خبر: ۶۶۱۱۱۱ / شنبه ۲۵ فروردين ۱۴۰۳ / ساعت: ۱۱:۳۳

https://dnws.ir/002lz5

https://defapress.ir/fa/news/661111/

+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:51  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

کسی با تروریست مذاکره نمی‌کند. همان‌طور که او حرفش از جنس گلوله است جز این زبان بین‌المللی هم نمی‌فهمد. زده است حرفش را پس باید جوابش را هم بشنود به همان "بیانِ سربی" که ادا کرده است. در هیچ جای جهان جز به این قاعده با تروریست جماعت رفتار نمی‌کنند. این را برای آنانی حرف به حرف می‌نویسم که صلحِ کل پندارانه از گفت‌و‌گو با این جماعت وحشی می‌گویند. اما حرف اصلی را با مسئولانِ خودمان باید گفت. به فریاد هم باید گفت. خشم را هم باید جای بغض نشاند برای این گفتنی که اگر جان فرزندان ملت برای تان ارزش دارد – که حتما باید چنین باشد-، جلوی این ایلغار را بگیرید. این همه خون حجامتِ تن نیست که به این سادگی بپذیریم. حتی تنِ یک کشور. چرا تجهیزاتِ مرزبانان به روز نمی‌شود؟ چطور یگان‌های ضد شورش از به‌روز‌ترین انواع تجهیزات برخوردارند - که باید باشند - اما مرزبانان ما به همان عهد سابق باید در برابر تروریست‌هایی بایستند که از مرگ افزارهای به روز شده استفاده می‌کنند؟ اینان که هر روز خبر شهادت شان می‌آید فرزندان ایرانند.هرکدام قهرمان آرزو‌های خانواده‌ای هستند. مادران برایشان آرزوی دامادی دارند. می‌خواهند گُل بر سرشان ببارند اما این گل‌ها چنین غریبانه پرپر می‌شوند. تا کی باید چنین باشد؟ تاکی جوانان مردم بروند و تنِ پاره، پاره شان برگردد؟ تا کی نگران زنگِ تلفن باشند خانواده مرزبانان؟ ما هزار دعا می‌کنیم که خار به پوتینِ فرزندان شما فرونرود، شما بچه‌های مردم را هم مثل فرزندان خودتان بدانید. باور کنیم آنان هم امید و چراغ زندگی یک خانواده‌اند. باور کنیم آنان صاحب جانی شریف و آرمان‌هایی لطیفند. باید به هر شکل برای ارتقای امنیت جانی امنیت بانان مان تلاش کنیم. بیش از همه هم وزارت کشور باید تدبیر کند. لذاست که باید پرسید آقای وزیر کشور کجایید؟ چه می‌کنید که ددانِ وحشی چنین دندان در پیکر جوانان مان می‌زنند؟ آقایان مسئول لااقل در تصور، خود را بگذارید جای خانواده این رعنا جوانان در خون خفته. شاید تکانی به خودتان بدهید. بدانیم همه مان که خون پاک اینان دامن می‌گیرد از جنایتکاران و شاید یقه بگیرد از ما که دست و دامن خود را پاک می‌پنداریم. اندکی قصور ما قصر آرزوی مادران را ویران می‌کند. لحظه‌ای کوتاهی، طومار نام‌های عزیزِ شهیدانِ مان را درازتر می‌کند. ما همه مان در این عرصه مسئولیم. این فریاد هم از سرِ مسئولیتِ انقلابی این قلم است. بشنوند و کاری بکنند مسئولان که چنین آتش در خرمن زندگی جوانان و امنیت ایران نیفتد. اولویت بدهند به مسئله مرز و مرزبانی. حساسیت‌شان نه روز که لحظه افزون باشد برای منطقه مظلوم و محرومِ بلوچستان. همه می‌دانیم که دشمن زیاد داریم. حواسمان باید چند برابر جمع‌تر از دیگران باشد.

جمهوری اسلامی / شماره 12785 / شنبه 25 فروردین 1403 / صفحه 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=327157

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/01/25/3.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:47  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

نور تاریکی نمی زاید و نمی افزاید. مطمئن باشیم حتی اگر سیه کاری خود را بخواهیم بدان توجیه کنیم هم چنین نمی شود و جواب نمی دهد. تلاش برخی افراد برای مشابهت سازی رفتار خود با بزرگان و اولیای الهی از این جنس است. می کوشند به جای توضیح المسائل که ضرورتی مؤمنانه است، «توجیه المسائل» بگشایند و برای هر رفتارِ ناصواب، چنان توجیهی ردیف کنند که آدمی برای آن «خطارفته» ثواب هم متصور بشود. جوابشان را قرن ها پیش مولوی بزرگ به صریح ترین کلمات داده است؛

کارِ پاکان را قیاس از خود مگیر/ گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر

اینان را اما باید گفت، بی قیاسِ کار خویش با بزرگان، کوچکی های خود را جبران کنند. چه این مشابهت پنداری ها این بیت را به ذهن می آورد که طلاب در همان آغاز راه می خوانند؛

شیئان عجیبان هما ابرد من یخ/ شیخ یتصابا و صبی یتشیخ

واقعا هم این وام گرفتن های نابجا از بزرگان و خود را شبیه آن ها خواندن و دعوی بی عمل، مصداق همین است. پیرمردانی که کودکانه رفتار می کنند و کودکانی که می خواهند از خود چهره ای مجرب و بزرگ ارائه کنند. رفتار هر دو واقعا همان دو شیء عجیب و غریب است که از یخ سردتر است آن هم در شب های زمهریر. ما را خداوند اسوه حسنه روزی فرموده است. اولیای خویش را فراراه ما گذاشته تا به آن ها تأسی کنیم. یعنی ما باید به اندازه اولیا ا... بزرگ شویم نه اینکه آن ها را به اندازه خود کوچک کنیم. آنچه برخی افراد می گویند و انجام می دهند نتیجه ای چنین دارد. وقتی رهبر فرزانه انقلاب از این تشبیه ها می رنجد و روشنگری می کند، چه می رسد به دیگرانی که بخواهند سخنی دیگر بگویند. «اگر کسی در مقابل جوانان ادّعا کند و بگوید نظام اسلامی ما هیچ عیبی ندارد و همان قالبی را که اسلام خواسته، ما پیاده می‏ کنیم، گزاف گفته است. به ‏هیچ‏ وجه این ‏طور نیست. خود ما انسان های ضعیفی هستیم. وقتی کسانی اسم مبارک امیرالمؤمنین (ع) یا اسم مبارک حضرت ولیعصر (روحی ‏فداه) را می‏ آورند، بعد اسم ما را هم دنبالش می‏ آورند، بنده تنم می ‏لرزد. آن حقایق نور مطلق، با ما که غرق در ظلمتیم، بسی فاصله دارند. ما گیاه همین فضای آلوده دنیای امروزیم. ما کجا، کمترین و کوچک ترین شاگردان آ ن ها کجا؟ ما کجا و قنبرِ آن ها کجا؟ ما کجا و آن غلام حبشیِ فداشده در کربلای امام حسین(ع) کجا؟ ما خاک پای آن غلام هم محسوب نمی‏ شویم.» این بیانِ رهبر انقلاب، تعارف نیست، تعریف و تبیین و تدقیق است تا ترازها را بدانیم. این تبیین، حراست از میراث الهی است تا به ثمن بخس نفروشیم و برسر کوچه حراج نکنیم. کوتاه سخن اینکه، خود را به اخلاق اولیا زینت دهیم نه اینکه برای توجیه رفتار خود بخواهیم، همان رفتار را به آن ها نسبت دهیم. به کلام راهنمای امام صادق(ع) راه یابیم که فرمودند: کونُوا لَنا زَیْناً وَ لا تَکونُوا عَلَیْنا شَیْناً؛ زینت ما باشید نه باعث ملامت و سرزنش ما. بکوشیم زینت انقلاب و ایران و اسلام باشیم. ان شاءا...

شهرآرا / شماره 4191 / شنبه 25 فروردین 1403 / صفحه آخر / کوچه

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15018/398895

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/1/25/15018_140121.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:44  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

برخی ها افراد را و کارشان را به آورده اقتصادی درجه بندی می کنند. هرکه پول بیشتری داشته باشد ارج بیشتری می بیند. حتی در میان رشته های تحصیلی هم همین نگاه حاکم است؛ رشته ای را باید خواند که ما به ازای مادی بیشتری داشته باشد. این نگاه از فراوانی بسیاری هم برخوردار است. من اما نه تنها نمی توانم این را بپذیرم که چنین نگاهی را در دیده و دل دیگران هم نمی توانم تاب بیاورم. فکر می کنم ارزش هر اسنان به ارزش افزوده ای است که ایجاد می کند. به اثری است که می گذارد. به اصلاحی که پدید می آورد. بر همین اساس من بزرگی را در بزرگانی می بینم که معما ساز و هویت آفرین اند. من عطار نیشابوری را می ستایم که برای انسانیت ارزش افزوده ایجاد کرد و آثارش بعد از او هم مدام به این کار مشغول اند. من به یاد دارم که پیرمرد های روستایی هم پیشترها با خواندن آثار او، سیرِ تربیتی فرزندان خود را پی می گرفتند. همین هم باعث می شد تا فرزندان حتی اگر سوادِ درست و حسابی نداشته باشند، به نورانیتی درست و حسابی برسند و عالمانه زندگی کنند. از جنس عمان علمی که به گواه امام صادق (ع) نور است؛" الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء" حرف هم در همین من یشاء است. خدا هرکه را بخواهد دلش را چراغان می کند. از این آدم ها در میان افراد امی و درس نخوانده کم نبودند. هنوز صدای پیرمرد سید و آفتاب پیشانی روستا در گوشِ هوشم مانده است که از عطار و منطق الطیرش می گفت. از هفت وادیِ طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقر که سرانجام به فنا می‌انجامد. تعریف می کرد، در داستان منطق‌الطّیر، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز می‌کنند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه بازمی‌مانند و به بهانه‌هایی پا پس می‌کشند، تا این‌که پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی می‌مانند و با نگریستن در آینه حق درمی‌یابند که سیمرغ در وجود خود آن‌هاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبهٔ خداوند می‌شوند و حقیقت را در وجود خویش می‌یابند. به معنای دقیق کلمه عطار خوانی مجلس وعظ بود. منهج روشن معرفت. دریغا که با نوشدن فضا و گسترش رسانه ها از این نظام کهن تربیتی دور شدیم. امروز با نسلی مواجهیم که فراوان می داند اما چنان که باید نمی فهمد. سواد به جایی این که نور آفرین باشد، گاه دل ها را در سیاهی غرور گرفتار می کند. کاش در میان این خواندن ها جایی هم برای تورق منطق الطیز و الهی نامه و اسرار نامه و تذکره الاولیای عطار بگذاریم. این می توان گذر ما را ه افق های باز بکشاند....

ب / شماره 5281 / شنبه 25 فروردین 1403 / صفحه 3

https://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030125.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:39  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

هیچ کس نیست که زمین نخورد. مهم این است که از زمین برخیزیم حتی اگر سر زانوهای مان هم پاره شده باشد. برخیزیم حتی اگر زانوهامان زخم برداشته باشد. برخیزیم حتی اگر پای مان شکسته باشد. افراد موفق نه تنها برمی خیزند که از هر بار افتادن درسی می گیرند که قدم برداشتن شان را قوامی و دوامی محترم می بخشد. این افتادن را هم کنایه از اشتباه گرفتم که جبرانش می شود دوباره برخاستن. از این منظر؛" انسان‌های بزرگ اشتباهات خود را جبران می‌کنند. انسان‌های متوسط اشتباهات خود را تکرار می‌کنند. انسان‌های کوچک اصلا قبول ندارند که اشتباه می‌کنند. " پذیرش خطا اولین قدم است برای اصلاح. قدم دوم هم جبران اشتباه است که در ساحت های مختلف جلوه های گوناگون دارد. جبران اشتباه تنبیلی، فراوان تر درس خواندن است. جبران اشتباه سهل انگاری در حق مردم، بازگردادن حق است. جبران نماز فراوش شده، به جا آوردن قضای آن است. هرکدام از جنس خودش. نه می شود با عبادت جای خطای مالی را پر کرد و نه با دستگیری از مردم می شود جای خالی نماز را در جدول عبودیت کامل کرد. هرچیز در جای خودش. نه آب کار باد را می کند و نه باد می تواند جانشین آتش شود. هرچیز در جای خود است که همه چیز را به سامان می رساند. بی سر و سامان ها همان آدم های کوچک اند که اشتباه خود را نمی پذیرند تا به جبرانش قدمی بردارند. بزرگان اما اهل پذیرش اند، اهل جبران اند. آینگی را ضرورت زندگی ایمانی می دانند. صحبت هایشان از پشتوانه منطق و تدبر برخوردار است، اهل گذشت و فراموشی اند فراتر از نادیده انگاری. به سلام آغاز گرِ دوستی هایند. زندگی با افرادی از این دست، دست همه را به نشانه پیروزی بالا می برد. هم خودشان قهرمان زندگی می شوند و هم جامعه را بستر قهرمان پروری و پهلوان صفتی می کنند. ما هم تلاش کنیم از میان مردمان کوچک، کوچه باز کنیم و در گذر از افراد متوسط حود را به کاروان همیشه در حرکت آدم های بزرگ برسانیم......

ب / شماره 5281 / شنبه 25 فروردین 1403 / صفحه 6

https://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030125.pdf

+ نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:38  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بعد از حمله موشکی به کنسولگری ایران در دمشق و شهادت عزیزانمان، موج تهاجم تازه رسانه ای روانی بنگاه های خبری و حساب های فضای مجازی صهیونیست ها آغاز شده است. زوم کلمات بر تحریک ما و کشاندنمان به معرکه ای است که صدر تا ذیلش را خود در اختیار دارند. می کوشند تا با ادبیات توأمان تحریک و تحقیر ما را برآشوبند تا به جای صبر راهبردی، به میدان تله گذاری شده آنان راه باز کنیم. ما اما خوب می دانیم که عزت و عقلانیت اگرچه کامل کننده همدیگرند، گاه در عرصه میدان، دچار «تزاحم» می شوند، مثل همین ماجرا. عزت می گوید هنوز غبار انفجار موشک هایش به زمین ننشسته، باید غبار انفجار موشک های ما از خانه او برخیزد. عقلانیت اما حکمش این است که باید محاسبه کنیم و سود و زیان تصمیم را بسنجیم. مبادا برای ما سفره مین گذاری شده پهن کرده باشند. داده های خبری در ماجرای حاضر اما نظر عقلانیت را صحه می گذارد. می دانیم و می خوانیم که صهیونیست ها برای جمع کردن ماجرا، اقدام به پهن و گسترده کردن سفره جنگ می کنند. می دانیم که آماده باش کامل داده اند. می دانیم قدرت های باطل دنیا پشت این باطل ایستاده اند تا حق موفق نشود. در وضعی چنین، چه باید کرد؟ آیا باید از حق انتقام گذشت و سر خود را پایین انداخت و گذشت؟ باید به فردا های دور و غرورکش حواله داد؟ باید به آه ونفرین برگزار کرد؟ نه، عقلانیت این را نمی پذیرد. ضربه را ده چندان باید پاسخ داد. پشیمان کننده و نابودگر هم باید پاسخ داد. اما آیا امروز یا فردا؟ عقل می گوید تجربه عملیات «یوم کیپور» بهترین گزینه است؛ «حمله ای که در آخرین ساعات یوم کیپور، مقدس ترین روز در یهودیت، آغاز شد و یهودیان در آن روزه دار هستند.» یعنی غافل گیری مطلق صهیونیست ها. به ادامه ماجرا و دخالت قدرت های جهانی کار نداریم، اما در این عملیات صهیونیست ها در غفلت، پنجه مرگ را بر گلو احساس کردند. این یعنی ضربه را درست و دقیق بزن؛ زمانی که نمی داند و به جایی که باید. این را هم ما خود در دفاع مقدس تجربه کرده ایم. بعد از کربلای4 که دشمن به گمان پیروزی جشن گرفته بود و در کیسه خواب غرور غلت می زد، کربلای5 را آغاز کردیم و شد آنکه دنیا را تکان داد. در این ماجرا هم معتقدم باید نه در زمانی که او چهارچشم منتظر است، بلکه در زمانی که خواب و غفلت پلک هایش را به هم می دوزد، ضربه را زد. ضربه ای که بیداری اش را به آن دنیا بکشاند! این ماجرا برایم خاطره محلی را هم زنده کرد. بزرگ ترها می گفتند که در منطقه ما همیشه میان دو گروه دعوا بود. یک گروه دعواگر اجاره ای می آورد و هرکه را از طرف مقابل می دید، می زد تا دیگران هم به میدان بیایند. بزرگ گروه دیگر می گفت: امروز را فردایی هم هست. اجاره ای ها همین امشب می روند و ما می مانیم و آن ها. درست هم می گفت. فردایش به ازای دستی که از این گروه شکسته بود، سرها بود که از آن گروه می شکست. شکستن سر به ازای دست، می ارزد که جواب امروز را به فردا واگذاریم؛ به فردایی که زمین و قاعده جنگ را ما نوشته باشیم. فردا، دور نخواهد بود. شاید یکی از همین روزها که چشم باز کنیم، موشک های ما، چشم بسیاری شان را بسته باشد. به تدبیر و زمان شناسی مسئولانمان اعتماد کنیم؛ این عاقلانه تر است.

شهرآرا / شماره 4190 / سه شنبه 22 فروردین 1403 / صفحه 13 / جامعه

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15014/398805

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/1/21/15014_140090.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:52  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

هیچ انسانی را- به گمانِ من – نمی شود در یک قاب دید. دیدن از یک زاویه هیچگاه کامل نیست حتی اگر زیبا باشد. وقتی از هنرمندی مطرح سخن به میان می آید تک ساحتی دیدن، ظلم در حق او و کفر در حق هنر اوست. از همین منظر فکر می کنم باید مرتضی آوینی را در قاب های مختلف نگاه کرد. بسیاری آخرین قابِ این گالری را در یاد دارند و می خواهند داشته باشند. حتی می خواهند که دیگران هم چنین باشند و صفحات آلبوم را به عقب، ورق نزنند. من خود نیز تا کنون مسحور قابِ آخر آقا مرتضی یم. خیلی هم دوست دارم او را در فکه ببینم، در حال روایت فتح. در آن هیئت دوست داشتنی . اما این بار که نام آوینی به میان آمد، تا انگشت هایم بر صفحه کیبورد نشست، این دو بیت از شعر بلند حکیم توس، ابوالقاسم فردوسی در ذهنم جان و در این یادداشت هم جا گرفت؛

فریدونِ فرّخ، فرشته نبود / ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود

ز «داد» و «دَهِش» یافت او نیکویی / تو داد و دهش کن، فریدون تویی.....

انگار می خواست مرا به مسیرِ "شدن" توجه دهد. مسیری که آوینی را از "کامران" تا مرتضی و تا "آقا مرتضی" دفاع مقدس برمی کشد.به ضرورتِ این گونه شدن و این راه را رفاتن. راهی که می تواند همیشه گشوده باشد تا دیگران هم بتوانند با قدم گذاشتن در آن گام ها را به سوی تعالی و اعتلا نظمی مومنانه دهند. من مقداری آلبوم آوینی را ورق زده ام. قاب های متعدد را دیده و خوانده ام اما قصد بازنویسی صفحه به صفحه آن را ندارم فقط می خواهم نسل نوخواه و پژوهنده را به خوانشی تمام ساحتی از مرتضی آوینی دعوت کنم. فکر می کنم این می تواند برای انقلاب ما "آدم سازی" کند. می تواند از دل همین ما هایی که به سنگ های خارا و تاریک می مانیم، گوهر شب چراغ بسازد. این درست که معرکه بر پا نیست و میدانی فراخ چنان که آوینی را روزی شد، فراوی ما رخ نمی نماید اما تجربه آوینی هست. رسمِ تحول یافتن از قدیم چنان تحریر شده است که گاه به میدان نرفته آدمی را قهرمان می کند. به خوانش یک حط، سوادی می دهد که سویدای دل را روشنی می بخشد. باری، از این نگاه من آوینی را درسی می دانم که امروز هم باید فروان خوانده شود. دانسته و فهمیده شود. آن وقت ما با انسان های معجزه گری مواجه خواهیم شد که با جهاد تبیین سِحر جادوی رسانه ای دشمن را باطل خواهند کرد. آوینی از کامران تا مرتضی شدن راه درازی پیمود اما تجربه او راه ما را کوتاه می کند اگر بسم الله بگوئیم و برخیزیم. پس بسم الله الرحمن الرحیم.

ب / شماره 5280 / سه شنبه 21 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030121.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:48  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

صیاد شیرازی، مردِمیدان بود. به قاعده مردانِ میدان هم صریح و سریع و قاطع رفتار می کرد. اقتضای مدیریت در میدان این است. یک ویژگی متمایز کننده دیگر هم او را ممتاز کرد بود؛ عمل به وظیفه در هر شرایطی. او سرباز تراز اسلام و امیر تراز انقلاب اسلامی برای ارتش جمهوری اسلامی بود. در جایگاه رسمی با همه توان عمل می کرد و این رسمِ پسندیده را در زمانی که مسئولیت مستقیم هم نداشت، به رفتار در می آورد. از قضا یکی از شاهکارهای ویژه و میدانیِ صیاد، در زمانی است که مسئولیت رسمی در جنگ نداشت؛عملیات مرصاد." گفتم: اول یک حکمی بنویسد که من رفتم آنجا، نگویند تو چه کاره ای؟" این سخن خود صیاد است در باره نحوه ورودش به ماجرای عملیات و بعد به شرح آن حماسه می پردازد. نمی خواهم خط به خط آن را باز بخوانم، بلکه می خواهم به یک نکته درس آموز و تمایز بخش فرزندان دفاع مقدس توجه دهم. به این که مردان بزرگ این متب درست و به موقع همان جایی حاضر می شدند که باید. حتی الزاماتِ سازمانی و بروکراسی ها وچالش های ادری هم آنان را از نفس نمی انداخت و باعث نمی شد ترک موقعیت کنند. شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در این زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بود. مسئولیت فرماندهی نداشت اما تکلیف ملی- انقلابی و اسلامی را چنان بر شانه احساس می کرد که به محض اطلاع از هجوم منافقیان خود را به منطقه رساند. او با طراحی عملیات و هماهنگی بین ارتش و سپاه و سایر نیروها، چنان ضربه ای به ارتش خود خوانده رجوی زد که عملا توان عملیاتی را از دست دادند. آنچه فروغ جاویدان می خواندند در مرصاد ما به" افول جاویدان" تبدیل شد. اگر صیاد هم می گفت من که مسئولیت ندارم، کسی نمی توانست جلویش علامت سئوال بگذارد. اما فرزندان انقلاب، علاوه بر سلسله مراتب اداری برای خود تکلیف انقلابی هم قائل بودند. همین بود که حتی چشم بر اختلافات و اخم و تخم ها می بستند و خود را به میدان می رساندند. کم نداشتیم فرماندهانی که به دلایلی از مسئولیت کناررفتند اما حضور در جبهه را به عنوان بسیجی ادامه دادند. این درسی است که مسئولان امروز باید بیاموزند....اگر تخت را از آنان گرفته شد، رخت بخت خود را در حوض دیگران نشویند. از اصل نیفتد حتی اگر سوار اسب نباشند. پای کار مردم و انقلاب و وطن بمانند....

ب / شماره 5280 / سه شنبه 21 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030121.pdf

+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:47  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

مرتضی آوینی را می‌شود در قاب‌های مختلف نگاه کرد. بسیاری آخرین قابِ این گالری را در یاد دارند و می‌خواهند داشته باشند. حتی می‌خواهند که دیگران هم چنین باشند و صفحات آلبوم را به عقب، ورق نزنند. من تاکنون درباره آخرین قاب قلم زده‌ام. کم هم ننوشته‌ام در شرحِ این قابِ دوست داشتنی. اما این بار که نام آوینی به میان آمد، تا انگشت‌هایم بر صفحه کیبورد نشست، این دو بیت از شعر بلند حکیم توس، ابوالقاسم فردوسی در ذهنم جان و در این یادداشت هم جا گرفت؛

فریدونِ فرّخ، فرشته نبود/ ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود

ز «داد» و «دَهِش» یافت او نیکویی/ تو داد و دهش کن، فریدون تویی.....

انگار می‌خواست مرا به مسیرِ «شدن» توجه دهد. مسیری که آوینی را از «کامران» تا مرتضی و تا «آقا مرتضی» دفاع مقدس برمی‌کشد. راهی که می‌تواند همیشه گشوده باشد تا دیگران هم بتوانند با قدم گذاشتن در آن قدم‌ها را به سوی تعالی و اعتلا نظمی مومنانه دهند.

من مقداری آلبوم آوینی را ورق زده‌ام. قاب‌های متعدد را دیده و خوانده‌ام اما قصد بازنویسی صفحه به صفحه آن را ندارم فقط می‌خواهم نسل نوخواه و پژوهنده را به خوانشی تمام ساحتی از مرتضی آوینی دعوت کنم. فکر می‌کنم این می‌تواند برای انقلاب ما «آدم‌سازی» کند. می‌تواند از دل همین ماهایی که به سنگ‌های خارا و تاریک می‌مانیم، گوهر شب‌چراغ بسازد. این درست که معرکه بر پا نیست و میدانی فراخ چنان که آوینی را روزی شد، فراوی ما رخ نمی‌نماید اما تجربه آوینی هست. رسمِ تحول یافتن از قدیم چنان تحریر شده است که گاه به میدان نرفته آدمی را قهرمان می‌کند. برای این هم باز ذهنم مرا به این دو بیت شعر از عزیز کاشانی توجه می‌دهد که؛

دل گفت مرا علم لدنی هوس است/ تعلیمم کن اگر تو را دسترس است

گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگوی/ در خانه اگر کس است، یک حرف بس است

امروز روزی است که باید در خویش تحول ایجاد کرد. باید یک حرف را چراغ راه کرد، از خویش برون آمد و کاری کرد که مرتضی به برای مانایی انجام داد.

عرصه فرهنگ و هنر انقلاب، امروز به منطق آوینی نیاز دارد. به «هنری مردمی» که زبانِ زمان و زمین را بفهمند و با نیازهاشان پاسخ گویند. کسانی که آشنا به منطق و نگاه فردا، مردمان جامعه خود را به سوی قله فرداها راه بنمایند. چنان که مرتضی آوینی به جایگاهی چنین رسید که نه فقط مردم زمان خود را که امروزیان را هم چراغ راه است.

باید آلبوم آوینی را گشود. صفحه به صفحه هم خواند و او را در خویش باور و اندیشه‌اش را بارور کرد تا هم امروز مرزبان فرهنگ انقلاب و ایران و به ویژه دفاع مقدس بود و هم فردا را به این رسم‌الخط نوشت. ما به آوینی‌هایی نیاز داریم که چون او داد و دهش و نیکویی را به رفتار درآورند و شأن فریدونی بیابند. فرهیختگانی که امروز را دریابند. امروز که میدان مین‌های فرهنگی تا دل و ذهن ما دامن کشیده است، به خط بزنند و شهید شوند تا شهادت بماند.....

خبرگزاری دفاع مقدس / کد خبر: ۶۶۰۳۸۲ / دوشنبه ۲۰ فروردين ۱۴۰۳ / ساعت: ۰۸:۱۸

https://dnws.ir/002lnK

https://defapress.ir/fa/news/660382/

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم فروردین ۱۴۰۳ساعت 15:2  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

خدا کند کار هوش مصنوعی باشد نه سخنِ آن سخنران معروف والّا این حجم از «نادانستگی»و دانایی نمایی، واقعا نه نوبر که فاجعه، نابود گر و ویران‌کننده است. آنچه من در کلیپ دیدم و شنیدم و کلمه به کلمه‌اش را نوشتم واقعا "انفجارِ نادانستگی" و تاریخ نخوانی است. شما هم بخوانید لطفا.

..."گفت فلانی برو ایران به "طیب"، تو بازار تهران بگو برای شهدای 15 خرداد، علم کش‌ها و عزاداری‌هایش را بیاورد بیرون. عزاداری سالگرد 15 خرداد از بین نرود. ایشان می‌گوید من گفتم که آقا خب، طیب خوب نیست. بگذارید من به فلان عالم بزرگوار در تهران بگویم. امام به آقای عراقی گفته بود که آخه بروی در خانه آن عالم اول به تو می‌گوید من از کجا بفهمم که پیغام را از طرف امام آوردی؟ حالا ثابت کردنش مشکله. بعدش هم معلوم نیست این کار رو بکنند.... رفتم در خانه آن عالم. عین کلام امام را گفت: من از کجا بدانم این کلام را از امام دقیقا نقل می‌کنید؟ حالا رویش فکر می‌کنم. بعد هم هیچ کاری نکرد.... رفتم مغازه طیب.گفتم یک پیغام از طرف یک کسی دارم، مهم. می‌خواهم خصوصی بگویم.{طیب} گفت: این‌ها همه خصوصیند بگو! گفتم از طرف امام خمینی است. گفت بگو!. گفتم این‌ها می‌روند اطلاع می‌دهند بگذار خصوصی بگویم. گفت: غلط می‌کنند... بگو. گفتم اینه{شرح ماجرا را دادم} او هم نه گذاشت و نه برداشت و همان جا{رو به افرادش کرد و} گفت: فلانی! 20 تا، چندتا علم برمی داری، خودم هم می‌آیم. پلیس جلویت را گرفت بگو این‌ها را طیب راه انداخته، غلط می‌کنند بیایند جلو. قمه‌ها تان را هم بردارید.... یک کار عظیم در تهران کرد. مسلمان جگر‌دار می‌خواهیم..."

طبق اطلاعاتی که این سخنران معروف می‌دهد، ماجرا برای بعد از 15 خرداد 1342 باید باشد. از به قرینه لفظی "برو ایران..." هم باید برای زمانی باشد که امام خمینی در تبعید باشد. حالا می‌گذریم از این که اساسا آن زمان امام خمینی را با عنوانِ حاج آقا روح‌الله و یا آیت‌الله خمینی نام می‌بردند و عنوانِ امام برای ایشان، در سال 1356 و در مراسم ختم حاج آقا مصطفی توسط حجت‌الاسلام حسن روحانی که سخنران مراسم بود، اعلام شد و رسمیت یافت. آن هم با تحلیلِ قرآنی و نشانه خوانی از زندگی پر فراز و فرودِ حضرت ابراهیم و مشابهت یابی آنچه بر آنچه بر آیت‌الله العظمی خمینی گذشته بود، گفت حق است ایشان را با عنوان امام بخوانیم؛ امام خمینی.

اما آنچه فاجعه را کامل می‌کند این است که مرحوم طیب، 11 آبان 1342 اعدام شده و عمرش به اولین سالگرد 15 خرداد قد نداده است چه رسد به زمانی که امام از تبعید پیغام بدهد. تبعید هم 13 آبان 1343 بوده است. به تمجید از قمه و قمه بندی هم کاری نداریم که سخنران را بر سر شوق می‌آورد و جگرداری معنا می‌کند اما به این کار داریم که دیگر گزاره‌هایی که می‌گوید هم از همین میزان اتقان برخوردارند؟ آنچه در باره تاریخ اسلام و عاشورا می‌گوید هم با همین میزان مطالعه است؟ خدا کند چنین نباشد هرچند ماجرایی که اخیرا رسانه‌ای شده است و اوقات بسیاری را با "گوشت تلخی"، تلخ کرده است، می‌گوید، به صحبت‌هایش نمی‌شود توجه کرد، استناد که هرگز!

جمهوری اسلامی / شماره 12783 / دوشنبه 20 فروردین 1403 / صفحه 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=327088

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/01/20/3.pdf

انتخاب / کد خبر: ۷۷۴۶۸۲ / یکشنبه ۱۹ فروردين ۱۴۰۳ / ساعت : ۴۱ : ۲۲

https://www.entekhab.ir/fa/news/774682

انصاف نیوز / 20 فروردین 1403

https://ensafnews.com/507461/

نیوزین / https://newsin.ir/fa/content/25885687/

صاحب خبر / https://sahebkhabar.ir/news/66042858

دیباچه / https://dibaache.com/post/22083430

فراخین / خودم / ویستا / خبرفارسی /

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:10  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

می خواهم در باره روز ملی انرژی هسته ای بنویسم که از 20 فروردین 1385 وارد تقویم ما شده است اما اول این چهار نکته را بخوانید تا بعد با هم صحبت کنیم. با دقت هم بخوانید لطفا؛

*هزینه پایین؛ بعد از هزینه اولیه ساخت، انرژی هسته ای این مزیت را دارد که یکی از مقرون به صرفه‌ترین انرژی‌های موجود است. هزینه تولید برق از انرژی هسته ای بسیار کمتر از هزینه تولید انرژی از گاز، ذغال سنگ یا نفت است.

*منبع قابل اطمینان انرژی؛ در حالی که برخی از منابع انرژی مانند انرژی خورشیدی و بادی به شرایط آب و هوایی وابسته هستند، انرژی هسته ای چنین محدودیتی ندارد. مهم نیست که باد می وزد یا هوا ابری است. نیروگاه‌های هسته ای اساساً تحت تأثیر عوامل اقلیمی خارجی قرار نمی‌گیرند و باعث تولید قابل پیش بینی و پایدار انرژی می‌شوند.

*انرژی هسته ای آلودگی کم ایجاد می‌کند؛ خروجی کلی آلودگی از نیروگاه هسته ای در مقایسه با تولید انرژی از سوخت‌های فسیلی بسیار کم است.

*چگالی انرژی بالا در انرژی هسته ای؛ شکافت هسته ای در تولید انرژی تقریباً 8000 برابر کارآمدتر از سوخت‌های فسیلی سنتی است.

آنچه گفته و نوشته آمد، بسان "یک جمله از هزاران" است "که اند عبارت آمد" تا بفهمیم دعوای دنیای برخوردار با ما در زمینه انرژی هسته ای بر سر چیست. خودشان هم می دانند بهتر از ما که هدف ما نه تولید بمب اتم که بهرمندی از انرژی صلح آمیز هسته ای است. این" صلح آمیز بودن" هم معنایی خیلی فراگیرتر از این دارد که به سمتِ" جنگ افزار" نمی رویم. با این انرژی به طبیعت و محیط زیست و انسان و گیاه و جانداران جملگی اعلام صلح می کنیم چه استفاده از این انرژی در مقایسه با انرژی های پایه فسیلی، بسیار، بسیار دوست دارتر است نسبت به زندگی. این را و قدر آن را امروزه بیشتر می توان فهمید که آلودگی هوا، تنفس جانداران را به شماره انداخته است. با اندک مطالعه و تامل می توان مخالفان فراگیر شدنِ استفاده از انرژی اتمی را در شمار مخالفان زندگی دسته بندی کرد که توامان مخالف محیط زیست و طبیعت و.... هم هستند. خودشان بمب ویرانگر اتمی و هیدروژنی و... می سازند اما برای استفاده دیگران از گونه های زندگی ساز هسته ای مانع ایجاد می کنند. البته روشن است که این دعوایی فردایی است. نمی خواهند دیگران در شمار برخورداران باشند. می خواهند انرژی فردا در تیول خودشان باشد تا هرجور خواستند به دیگران تحمیل کنند و استقلال کشورها را به نابودی بکشانند. ما هم دست شان را خوانده و دست خود را به زانو گرفته ایم و یا علی گویان می خواهیم برخیزیم و خود را از فقر فردا نجات دهیم. دعوا بر سر دارا و ندار بودن است. دیگر توجیهات بهانه است. روز ملی انرژی هسته ای یک یادآور تقویم شده است تا ما را هر روز به ضرورت تلاش برای دارندگی بخواند. چه این دارندگی است که برازندگی می آورد. ندار ها و نابرخورداران برای برازندگی در فردا خیلی چیز ها کم خواهند داشت.

ب / شماره 5279 / دوشنبه 20 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030120.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:10  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ساختمان ها با مصالح است که در در یک طرح و نقشه هوشمندانه قد می کشند. رشید شدن جامعه هم در الگویی چنین تحقق می یابد با مصالحی از جنس انسان. انسان هایی که با رفتار خویش، خشت های این بنا را می سازند و در جای خود می گذارند. اما برای کاری چنین مهم و مانا باید به انسان هایی نگاه داشت که در عمل قامت رشید دارند. انسان های بزرگی که با سلام پیغام آور سلامتی جامعه باشند، گفته هاشان را عیاری آشکار از تفکر باشد، دل فراخ و بخشنده و شوخ چشم باشند. کسانی که آینه ها را دوست دارند و آیه هدایت خدا می دانند لذا بزرگی را با انتقادپذیری نشان می دهند. اما انسان‌های متوسط انتقاد گریزند. انسان‌های کوچک انتقاد ستیزی را با همتی عجیب دنبال می کنند. معلوم است که این راه آنان را به کجا می رساند. حتی متوسط های انتقاد گریز هم اگر مسیر خود را معکوس نکنند، بهره ای از توفیق نخواهند یافت که موفقیت همزاد نفس کسانی است که با انتقاد، نفس ها را تصفیه می کنند تا حساب شان با خود و خدا تسویه شود. آدم های بزرگ حتی اگر آینه ای نیابند خود را به چشمه ای زلال می رسانند تا با نگاه در آن حال و روز خود را ببینند. خدا درجات شهید محمد علی رجائی، را لحظه افزون فرماید که "جلسه نق" راه انداخته بود آن هم در زمانی که ما ها از نق شنیدن فراری بودیم. او خود را و برنامه های خود را به کارگاه نق می برد تا منتقدان تا می توانند انتقاد کنند و حتی نق بزنند تا او بتواند ضعف های برنامه و خود را بیابد و برای رفع آن تلاش کند. کسانی که از انتقاد می گریزند، در حقیقت خود را از آینه محروم می کنند. جامعه هم به کسی که به آینه احترام نگذاشته و با مشورت آن خود را اصلاح نکرده است، احترام نمی گذارد. دیده ایم افرادی را که آشفته سر و موی و لباس به خیابان می آیند و مضحکه خاص و عام می شوند. اینان را اگر خردی در سر بود، قبل از خیابان در برابر آینه می ایستادند و خود را اصلاح می کردند تا صلاحیت قدم گذاشتن در منظر مردم را به دست آورند اما..... درس گرفته از اینان بکوشیم چون بزرگان از انتقاد استقبال و به آینگی احترام بگذاریم که رسول اعظم الهی(ص) فرموده اند" المومن مرات المومن؛ مومن آینه مومن است" همدیگر را نقد کنیم. با عیب یابی برای عیب زدایی دست هم را بگیریم تا بزرگی روزی همه ما شود. ان شاالله

ب / شماره 5279 / دوشنبه 20 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030120.pdf

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:8  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

هم ما می‌دانیم که «نمی‌خواهیم» بمب اتمی بسازیم، هم آنان که معرکه گرفته‌اند علیه ما بهتر از خودِ ما می دانند که «‌نمی‌خواهیم» به این سمت حرکت کنیم؛ خط گام‌های ما را هم رصد کرده‌اند. خودشان هم می‌دانند که دعوا سر بمب هسته‌ای نیست؛ سرِ دارا و ندار است، سرِ اینکه نمی‌خواهند کسی از بلوکی که ندارش می‌خواهند، بتواند حصارها را بشکند و در کنار دارا‌ها برای خود جا باز کند. دعوا سر امروز هم نیست که سوخت‌های فسیلی دست ما را باز گذاشته و برایمان در وی‌آی‌پی صادرکنندگان جا گرفته است. دعوا سر فرداست؛ فردایی که ذخایر سوخت‌های فسیلی تمام می‌شود. آن‌وقت مایی که وی‌آی‌پی‌نشین بودیم و دست دیگران به سوی ما دراز بود، از این جایگاه به بیرون پرتاب خواهیم شد و دست ما به سوی دیگران دراز خواهد شد. تجربه این نیم‌قرن می‌گوید نه‌تنها دست ما را نخواهند گرفت که با چکمه هم چنان بر آن خواهند کوبید که لمس شود و توان دراز شدن -‌حتی به‌خواهش‌- را هم نداشته باشد. ما هم دستشان را خوانده‌ایم. بعد از اینکه آنان را آزموده‌ایم. وقتی از نان و دارو دریغ می‌کنند امروز، فردا سوخت خواهند داد؟! براساس حساب‌و‌کتاب پاسخ منفی است. همین است که جمهوری اسلامی هم راهبرد خود را بر رسیدن به توانایی تولیدات صلح‌آمیز هسته‌ای گذاشته است؛ تولیداتی که ساحت‌های متعدد زندگی مدرن امروز و فردا را پوشش می‌دهد. رفتن به این سمت -که برای قدرت‌ها پا گذاشتن در حیات خلوت آنان تلقی می‌شود- برای آنان تحمل‌ناشدنی است، به‌ویژه از سوی کشوری که هژمونی قدرت را برهم زده است و خود می‌خواهد با استقلال، قدرت تولید و نظمی بایسته و انسانی را سرسلسله باشد. آنان اگر با تسلیحات اتمی مشکل داشتند، خودشان باید اولین کسانی می‌بودند که با نابودی بمب‌های اتمی خود، برای عاری‌سازی جهان از این مرگ‌افزار‌ها پیش‌قدم می‌شدند. آنچه می‌بینیم این است که نه‌تنها قدمی برنمی‌دارند که مسابقه پنهان را زیرپوستی، پی می‌گیرند. می‌خواهند دست‌و‌بال ما را ببندند، حال اینکه رژیمِ کودک‌کش و بیمارستان‌خراب‌کنِ صهیونیستی، 250 بمب اتمی دارد؛ رژیمی که به هیچ نوع معاهده و حتی نظام اخلاقی‌ای پایبند نیست. باری، مشکل آنان نه با اتم است، نه با امروز. به فردا کار دارند و ما هم برای اینکه فردا دستمان پیش آنان به تکدی انرژی دراز نشود، امروز همه توانمان را می‌گذاریم تا در تولید محصولات صلح‌آمیز هسته‌ای به جایگاهی برسیم که به چشمِ دارا و برخوردار به ما نگاه و احترام شود، نه ندار و نابرخوردار. 20‌فروردین که از سال‌1389 با عنوان «روز ملی فناوری هسته‌ای» در تقویم ملی ما رسمیت یافته است، نوروزی است که هرسال ما را به یاد می‌آورد که باید همچنان با همه توان به پیش برویم. نه عقب‌گرد که ایستادن سرجا هم ما را از کاروان پیشرفت عقب می‌اندازد. پس باید با قدرت راهمان را ادامه دهیم.

شهرآرا / شماره 4188 / یکشنبه 19 فروردین 1403 / صفحه 13 / جامعه

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15007/398624

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/1/19/15007_140035.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 13:33  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ما گرفتار جنگ ترکیبی هستیم. اقتصاد از مهمترین جبهه های این جنگ است. جبهه ای علیه تمامیتِ هویتی، انقلابی و ملی ما که سربازان خود را هم از میان خودما انتخاب می کند. از میان خودما که فزونخواهی دل و دیده و دستِ ما را آلوده است. آلودگی که آمد، شفافیت را دوست نخواهد داشت. شیشه را به سنگ خواهد بست چه رسد به آینه. ایستادن در برابر این دست های آلوده هم دست های طاهر می خواهد و هم اخلاصی که بتواند بر قدرت اختلاس فائق آید. راخت عرض کنم، شهید می خواهد این جبهه. مردان و زنانی که به قیمت جان و آبرو پای انقلاب بایستند و نگذارند موریانه های فساد، ریشه های این درخت را بجوند. البته شهید هم گرفته است اما نه به گونه ای که بشود به نام و نشان، با افتخار تابوت اش را به شانه کشید و خیابان را به جبهه ای برای مقابله با فساد تبدیل کرد. می زند جوری که انگشت اتهام اگر سال ها هم بچرخد نمی تواند او را نشان کند چه رسد که نشان هم بدهد. نشان هم بدهد، به هزار حیله و پشتیبانی های آشکار و نهان، نه تنها جان به در می برند که باز برای جان گرفتن، عزم شان جزم تر می شود. بنده خدایی که در این وادی مطالعه داشت می گفت، شهدای بی نام و نشان داریم که شاید تا هیچ وقت نتوانیم معرفی کنیم. خیلی از آنان که به بیماری های لاعلاج یا صعب العلاج گرفتار می شوند، در حقیقت هزینه مبارزه با فساد را با جان خود می پردازند. بنده خدایی که دستی در کار مبارزه داشت می گفت در یک حوزه کوشیدیم انحصار را بشکنیم. برای فردی که سلطان آن کالا بود، رقیب وارد میدان کردیم. کارش هم گرفت اما بعد از مدتی شنیدیم که کنار کشیده است بی آن که حتی به ما چیزی بگوید. وقتی دلیلش را پرسیدیم، گفت من از خودم می گذرم اما پسرم را خیلی دوست دارم. انگار در باره پسرش تهدیدش کرده بودند و به اصطلاح، لیزر روی پیشانی او انداخته بودند که پدر میدان را خالی کرد. بنده خدایی که پیش از این صدایش بلند بود و یقه می گرفت هم الان چنان از پا افتاده است که اگر تمهیدات پزشکی نباشد، نفس هم نمی تواند راحت بکشد. می گویند وقتی به او گفتند بگذار پسرت پرچم را بردارد، گفته است مرا ببیند و فردای خود را جای امروز من بگذارد بعد ببینیم می خواهد پرچم را بردارد یا نه. اما باید برداشت پرچم را. این پرچم علمِ حق است نباید برخاک بیفتد حتی اگر ماها یکی بعد از دیگری برزمین بیفتیم. مثل زمان جنگ باید نفر بعدی یا علی بگوید و برای احیای عدالت علوی این پرچم را در اهتزاز نگه دارد.

ب / شماره 5278 / یکشنبه 19 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030119.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 13:31  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بزرگی آدم ها را نه شناسنامه می تواند گواهی کند و نه حتی سفیدی مویی که در سر و روی، خبر از گذر ده ها می دهد. ای بسا افرادی که پیر می شوند اما بزرگ نه. اما هستند افرادی که نوجوانی را به جوانی نرسانده آوازه بزرگی شان در بزرگواری های مکرر راه به جاودانگی باز می کند. پیشتر آدرس این آدم ها را در پیش قدم شدن برای سلام نشان دادیم و در این که سنجیده رفتاری شان به این خاطر است که اول فکر می کنند و بعد سخن می گویند. حرف به حرفِ کلمات شان از پشتوانه تفکری مومنانه و بخرد برخوردار است. اینا را در مواجهه با رفتار دیگران هم چنین می شود دید و تحلیل کرد؛ انسان‌های بزرگ بدی‌های دیگران را فراموش می کنند. انسان‌های متوسط خوبی‌های دیگران را فراموش می کنند. انسان‌های کوچک قبول ندارند که چیزی را فراموش می‌کنند. شاید بتوان خوبی بی حد و حصرشان را ریشه گرفته از همین نگاه شمرد. چون بدی دیگران را فراموش می کنند، ذهنِ شان نسبت به بدکنندگان هم مثل زمین آیش شده، مهیای کشت و کار خوبی و شکوفا شدن نیکی است. این شاید دیگران را به تعجب و حتی خطای در تحلیل بکشاند اما بزرگان، دل شان را بسیار حرمت می گذارند لذا اجازه نمی دهند خاطرات بد چون سطل زباله گوشه عمارت آباد دل شان باقی بماند. می دانند قلب مومن عرش خداست. در این عرش هم جایی برای خاکروبه های فرش نیست. آنان خود را به هندسه رفتار الهی مهندسی می کنند. خدای خود را "کریم الصفح" می بینند خود هم صفحات خاطرات بد را کریمانه پاک می کنند. اینان به قله انسانیت رسیده اند. افراد متوسط اگر می خواهند به این جایگاه برسند آنچه باید از یاد ببرند بدرفتاری دیگران است. خوبی ها را باید چون گنج محافظت کرد و از خاطران خیر، ارزش افزوده برای دوستی ها ساخت. انسان های گرفتار کوچکی را هم باید دست گرفت و به معبری آورد که بزرگان به بزرگواری رفتاری خود چراغان کرده اند. در روشنایی است که می شود راه به سلامت برد. تاریکی به چاه و چاله فرصت می دهد دهان شان را برای بلعیدن آدم ها باز کنند......

ب / شماره 5278 / یکشنبه 19 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030119.pdf

+ نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 13:27  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

به معبر می ماند، هر کدام از حوزه های اقتصاد. شهید می خواهد انگار... این گزاره زمانی در ذهنم نقش می بندد که از زبان کارشناسانی چند می شنوم که فساد، سایه سیاه و سنگین خود را در حوزه های مختلف اقتصادی و تولیدی تحمیل می کند. البته شهید هم گرفته است اما نه به گونه ای که بشود به نام و نشان، با افتخار تابوت اش را به شانه کشید و خیابان را به جبهه ای برای مقابله با فساد تبدیل کرد. می زند جوری که انگشت اتهام اگر سال ها هم بچرخد نمی تواند او را نشان کند چه رسد که نشان هم بدهد. نشان هم بدهد، به هزار حیله و پشتیبانی های آشکار و نهان، نه تنها جان به در می برند که باز برای جان گرفتن، عزم شان جزم تر می شود. بنده خدایی که در این وادی مطالعه داشت می گفت، شهدای بی نام و نشان داریم که شاید تا هیچ وقت نتوانیم معرفی کنیم. خیلی از آنان که به بیماری های لاعلاج یا صعب العلاج گرفتار می شوند، در حقیقت هزینه مبارزه با فساد را با جان خود می پردازند. بنده خدایی که دستی در کار مبارزه داشت می گفت در یک حوزه کوشیدیم انحصار را بشکنیم. برای فردی که سلطان آن کالا بود، رقیب وارد میدان کردیم. کارش هم گرفت اما بعد از مدتی شنیدیم که کنار کشیده است بی آن که حتی به ما چیزی بگوید. وقتی دلیلش را پرسیدیم، گفت من از خودم می گذرم اما پسرم را خیلی دوست دارم. انگار در باره پسرش تهدیدش کرده بودند و به اصطلاح، لیزر روی پیشانی او انداخته بودند که پدر میدان را خالی کرد. بنده خدایی که پیش از این صدایش بلند بود و یقه می گرفت هم الان چنان از پا افتاده است که اگر تمهیدات پزشکی نباشد، نفس هم نمی تواند راحت بکشد. می گویند وقتی به او گفتند بگذار پسرت پرچم را بردارد، گفته است مرا ببیند و فردای خود را جای امروز من بگذارد بعد ببینیم می خواهد پرچم را بردارد یا نه. هرکس در این نشستِ نوروزی خبری گفت. خبری که جانی نیفزود بلکه جانسوز بود. انگار برای قدیم بود که این شعر مولوی که؛" جان نباشد جز خبر در آزمون / هرکه را افزون خبر، جانش فزون" حالا" هرکه را افزون خبر باشد، جانش بسوخت!" را باید خواند. در همین محفل رسانه ای می شنیدیم که چای دبش آخرین نبود، باز هم خواهیم داشت از این دست پرونده ها. فساد در حوزه های روغن و محصولات سلولوزی هم دهان گشاد دارد که اگر بسته نشود، گره به سفره کوچک شده مردم خواهد زد. آنچه من فهمیدم این بود که حال و روز بازار خوب نیست. به سلامت نفس نمی کشد در خیلی از حوزه ها اگر به فوریت چاره نشود، پیچک های فساد، پنجه بر گلو خواهد زد. پوشیده و پنهان هم نیست انگار. از بس در دید است، دیده نمی شود این "اژدهایِ هفت سر." به گمانم جبهه اصلی امروز اینجاست. در حوزه اقتصاد. چاره نشود همه را بیچاره می کند.

جمهوری اسلامی / شماره 12781 / شنبه 18 فروردین 1403 / صفحه 3 / خبر

عصر ایران / https://www.asriran.com/fa/news/956481/

خبرآنلاین / https://www.khabaronline.ir/news/1891738/

بیان فردا / https://www.bayanfarda.ir/fa/tiny/news-16821

عصرتبریز / https://asrtabriz.ir/news/167451/

عصرخبر / https://vista.ir/n/asrkhabar-bh8ng

فرارو / https://fararu.com/fa/news/723282/

دیدبان ایران / https://www.didbaniran.ir/fa/tiny/news-184514

تجارت نیوز / https://vista.ir/n/tejaratnews-22ss2

جارستان / https://jarestan.ir/News/126204/

زی سان / https://zisaan.ir/fa/news/14665/

اعتماد آنلاین / https://www.etemadonline.com/tiny/news-656242

نسیم جنوب / http://www.nasimjonoub.com/fa/links/450594

صاحب خبر / https://sahebkhabar.ir/news/66021961

جارستان / https://jarestan.ir/News/126204/

دیباچه / https://dibaache.com/post/22059873

ایرانیان جهان / https://www.iranianejahan.ir/Fa/News/1123734/

بازار آریا / https://www.bazarearya.ir/Fa/News/1147078/

خواندنی ها / https://khaandaniha.ir/news/2788443/

خبرپو / خبربان / بازتاب آنلاین / قطره / و.....

+ نوشته شده در  شنبه هجدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:35  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

چند سالی است که شعار سال از سوی رهبر انقلاب، اقتصادی تعیین می شود. این یعنی راهبرد انقلاب باید در این حوزه سامان یابد تا راه بر بی سر و سامانی که دشمن در این حوزه می خواهد بسته شود. رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم انقلاب هم به تأکید مؤکد همه را به «طهارت اقتصادی» توجه داده اند. یعنی راهبرد شکوفایی اقتصادی به راهبرد واجب طهارت اقتصادی، باید غنی سازی شود تا به استغنای معرفتی مردم هم بینجامد. رویکرد برخاسته از نگاه رهبری، اقتصاد مصلحانه است. این نیز اقتصادگران صالح را می طلبد.

جهاد اقتصادی به قاعده جهاد دفاعی و نظامی اهل و اصحاب خود را می طلبد. در دفاع مقدس، رزمندگان به اخلاص چشم بر خود می بستند تا به افقی باز کنند که سربلندی اسلام و انقلاب و ایران توأمان پرچم افزا باشد. اقتصاد هم همتی چنین و اخلاصی چنان می طلبد و الا عرصه اقتصاد به خاطر پول های زیادی که در آن جا به جا می شود به شدت لیز است. از فراوان کسانی که پا به این عرصه می گذارند، به سلامت گذشتگان کم هستند. بسیاری زمین می خورند و بسیاری هم اگر نه دامن که پاچه هایشان خیس می شود.

مراقبتی علی وار می خواهد تا کارگزاران به سلامت برهند از میدان مین اقتصادی. کاسه حلوای اشعث بن قیس و جواب مولا علی(ع) باید رسم الخط عملی مسئولان باشد. امام راه را بر قیس بست تا راه را به ما نشان بدهد که چه باید کرد و چگونه باید دست و دیده و حتی دل را پاک نگه داشت. «طهارت اقتصادی» تربیتی چنین را طلب می کند و الا کیست که دلش در برابر تطمیع ها نلرزد؟ کیست که پشتش در برابر تهدیدها نلرزد. مفسدان اقتصادی یا به تطمیع درِ باغِ سبز نشان می دهند یا نقاب شکسته، مافیاوار، سرخی خون را به یاد می آورند. مردِ میدان می خواهد که در برابر این دو «ت» محکم «نه» بگوید. این دو «ت» که هرکدام باتلاقی است مرگ آفرین و حیات سوز و طهارت زدا. نمی خواهم ضمیر را جوری بنویسم که مرجعِ معدود داشته باشد.

این دایره هشدار و امر به معروف را محدود می کند. خبرها البته به اختصار یا تفصیل، نام ها را فهرست می کند. من می گویم حوزه اقتصاد، از میدان جنگ هم خطرناک تر است. چالش هایی دارد که اگر تربیت علوی و التزام مؤمنانه به طهارت اقتصادی نباشد، بزرگان را هم شکار می کند چه رسد به کارگزاران ساده در جایگاه های مختلف را. مقابله با فساد، این اژدهای هفت سر، هزینه بسیار دارد. براساس مطالعات و تحلیل اخبار می گویم، مقابله با مافیای فساد، غیرت در اندازه شهید می خواهد.

می زنند هرکس را که در برابرشان قد علم کند. خیلی راحت تر از افسران بعثی که تیر خلاص می زدند. اینان نه تنها با اختلاس به پیشانی یک ملت شلیک می کنند که قهرمانان مبارزه با فساد را هم به انواع ترورها به شهادت می رسانند. باز هم از نام بردن ابا می کنم اما کسی که خودش دوبار تا مرز شهادت رفته است می گفت آنچه در سریال «اژدهای هفت سر» می بینیم، یک سر این اژدها هم نیست. سر فراوان دارد. شمشیر و گرزِ رستم می خواهد برای کوفتن هر سرش. شهید می خواهد این میدان.

شهرآرا / شماره 4187 / شنبه 18 فروردین 1403 / صفحه آخر / کوچه

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/15003/398547

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/1/17/15003_140003.pdf

+ نوشته شده در  شنبه هجدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:32  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بوی خون در خاکِ ما پیچیده است حتی از راه دور. دندان به هم می سائیم از خشم اما به فراست می فهمیم حمله رژیم جعلی و موقت صهیونیستی به بخش کنسولی سفارت ایران در سوریه، یک دعوت به جنگ آشکار است. می خواهد با پهن کردن جبهه جنگی که گرفتار است، زمینه جمع کردن آن را فراهم کند. از گفتنِ ماجرا هم ابا نمی کند. حتی به آمریکا که نقش پدر او را دارد هم اعلام کرده است به محض جواب متقابل ایران جبهه را گسترش خواهد داد. اوبه دنبالِ بقای خودش است و می خواهد این تضمین شود. برای همین با این ضربه به دنبالِ جواب متقابل ما است. می خواهد ما را- که عامل اصلی و قدرت اول صف مخالفانش می داند- به بازیی بکشاند که زمین و زمان و هندسه اش را خود تعیین کرده است. واقعیت این است که اگر امروز بندِ پوتین هامان را ببندیم باید پا در زمینی مین گذاری شده بگذاریم که او مهیا کرده است. معلوم است اتفاق چه خواهد بود.عقلِ مومنانه و حسابگر البته رفتاری چنین را منع می کند. اما پا در پوتین نکنیم هم عزت و عظمت نام ایران، به چالش مبتلا می شود. اصلا این میدان عرصه تزاحم عقلانیت و عزتمداری است. این که چه باید کرد؟ همان پرسشی است که در خوانشِ اول، دو پاسخ می گیرد. اولی از سوی کسانی که به قاعده عقلِ محاسبه گر، همه چیز را با ماشین حساب می سنجند. آنان، پاسخ را به زمان و مکان و با هندسه ای حواله می دهند که از سوی خود ما مهندسی شود. سویه عزت طلبی، اما، تاخیر را روانمی دارد. پاسخِ ضربه را همزمان با ضربه می پسندد. حرف اش هم برای همه ما قابل فهم است که جواب را در میدان دعوا باید داد. یکی را که زدند حتما باید دومی پُر صدا بر گونه شان بنشیند. به فردا نمی شود حواله داد جواب امروز را. هر دو هم به رغم ظاهر متفاوت، ناظر به عظمت ایران و انقلاب است. در اصل التزام به انتقام، هیچ کس تردید ندارد. تردیدی که هست در زمان آن است. به نظر باید به جمع بین دو نظر رسید. یعنی ضرورت جواب ده برابر را به رسمیت شناخت و زمان پاسخ را تا می شود به جلو انداخت. با اعتماد تمام به قدرت فرماندهی و تدبیر مسئولان. به قوه برنامه ریز و غیرتمند نظام فرصت دهیم با اشراف به همه جوانب، بهترین تصمیم را بگیرند. مناسب ترین زمین و زمان را برای سهمگین ترین پاسخ، در اختیار داشته باشند به گونه ای که کفه هزینه برای ما سبک و برای دشمن سنگین باشد. در فایده اما عکس ماجرا محقق شود. سنگینی فایده برای ما و بی فایدگی برای دشمن جعلی رقم خورد. مهمتر از روز اقدام، اراده بر انجام حتمی آن است. امروز باشد بهتر، مصلحت آن را به فردا موکول کرد هم منتظر می مانیم. مهم این است که حتما جواب بدهیم.

ب / شماره 5277 / شنبه 18 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030118.pdf

قدس / شماره 10338 / یکشنبه 19 فروردین 1403 / صفحه اول و 2(ح.و)

https://www.qudsdaily.com/Newspaper/item/86407

+ نوشته شده در  شنبه هجدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:28  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

گز نکرده پاره کردن، سیره بی خردان است. اهل خرد، سنجیده رفتاراند. این سنجیدگی عیاری است که در بزرگان رو به افزایش است و در دیگران روی منحنی کاهش. لذا می توان گفت، انسان‌های بزرگ اول فکر می کنند، بعد حرف می‌زنند. انسان‌های متوسط اول حرف می‌زنند، بعد فکر می کنند. انسان‌های کوچک اصلا فکر نمی‌کنند و حرف می زنند. باید بکوشیم از گروه اول باشیم. این هم کلام مولا علی(ع) است که انسان را چنین به تفکر می خواند که؛" فَكِّرْ ثُمَّ تَكَلَّمْ تَسْلَمْ مِنَ اَلزَّلَل؛ فکر کن،آنگاه سخن بگو،تا از لغزش رهایى یابى." بی فکر سخن گفتن، بی ترمز و با سرعت رفتن است که به حادثه می انجامد. برای نیفتادن به دامِ حادثه باید به قاعده حدیث علوی رفتار ها را نظم داد. امیرالمؤمنین علی(ع) در سخنی دیگر هم فرمودند: " آدمی در زیر زبان خود و در خبایا و خلوات و کنج و گوشه‌ی زبان خود پنهان است و با زبان آشکار می‌شود. هر حرفی که می‌خواهید بزنید، ابتدا آن را وزن کنید. این حرفی که می‌خواهید بزنید چقدر می‌ارزد؟ اگر بسیار با ارزش است به زبان بیاور تا بگویند تو باارزش هستی. اگر به زبان سخن گفتی، مردم را تو را به سخنی که گفته‌ای می‌سنجند؛ زیرا زبان با ذهن پیوند دارد. ذهن فکرساز است و انسان است و فکر و خرد و اندیشه‌ی او. ابتدا سخن خود را بسنج، سپس به عقل و معرفت عرضه کن. عقل و معرفت به تو سنجه‌هایی می‌دهند که می‌توانی سخنان خود را با آنها بسنجی. اگر دیدید که حرف شما برای خدا و در راه خداست، پس حرف بزنید، و اگر اینگونه نبود سکوت کن که سکوت بهتر است. اصلاً عبادتی آسان‌تر، کم‌هزینه‌تر و در عین حال پرمنزلت‌تر و برتر از زبان نیست. مگر نمی‌بینید که خداوند نیز با پیامبرانش هیچ ارتباطی جز زبان ندارد و نمی‌بینید که انبیاء نیز با مردم پلی جز زبان ندارند؟" موفقیت رهین مدیرت زبان است. با زبان می توان زمان را و زمین را به اختیار گرفت و به سمت خیر حرکت کرد. بی مهاری زبان از تفنگ هایی که ضامن ندارند هم خطرناکترند. بکوشیم با فکرکردن قبل از سخن گفتن بر مدار بزرگی گام برداریم.

ب / شماره 5277 / شنبه 18 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030118.pdf

+ نوشته شده در  شنبه هجدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:27  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

حمله رژیم جعلی و موقت صهیونیستی به بخش کنسولی سفارت ایران در سوریه، یک دعوت به جنگ آشکار است. نه از سر قدرت بلکه برای فرار از باتلاقی که در آن دست و پا می زند. می خواهد با پهن کردن جبهه جنگی که گرفتار است، زمینه جمع کردن آن را فراهم کند. به گونه ای که بقای خودش تضمین شود.

با این ضربه به دنبالِ جواب متقابل ما است. می خواهد ما را به بازی بکشاند که زمین و زمان و هندسه اش را خود تعیین کرده است. اگر بندِ پوتین هامان را ببندیم باید پا در زمینی مین گذاری شده بگذاریم که او مهیا کرده است. عقل البته رفتاری چنین را منع می کند. پا در پوتین نکنیم هم عزت و عظمت نام ایران، به چالش مبتلا می شود. اصلا این میدان عرصه تزاحم عقلانیت و عزتمداری است.

این که چه باید کرد؟ همان پرسشی است که دو پاسخ می گیرد. اولی از سوی کسانی که با حساب و کتاب، به قاعده عقلِ محاسبه گر همه چیز را با ماشین حساب می سنجند. اینان با تحلیل شرایط کشور و منطقه و اشراف به خواستِ دشمن، پاسخ را به زمان و مکان و با هندسه ای حواله می دهند که از سوی خود ما مهندسی شود.

می گویند حتما باید این ضربه را به ضربتی دو چندان پاسخ گفت اما در وقتِ مقتضی. سویه عزت طلبی اما، تاخیر را روانمی دارد. پاسخِ ضربه را همزمان با ضربه می پسندد. حرف اش هم برای همه ما قابل فهم است که جواب را در میدان دعوا باید داد. یکی را که زدند حتما باید دومی پُر صدا بر گونه شان بنشیند. به فردا نمی شود حواله داد جواب امروز را.

این قبیله می گویند، هزینه رفتار فوری متقابل اگر چه می تواند سنگین باشد اما فایده ای که بر جواب سریع و صریح مترتب است، از هزینه بیشتر است. هر دو نگاه، جوابِ قاطع و پشیمان کننده را واجب می شمارند اما تفاوت در امروز و فردای ماجراست.

انتخاب روز پاسخ را – به نظر- باید به قوه عاقله و تصمیم گیر نظام واگذاشت. این درست که خوی عزتمند ایرانی، مشت را در برابر مشت، فوری و محکم، حُکم می کند. اما متولیان باید به شرایط داخلی و منطقه ای و بین المللی اشراف تمام داشته باشند تا بهترین تصمیم را بگیرند.

باید با اعتماد به آنان فرصت داد که بهترین زمین و زمان را برای سهمگین ترین پاسخ، به گونه ای انتخاب کنند که کفه هزینه برای ما سبک و برای دشمن سنگین باشد. در فایده اما عکس ماجرا محقق شود. سنگینی فایده برای ما و بی فایدگی برای دشمن جعلی رقم خورد.

مهمتر از روز اقدام، اراده بر انجام حتمی آن است. امروز باشد بهتر، مصلحت آن را به فردا موکول کرد هم قبول است. باید خود را آماده کنیم تا” عملیات ایذایی” صهیونیست ها را با عملیات درهم شکننده و صهیونیست کش، جواب دهیم. این هم خواست عزتمندانه هر ایرانی است…..

انصاف نیوز / پنجشنبه 16 فروردین 1403

https://ensafnews.com/506381/

+ نوشته شده در  جمعه هفدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:41  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

اگر همه روز های قدس را هم مناسکی و تقویمی دیده ایم، حق نداریم امسال هم با همان نگاه تقویم را ورق بزنیم؛ اول تجاوز آشکار رژیم جعلی و موقت به کنسولگری ایران که در حکمِ خاکِ وطن است و شهادت فرزندان ایران زمین و دوم اینکه به گواهِ خون شهیدان، این روز قدس، همین روز قدس که در پیش داریم، به یقین ، سرخ ترین و متمایز ترین روز قدس از ابتدای نام گذاری و تقویم شدن تا امروز است. فلسطین کم مصیبت ندیده است، کم بلا از سر نگذرانده است، اما به جرئت می توان گفت هرگز مثل امروز دچار توحش تمام ساحتی کودک کش ها نبوده است. هیچ گاه اصحاب کثیف صهیون چنین دندان در گلوی این ملت ستم دیده و بلاکش نزده بوده اند. این روز قدس را باید ویژه در نظر آورد. هر دقیقه اش را باید به نام 45 شهید نفس کشید و فریاد زد؛ 45 انسانی که در این شش ماهه با مظلومیت تمام، مرگ را زیستند و به شهادت رسیدند؛ 45 زندگی پرپر که آغاز برخی از آن ها با پایانش فاصله ای نداشت. نوزادهایی که به دنیا آمدند، اما از دنیا بیرون رانده شدند در بیمارستان های غزه. توجه داشته باشیم که در این جنایت، نه فلسطین که همه انسان ها هر دقیقه 45 بار می میرند و زنده می شوند و باز می میرند. این تبیین صریح قرآن است و کلام خدا در آیه 32 سوره شریفه مائده که «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا؛ هر کس انسانی را جز برای حق [قصاص] یا بدون آنکه فسادی در زمین کرده باشد، بکشد، چنان است که همه انسان ها را کشته است.» بر همین اساس، صهیونیست ها در این شش ماه، نه فقط ۳۳ هزار فلسطینی که ۳۳ هزار بار همه انسان ها را کشته اند. این نه فقط نسل کشی اهالی غزه که نسل کشی انسانیت و ریشه کن کردن زندگی است که پیش روی ما رقم می خورد. هلوکاستِ واقعی اینجاست نه در داستان هایی که صهیونیست ها نوشته اند تا جامه مظلومیت بپوشند و چشم جامعه را کور کنند. در برابر چشم بسته قدرت های جهانی، مردم اما می بینند انفجار مرگ را، می بینند گله رها شده گرگ های صهیونیست در کوچه باغ های زیتون را، می بینند مرگ چگونه خنجر بر حنجر زندگی می کشد. گفتیم گرگ، اما گرگ هم به گرگی این همه خون ریز نیست. هیچ دد و دامی این همه توحش ندارد که در نتانیاهو و تفنگ به دستانش موج می زند. آنان باورشان شده که حیات دیگران به دست آنان است؛ باورشان شده است که «زاده شده اند برای کشتن»؛ باورشان شده است که «فلسطینی زاده می شود برای مردن»؛ برای اینکه حس خون ریزی آن ها را اشباع کند. با این باور باطل است که چکمه پوشان وحشی پا بر حق زندگی مردم می کوبند. دریغا که ترازوی عدالت جهان بسیار نامیزان است. راز نامیمونی این روزهای ستم آباد نیز در همین است. این نظم باطل را باید برهم زد تا زندگی به قرار و جامعه به قوام برسد. الیس الصبح بقریب؟!

شهرآرا / شماره 4186 / پنجشنبه 16 فروردین 1403 / صفحه 13 / جامعه

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/14998/398420

https://shahraranews.ir/files/fa/publication/pages/1403/1/16/14998_139968.pdf

+ نوشته شده در  جمعه هفدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:39  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

دیگر بحث فلسیطن مظلوم و رژیم جعلی و آدم کش صهیونیست، تنها نیست. از ما هم خون ریخته شده است. به کنسولگری ما که در حکمِ خاکِ ایران عزیز است هم تجاوز شده است. این یعنی باید جواب بگیرد دشمن لذا روز قدسِ امسال را باید جدی تر از همیشه ببینیم.پیشتر هم می گفتیم روز قدس یک قصه جناحی نیست. حتی یک حکایت سیاسی و زمان‌دار نیست که بتوان شانه از تکلیف انجامش خالی کرد. یا حتی پایانی برایش متصور بود مگر آنکه اسرائیل چون حروف نفرت‌انگیز خود چندپاره شود؛ا.س.ر.ا.ئ.ی.ل! امروز به هزار تاکید می گوئیم روز قدس یک روزِ ملی است، یک روز تاریخی برای ایران است. باید تا آنجا ادامه پیدا کند که آمدگان به مبدا خویش عودت شوند و حروف تشکیل دهنده این هویت مجعول، از لوث آن تن بشویند و به الفبا برگردند. آن وقت می‌توانیم روز قدس را بسان یک روز تاریخی نگاه کنیم. تا آن زمان – که خدا کند خیلی نزدیک باشد- روز قدس باید جریان سازی و تاریخ‌سازی کند. باید یک رسانه باشد به گستره همه جهان تا بیداد را آبرو ببرد و داد بخواهد از ستمگران. نمی‌شود ستم، هرروز سفره خود را پهن‌تر کند و ستمگران لقمه از گوشتِ مردم بردارند و نوشابه خون بنوشند اما فریادی بلند نشود. نمی شود زندگی از زیتون ها بگیرند و درختان باغ ساکت بنشینند. نمی شود غزه را هزار بار بکشند و برخی ها بگویند چرا روز قدس؟ ما را مولایی است که در هزاره پیش به ستم‌ستیزی خوانده است؛ اگر مرد مسلمانى پس‌ازاین رسوایى از اندوه بمیرد، نه‌تنها نباید ملامتش کرد بلکه مرگ را سزاوارتر است، این کلام روشن مردی است که مومنان را امیر است و جوانمردی را الگویی تام و تمام. او این سخن را وقتی بر زبان می‌آورد که لشکریان باطل معاویه، به ستم خلخال را از پای بانوی ذمه نشین حکومت علوی درمی‌آورند. علی( ع) مردم را با سخنانی چنین غیرت انگیز، به مبارزه می‌خواند تا پای حق بایستند. من نمی‌دانم اگر امروز بودند مولا و می‌دیدند که نه لشکریان شام و نه بانوی ذمه نشین و نه خلخال، بلکه لشکریان صهیونیست از زن و مرد مسلمان، جان می‌گیرند، چه می‌فرمود و چسان بر سرمان فریاد می‌کشید، اما می‌دانم اگر یکه و تنها هم بود، خود، ذوالفقار خیبر شکن به دست می‌گرفت و راه می‌افتاد. آن راه پیش روی ماست امروز. نمی‌خواهد -هنوز- تفنگ برداریم و به راه بزنیم اما وقت آن است که برخیزیم به فریاد و جبهه خود را مشخص کنیم. خیابان های شهر امروز معبر عملیات است. هر فریادگر بسان سربازی است که هیبت اش هیمنه دشمن را می شکند. روز قدس امسال باید پرشکوهتر برگزار شود به حرمت خونِ شهدای کنسولگری ایران و البته 33 هزار شهیدی که در این شش ماه، از زمین به آسمان رفتند. روز قدس امسال با همیشه فرق می کند. تفاوتی چنین اقتضا می کند تا ما هم متفاوت تر از همیشه با روز قدس همراه شویم. همراه به فریاد هایی که دشمن را زلزله نشین کند.

ب / شماره 5276 / پنجشنبه 16 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030116.pdf

+ نوشته شده در  جمعه هفدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:36  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بزرگی نه به مال است و نه به جاه و جایگاه. حتی به سواد و دانش هم نیست. به رفتار است و مهندسی نگاه که در شخصیت افراد جلوه می کند. یکی از پارامترهای اندازه گیری آدم ها تواضع است که در یک کلمه نمود پیدا می کند. کلمه چهارحرفی که یک جهان معنا دارد. کلمه ای به نامِ "سلام". با این سنجه رفتاری آدم ها را در سه گروه می توان نشانه گزاری کرد؛ انسان‌های بزرگ زودتر از دیگران سلام می دهند. انسان‌های متوسط در سلام کردن عجله‌ای ندارند. انسان‌های کوچک اما منتظرند دیگران به آن‌ها سلام کنند. تربیت تاریخی مومنان هم بر بزرگ شدن انسان استوار شده است لذا پیامبر اعظم الهی که به تصریح آیه 21 سوره شریفه احزاب، الگوی بهترزیستن است در سلام پیشی گیرنده بود. این کلام خداست که " لَكُم في رَسولِ اللَّهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ؛ رای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی است." باید از او سرمشق گرفت و با سلام، سلامتی جامعه را رونق بخشید. "مَنْ بَدَأَ بِالْكَلاَمِ قَبْلَ اَلسَّلاَمِ فَلاَ تُجِيبُوهُ ؛ هر كه پيش از سلام گفتن آغاز به سخن كند ، جوابش را ندهيد." هم کلام رسول خداست که توسط امام صادق(ع) روایت شده است تا شان کلام را در مهندسی رفتار نشان دهد. اگر می خواهیم بزرگ شویم باید به سلام قبل از کلام عادت کنیم. حکایتِ سعدی در باره قطره و دریا اشارتی ملیح است به عظمت نشات گرفته از فروتنی؛" بلندی از آن یافت کاو پست شد / در نیستی کوفت تا هست شد" باری، انسان های بزرگ در سلام پیشدستانه رفتار می کنند. متوسطان شاید سلام کنند اما تعجیلی در آن ندارند اما کوچکان اند که به انتظار شنیدن سلام، چشم در چشم مردم می دوزند و گوش تیز می کنند تا سلامی بشنوند و غرور در آنان قد کشد. نمی دانند که راه بزرگی را بر عکس می روند. با سلام کردن است که انسان بزرگ می شود نه با شنیدن. اگر نگاهی مطالعه گر به انسان های اطراف مان داشته باشیم به خوبی می توانیم صدق این سنجه را دریابیم. بکوشیم با سلام به توسعه فرهنگ نبوی و سلامتی تمام ساحتی جامعه کمک کنیم.

ب / شماره 5276 / پنجشنبه 16 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030116.pdf

+ نوشته شده در  جمعه هفدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:35  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

جامعه پویا که قله ها را هدف گذاری کرده است، نمی تواند و نباید در گذشته و بر مدار پیشین بماند. به تحول نیاز دارد حتی اگر تغییری هم اتفاق نیفتد در شاکله افراد. تحول، جانمایه پیشرفت است. انسانِ ایستا، جامعه ایستا، فرهنگِ ایستا، کشورِ ایستا، نمی‌تواند به طرح های تدوین شده اش برسد چه رسد به آرزوهایی که در سر فرد به فرد آن جامعه وجود دارد. آرزوهایی که بخش اندکی از آن با توجه به ظرفیت‌ها و موانع به برنامه تبدیل می‌شود. از همین برنامه‌ها هم فقط کسری به تحقق می‌انجامد. آنچه در جوامع می‌بینیم نتیجه واقعی شدن همان کسر است. حال اگر بتوانیم به اندازه آرزوهایمان تلاش کنیم، ظرفیت‌ها را توسعه دهیم و بخش بیشتری را به برنامه تبدیل و اجرایی کنیم، آن وقت جامعه و کشوری خواهیم داشت که زیستن در آن، هر روز بهتر از دیروز خواهد بود. به روزگاری خواهیم رسید که تقویم پیشرفت به شتاب ورق خواهد خورد. در کنار مان مردمانی را خواهیم یافت که پر امید گام های خود را به سوی فرداهای روشن تنظیم می کنند. این هم می‌شود همان جامعه ایمانی و انسان‌های مومن که به سمت افق‌های روشن تعیین و طی مسیر می‌کنند. واژه "تحول" را کلیدی بدانیم برای سال پیش رو تا قفل های زنگ زده هم باز شود. تحولی سازنده که ایستایی را به حرکت تبدیل کند. حرکت را در صراط مستقیم، جهت دهد. این‌گونه است که تحول، می تواند سازندگی‌اش را در جغرافیای وطن، نشان دهد. این هم چیزی است که باید بدان توجه و به اجرای آن اهتمام داشت. چیزی که پیشتر هم در بیان تبیینی کاروانسالار انقلاب اسلامی، درس گرفته ایم که " تحول در جوامع اسلامی و برای بشر، یک سنت لایتغیر الهی است. هیچ کس نمی‌تواند در برابر تحول جامعه بشری بایستد و به انکار آن برخیزد و انسان را به ایستایی ترغیب کند. تحولات بشری دیر یا زود، یکی پس از دیگری اتفاق می‌افتند که انسان با عزم و همت خود سررشته‌دار این تحولات به شمار می‌رود." به واقع، راز ماندگاری و رمز تعالی بشر هم در این نکته نهفته است که کلید تحولات اجتماعی در دست او قرار دارد و سکون از او به دور است. «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم». بشر وقتی تلاش می‌ورزد و همت خود را صرف تحصیل آرمان‌های خود می‌سازد در واقع در پی تحول بوده و پویایی را پی می‌گیرد. با نگاهی چنین است که می توان به فرداهای بهتر و زندگی متعالی‌تر رسید. اولویت دادن به تحول با قرائت حضرت رهبری، هم سازنده است و هم می‌تواند به عنوان پیشران سازندگی‌های فردا مورد توجه قرار گیرد. همین سویه نگاه می‌طلبد تا در کنار و حتی پیش از شعار سال، به ضرورت تحول توجه کنیم. تحقق شعارِ راهبردی " جهش تولید با مشارکت مردم"در همین ساحت تحول، محقق می شود. ان شاالله

ب / شماره 5275 / چهارشنبه 15 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030115.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:18  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

بشتابید، بخواهید، تصمیم بگیرید. همراه زمین و هم زمان با شکوفه ها بدرخشید. حتی تا فرصت دارید زودتراز شکوفه ها و گل ها بشکوفید. نور شما، حتی پیش از خورشید باید به شکوفه های طبیعت، جان ببخشد. عطر نفس و کلامِ شما باید پیش و بیش از گل های طبیعت، شامه زندگی را بنوازد. های مردمان قبیله قبله، بیایید تا در این سال جدید، همه مان بشکفیم، طرح نو در اندازیم، رایحه بهشتی مهر برانگیزانیم، دوست داشتن را تجربه ای نو زنیم. احترام را نفس بکشیم و آن قدر همدیگر را دوست داشته باشیم تا نتوانیم جز خوبی در حق هم رواداریم. من دلم را خانه مهر تو می کنم، تو از دلت پنجره ای به کوچه زندگی من باز کن. بیا روزگاری را بسازیم که نه دل ها را قفل بود و نه در خانه ها را. هم در خانه باز بود و هم روی صاحب خانه که از دلش کلید می خورد. مهربانی روح جاری در حیات مان شود تا فقر مهر را نفس شماری زندگی در آستانه مرگ بدانیم و برای امتداد زندگی مهربانی کنیم. آی مردمان این حوالی! حالِ مان را نو کنیم تا اگر هالِ خانه هم مثل گذشته ماند باز احوال مان نوشوندگی را احساس کند. بدانیم این نو در نو شدن است که انسان را شکوفا می کند. بگذارید با اجازی سعدی، شیخِ اجل، رحمه الله علیه، بیتِ شعر او را با تغییری چنین بخوانیم؛

برو زندگی نو کن اندر بهار

که تقویم کهنه نیاید به کار

تقویم نو کنیم و نگاه نو کنیم و برنامه نو کنیم و اراده نو کنیم وبا این نو های به نو ضریب یافته، چنان زندگی کنیم که از هر گوشه اش هزار امید شکوفا شود. چنین متفاوت رفتار کنیم تا تفاوت را در زندگی ببینیم. این هم حق کسانی است که در خویش دعای تحویل سال را درست معنا کرده اند. دعایی که باید پیشانی نوشت همه روزهای مان باشد تا احسن الحال، روزی بامدادی همه برگ های تقویم مان باشد. چنین باد و غیر این مباد، ان شاالله

ب / شماره 5275 / چهارشنبه 15 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030115.pdf

+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:16  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

یک شب قدر برای ما مانده است وانتظار یک ملت برای یاری. ملتی که 6 ماه است به خون نفس می کشد. خوانش با خون رنگین است. نه به فردا که به لحظه ای دیگر هم امید زندگی ندارد. از بمب و تیر و ترکش جان به در برد، گرسنگی، پنجه خواهد شد بر گلویش. یاری ما- این روزها- فقط کلماتی است از جنس دعا که می توانیم به حمایت از آنان بسیج کنیم. پس دست در خرمن آسمان زنیم تا به اجابت این آتش لهیب کشیده جنگ را به لطف خویش خاموش کند و زندگی مردم غزه را از چنگ مرگ برهاند. از این شب قدر تا صبح روز قدس، چند بامداد بیشتر فاصله نیست. این فاصله را با دعا پُر کنیم. این حداقل کاری است که از ما ساخته است. دعا کنیم و خود را برای برگزاری روز قدش مهیا نماییم. چه این روز قدس، همین روز قدس که در پیش داریم، به یقین ویژه ترین، روز قدس از ابتدای نام گذاری و تقویم شدن تا امروز است. فلسطین کم مصیبت ندیده است، کم بلا از سر نگذرانده است اما به جرات می توان گفت، هرگز مثل امروز دچار توحش تمام ساحتی نبوده است. هیچگاه اصحاب کثیف صهیون، چنین دندان در گلوی این ملت ستم دیده و بلاکش نزده بودند. این روز قدس، هر دقیقه اش را باید به نام چهل و پنج شهید نفس کشید. چهل پنج انسانی که در این شش ماهه با مظلومیت تمام، هر پاره ای از پیکرشان به گوشه ای افتاده است. چهل و پنج زندگی پرپر. توجه داشته باشیم که در این جنایت، نه فلسطین که همه انسان ها هر دقیقه چهل و پنج بار، می میرند و زنده می شوند و باز می میرند. این تبیین صریح قرآن است و کلام خدا در آیه 32 سوره شریفه مائده که "مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا؛ هر کس انسانی را جز برای حق، [قصاص] یا بدون آنکه فسادی در زمین کرده باشد، بکشد، چنان است که همه انسان ها را کشته است." بر همین اساس، صهیونیست ها- در این شش ماه- نه فقط ۳۳ هزاز فلسطینی که ۳۳ هزاربار همه انسان ها را کشته اند. این نه فقط نسل کشی اهالی غزه که نسل کشی انسانیت و ریشه کن کردن زندگی است که پیش روی ما رقم می خورد. اما دریغا که جهان را نه آن انصاف است که به در اندازه این "هلوکاستِ واقعی" بر سر مدعیان هلوکاست فریاد کشد و نه اهل فریاد را توانی است که از این مرگ بازار، جلوگیری کنند. اگر جهان را نه مروت که انصاف بود، همه یک مشت می شد بر دهان صهیونیسم تا بشکند این دندان های گراز مانند را. گرگ هم به گرگی این همه خون ریز نیست. گراز هم این همه توحش ندارد که در نتانیاهو و تفنگ به دستانش موج می زند. آنان باور شان شده که حیات دیگران به دست آنان است. باورشان شده که "زاده شده اند برای کشتن". باورشان شده است که فلسطینی زاده می شود برای این که حس خون ریزی او را اشباع کند. دریغا که ترازوی جهان بسیار نامیزان است. راز نامیمونی روزها نیز در همین است. این نظم باطل را باید برهم زد. تکلیف انسانی ما، امشب دعای ویژه است و روز قدس فریاد ویژه. امشب از هر کرانه، تیر دعا روان کنیم. باشد "کزین میانه یکی کارگر شود" ان شاالله

الف / کد مطلب 4030114090 / سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۳/ ساعت: ۲۰:۰۰

https://www.alef.ir/news/4030114090.html

+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:12  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ما به مردم، از علی(ع) گفتیم. صادق هم بودیم در این گفتن. در این ارائه مدل. گفتیم و می‌خواستیم، نظام سازی ما بر پایه اندیشه علوی باشد. می‌خواستیم سطر به سطر حتی کلمه به کلمه نهج‌البلاغه را چون روح در کالبد نظامی که وعده‌اش را می‌دادیم، جاری کنیم. چون هدفمان مقدس بود، تمسک به هر شیوه‌ای را نه مباح می‌دانستیم و نه صلاح. باور مان بود که در نظام علوی، که خواهیم ساخت، همه چیز از همان جنسی باشد که شایسته نظامی چنین است. باور داشتیم و باور‌مان را هم به زبان می‌آوردیم و به قلم می‌نوشتیم که میان مردم هیچ فرقی نخواهد بود. گفتیم اگر بیچاره‌ای دست در جیب مردم کند، دردش را چاره خواهیم کرد اما اگر چاره‌داری برای بیچاره کردن مردم، دست در بیت‌المال برد، به موقع، ذوالفقار علی خواهیم شد برای احیای عدالت و احقاق حق. قرار مان بود که با فروپاشیدن خاندان هزار فامیل، هیچ فامیل دیگری در عرض آنان شکل نگیرد. ما بر رانت و اختلاس و ویژه خواری و باطل در انواع آن شوریده بودیم نه بر یک فرد. اگر آن فرد را به مرگ می‌نواختیم، مرگ آن ساختار را طلب می‌کردیم و الّا آن فرد می‌افتاد و فرد دیگری در همان قواره برمی خاست، نه چاره کار بود و نه ما را از پای می‌انداخت. ما می‌خواستیم وطن مان را طهارت دهیم از هرچه ناپاکی است. مطهِرات هم اول آگاهی بود و بعد خون پاک فرزندانمان. کم خون ندادیم در این ساحت. کم خطر نکردیم پای عهدمان. حالا هم حرفمان همان است؛ عدالت علی. مرام پسندیده‌ای که هرکس از آن روی برتابد، از او باید روی گرداند و بینی او را را هم به خاک مالید. نام و عنوان و لباس و جایگاه هم نمی‌تواند و نباید قدم‌های ما را سست کند. وقتی مولا حلوا خوردن کارگزار خویش را تاب نمی‌آورد، حلوا، حلوا کردن باغ و زمین و هزار در هزار از بیت‌المال را هم نباید تاب آورد. ما در سال سه بار قرآن به سر می‌گیریم تا جز در برابر خدای قرآن سر خم نکنیم. بلکه خم کنیم سر و گردن هرکسی را که به ناحق می‌خواهد پا روی حق مردم بگذارد. امام علی، با یاران و برادر و فرزند تعارف نداشت. تعارف داشتن با این و آن در ساحت حاکمیت از نداشتن معرفت است. هرکس پایش را کج نهاد، راستش باید کرد. این نه تنها باعث تضعیف انقلاب نیست که عین تقویت است. جریان جانی دوباره است در جسم انقلاب. پس بی‌تردید، همه فزون خواران و حتی فزون خواهان را چون علف‌های هرز وجین کنید و دور بریزد تا روزهای خوش ملت نزدیک‌تر شود. ما دومین شب قدر را و شب شهادت حضرت پدر را از سر گذرانده‌ایم و همین یک امشب مانده است تا قرآن به سر بگیریم. به حرمت قرآن، با یقین پی اصلاح خود و مملکت خویش باشیم تا رفتارمان باعث سربلندی باورمندان قرآن شود. همت کنیم تا خدای حکیم، در واپسین شب قدر، تقدیرمان را برای همیشه علوی تحریر فرماید....

جمهوری اسلامی / شماره 12778 / سه شنبه 14 فروردین 1403 / صفحه 3 / خبر

https://jepress.ir/?newsid=326673

https://jepress.ir/archive/pdf/1403/01/14/3.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:28  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

امروز، 22 رمضانِ سال 40 هجری قمری است. یک روز از شهادت حضرت علی گذشته است، دقیقا یک روز. ما در کوفه ایم. بسیاری در ماتم جسم و جان می خراشند اما برخی ها احساس می کنند سبک شده اند. تعجب نکنید. عدالت علی بار سنگینی است که به دوش کشیدنش، ایمان عمیق و فهم وسیع و سعی بلیغ می خواهد. به ادعا راست نمی آید دعویی چنین. ماهم تاریخ را معکوس ورق زده ایم و مقیم کوفه شده ایم. در شهری که هم قبیله های مختلف دارد و هم قبله هایش به اندازه فهم و قبیله هایش تکثیر شده است. کم نیستند کسانی که اگر چه به سوی کعبه می ایستند اما نیت شان مسجد اموی دمشق است. پنهانی دل داده و قلوه ستانده اند. برخی هم قبله شان سنگ کعبه است. نه به مصداق نشانی که ره گم نشود بلکه خود خود آن سنگ پس خدا را نمی بینند و به خانه خدا دخیل می بندند. حجت خدا را رها می کنند تا راه شان به خروج از دین برسد. همه جوره مردمی دارد کوفه. ما هم می شویم یکی از آنان. همین ما که امروز به طول 14 قرن، کوفیان را به بدترین شکل ممکن نواخته ایم. امروز ما هم در میان آن هاییم، یکی از آن ها. چه می کنیم؟ آیا بی هیچ شک و تردیدی، دست بیعت در دست حضرت مجتبی می گذاریم و پشت او می ایستیم یا ماشین حساب ذهن مان را فعال می کنیم و با محاسبه احتمالات، بیعت نکرده نعلین خود را برمی داریم و از مسجد کوفه خارج می شویم؟ با خود و منافع خود حساب می کنیم، کاری نداریم به باقی مانده خوارج که تکلیف شان با آل علی روشن است. به جاسوس ها و طرفداران آل امیه و....هم کاری نداریم. ما که نه خوارج را قبول داریم و نه از قیافه بنی امیه خوش مان می آید و نه تحفه های معاویه به خانه ما رسیده است. همین ماهایی که تا دیروز که علی(ع) زنده بود، پشت سرش نماز می خواندیم، با او به جهاد می رفتیم، شمشیر هامان خیلی وقت ها در خانه نیام نخوابیده بود. ما ها چه می کنیم؟ آیا خود را با منطق و منهج مجتبی تراز می کنیم یا پندار خود را حق می شماریم و او را در مسیر خود می خواهیم؟ آنان که او را " مذل اللمومنین" خواندند، نه خارجی بودند نه اموی، که تا دیروز یار پا به رکاب علی بودند. اما چون تدبیر مجتبی(ع) را نپسنیدند، او را چنین خواندند. بله مرز ایمان به همین ظرفات است. به باریکی تیغه ذوالفقای است. پای ایمان آدمی زخم برمی دارد اگر بی شناخت قدم بردارد. حواس مان باشد، 22 رمضان ها برای همه ما تکرار می شود در نسبت به امام زمان مان. به رغم نظر و منفعت دنیایی مان پشت او خواهیم ایستاد و رفتار خود را به تنظیم کارخانه امامت ردیف خواهیم کرد یا "معزالمومنین" را جور دیگری خواهیم خواند؟ با خود خلوت کنیم و حجت خدا را بر خویش مقدم بشماریم تا به آن چه در حق کوفیان می گوئیم گرفتار نشویم.

ب / شماره 5274 / سه شنبه 14 فروردین 1403 / صفحه 3

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030114.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:25  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

سال نو شد. این یعنی ما هم باید با نگاه نو به روز های پیش رو نگاه کنیم. نو و با برنامه. برنامه ای که ابدیت مان را بهشتی تحریر و تقدیر کند. بدانیم که راه بهشت از همین دنیا می گذرد. آن که به تخریب و تحقیر دنیا زبان می گشاید عملا دارد راه و خرمن آخرت را ویران می کند. کسی که دنیا را مومنانه درنیابد، دریافت او از آخرت هم جز دوزخ نخواهد بود. به یاد داشته باشیم این بیان روشن و روشنی آفرین استاد صفائی حائری را در این نخستین روز انتشار روزنامه که؛" دنيا بد نيست، كم است. دنيا رنج است اگر اسيرش باشى و سود است، اگر اميرش بشوى.دنيا پا است اگر با آن راه بروى و بار است اگر او تو را راه ببرد. " دنیا یکی است. منتها این ماهاییم که چند گانه می شویم. علی(ع) بر آن امیر می شود و مرکب بهشت می سازد، معاویه با همه زرنگی هایش، تسلیم می شود و به امیری دنیا تن می دهد و راه به دوزخ می گشاید. دنیا را باید درست فهمید. به قول استاد،" دنيا نور است و همچون خورشيد است. اگر با آن نگاه كنى مى‌بينى، اگر به آن نگاه كنى كور مى‌شوى و رنج مى‌برى و مى‌سوزى." پس "با" آن نگاه کنیم تا راه مان روشن شود. "به" آن نگاه نکنیم که راه را هم گم کنیم. بدانیم که" دنيا مردار است اگر ذبحش نكنى و به كارش نگيرى و مرداب است اگر به جريانش نيندازى." پس ذبحش کنیم به بسم الله تا حلال شود. به جریانش بیندازیم تا جان ببخشد. واقعیت این است که" ما با دنيا و ثروتمان، بخواهيم يا نخواهيم، مردار زمين و مرده زمان خواهيم بود مگر آنجا كه حركتى بگيريم و حياتى بدست بياوريم و سپس، خويش را ذبح كنيم و ذبيح الله شويم." خدا برای ما شانی چنین می خواهد. جایگاهی این گونه می طلبد پس ما هم جز این برای خود نخواهیم. دنیا را مزرعه آخرت و ساحت بندگی بدانیم تا از بردگی نجات پیدا کنیم.

ب / شماره 5274 / سه شنبه 14 فروردین 1403 / صفحه 4

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/14030114.pdf

+ نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 12:24  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

برای مردم، برای افکار عمومی احترام بگذارید. جز این باشد توقع احترام هم نابه جاست. حداقل در برگزاری مراسم مذهبی یک مقدار جانب احتیاط را رعایت کنید اگر واقعا می خواهید مردم، پای کار مذهب بمانند.

اگر می خواهید مراسم احیای ما را به تمسخر نگیرند یک مقدار سنجیده تر عمل کنید. من اهل نیت خوانی نیستم، شان قضاوت هم ندارم اما به عنوان کوچکترین جمع بزرگ اهالی رسانه که بیش از سه دهه در این حوزه قلم زده ام می گویم اگر نا به جا قلم برداریم، نه تنها به مقصود و مقصد نخواهیم رسید که چاه و چاله، مارا خواهید بلعید. ما که هیچ، هر آنچه از آن سخن می گوئیم را به چالش خواهد کشاند.

اگر مارا از قرآنی که به سر می گیریم، سرسوزنی هم حیا نیست به خاطر نگاه پر سئوال جامعه یک مقدار تامل کنیم. به تاکید می گویم، شان داوری ندارم و بدبین و بدگو و بدخواه کسی نیستم اما به جد برای اسلام و ایران و انقلاب دلم می سوزد و مثل روزهای دفاع مقدس بر آن غیرت دارم لذا خواهشم را صراحتا حرف به حرف می نگارم و کلمات را به فریاد می خوانم که حرمت شب های قدر را نگه دارید.

کسانی که نامشان با اما و اگر همراه است امسال از فهرست برگزار کنندگان شب احیا حذف کنید. مهم احیا است. مهم شب قدر است، مهم نام مبارک مولا علی است که به عدالت بلند آوازه است. به میدان خواندن و تریبون دادن به کسانی که دست شان غبار دارد اگر نگوئیم اهانت لااقل وهن مجالسی از این دست است.

بگذارید این مجالس زلال بی غبار بماند برای مردم تا مردم هم بمانند برای قرآن، برای ایران. بگذاریم نگاه شان مثل آینه های بی غبار باشد. آدم های غبارگرفته، نفس و صدایشان هم غبار و خش دارد و ذهن را می آزارد. برای خدا بگذارید شب قدر برای مردم به لحظات نابی غنی سازی شود که فقط خاصِ خدا باشد. به روابط سیاسی و جناحی خود در مکان ها و مراسم دیگر ضریب بدهید. اینجا باید خالص و بی شبه و مومنانه باشد. "برخوردِ مومنانه" چنین اقتضا می کند. یا علی!

انتخاب / کد خبر: ۷۷۲۹۹۲ / جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳/ ساعت: ۵۸ : ۱۵

https://www.entekhab.ir/003F5c

https://www.entekhab.ir/fa/news/772992/

انصاف نیوز / یکشنبه 12 فروردین 1403

https://ensafnews.com/504197/

+ نوشته شده در  شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 17:37  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ما از امام مجتبی علیه السلام، فقط حرم نداشتنش را دیده ایم اما حریم نگهداشتنش را ندیده ایم. دقیقا به همین خاطر است که گاه راه را اشتباه می رویم. ناراحتیم که چرا قبر حضرت حرم و گنبد و گلدسته ندارد اما نسبت به حفظ حریم ها که منطق و منش امام بود اهتمام نداریم. خیلی راحت در رفتار به سبک همان کسانی میل پیدا می کنیم که حریم شکنی هاشان، قبر امام را بی حرم کرده است. ما اگر واقعا می حواهیم قبر امام حرم داشته باشد، باید حریم اخلاقی و حرمت درس های رفتاری امام مجتبی را نگهداریم. ما خوانده و شنیده ایم بارها ماجرای مرد شامی را که تحت تأثیر تبلیغات معاویه به مدینه رفته و به امام حسن(ع) جسارت و توهین می کند. امام به جای واکنش نسبت به این توهین ها به این شخص می فرمایند: «اگر غریب هستی و جایی را نداری، مهمان ما شو، اگر گرسنه هستی، سر سُفر ما بنشین، اگر مشکل مالی داری، به تو کمک مالی کنیم.» پس از این نوع برخورد امام، فرد توهین کننده شرمنده می شود و به امام حسن(ع) می گوید: شما را به نوع دیگری به ما معرفی کرده بودند. او سپس این بخش از آیه 124 سوره شریفه انعام را می خواند که؛" اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ۗ ا؛ خدا بهتر می‌داند که در کجا رسالت خود را مقرر دارد." او با همان برخورد اصلاح می شود و می رودولی ما هزار بار می شنویم و همان دم از یاد برده ایم و باز به همان مسیری پا گذاشته ایم که دیروز بودیم. در باره غیر هم اندیش همانی را می گوئیم که پیش از این می گفتیم. همان رفتاری را روا می داریم که نارواست. به تریبون ها و گفته ها و نوشته هامان دقت کنیم، میان ما و امام مجتبی(ع) جز تباین چه نسبتی در میان است؟ دریغا که هرچه در ادعا مصر تریم در عمل دورتریم. فقط وقتی نگاه ها به پیراهن آلوده خودی ها می افتد یاد اخلاق می افتیم و خواهان "برخورد مومنانه" می شویم اما اگر دیگری یک از صد آنچه ما می کنیم را انجام دهد او را نه تنها فاسق و فاسد که مفسد فی الارض هم می شماریم. حکم مفسد فی الارض را هم دار برپا کردن می شماریم. بگذریم، بیش از اینکه بیش از حرم نداشتن قبر امام باید برای حریم نداشتن مکتب امام در رفتار خودمان نگران باشیم. امام با حرم یا بی حرم محترم است و چراغ روشن راه است تا قیامت. هیچ کس نمی تواند آن را خاموش کند اما ما به نام پیروان امام گاه حرمت شکنی هایی می کنیم نسبت به دیگران که کم از تخریب حرم نیست. مگر نخوانده ایم کلامِ رسول خدا را خطاب به کعبه که فرمودند: "مرحبا بك من بيت ما اعظمك و أعظم حرمتك و اللّه انّ المؤمن أعظم حرمه منك عند اللّه عزّ و جلّ؛ آفرين بر تو، خانه‏اى كه چقدر بزرگى و احترام تو چقدر زياد است سوگند به خدا، احترام مؤمن نزد خدا از تو بيشتر است." اما برخی از ما قلم داران و تریبون داران چه راحت حرمت می شکنیم. به روی خودمان نمی آوریم که امام از دشمن هم حرمت نگه می داشت، حرمت شکنی سیره معاویه و امویان است که به بنی عباس و همه طاغوت های اعصار ارث می رسد. باز هم بگذریم. میلاد امام مجتبی باید آغازی باشد بر اصلاح رفتار مان تا با حریم بانی از اخلاق خود نیز در حریم لطف امام وارد شویم. ان شاالله.

جمهوری اسلامی / کانال تلگرامی / سه شنبه 7 فروردین 1403 / ساعت:13:29

الف / کد 4030107055 گروه سیاسی / سه شنبه 7 فروردین 1403 / ساعت: 18:13

https://www.alef.ir/news/4030107055.html

+ نوشته شده در  سه شنبه هفتم فروردین ۱۴۰۳ساعت 17:24  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

دردنامه‌ای برای عبور از فصل سردِ غفلت؛

چهاردهم آبان ۱۳۲۴ در شهرستان قوچان به دنیا آمد. پدرش علی اکبر نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح۴) پرداخت؛ و سرپرست اطلاعات کمیته انقلاب بود. ششم فروردین ۱۳۶۱ در جبهه رقابیه بر اثر اصابت ترکش نارنجک به شهادت رسید مزار ایشان در بهشت زهرای شهرستان تهران قرار دارد. این ۵۹ کلمه، است در تعریف مردی که در شرح هر روزش باید کتاب نوشت.

شهید والامقام، حجت الاسلام والمسلمین سید عباس موسوی قوچانی را می‌گویم. مردی که در میدان تفقه و اجتهاد کوشنده‌ای مجاهد بود و در معرکه جهاد و میدان مبارزه، مجاهدی خستگی ناپذیر. دریغا و افسوسا که شناخت بسیاری از ما در باره او به اندازه همین ۵۹ کلمه هم نیست.

شاید برخی از ما مشهدی‌ها نام او را بر تابلویی بر یک بلوار فرعی دیده باشیم. بلواری فرعی که از بلوار قرنی آغاز و به بلوار هدایت منتهی می‌شود. درست رو به روی بوستان حجاب. فقط همین! تازه بسیاری هم همین تابلو را هم ندیده اند.

دریغا که ما به بلای غفلت دچار شده ایم. غفلت از سرمایه‌های ملی، غفلت از ذخایر راهبردی تاریخی یک ملت و حتی یک امت. غفلت از حقیقتی که در جان آدم‌ها جانمایی شده بود تا امام جامعه و چراغ جهان باشند. آنان کوشیدند تا با تفقه و تفکر و تدبر و عمل به اخلاص، خویش را خالص سازی کنند، اما مایی که باید آنان را می‌دیدیم تا الگو بگیریم، دچار غفلت شدیم. نه ما که متولیان امر هم روزگارشان بدتر از ماست.

آنان که تکلیف سازمانی دارند برای توجه دادن مردم به حقیقت‌های متجلی شده در شهدا هم گرفتار" روزمّرگی" شده اند. این هم باعثِ"روزمرگی" می‌شود برای جامعه. هر روز مان می‌میرد حال آنکه باید زنده باشد و زندگی‌ها را با حقیقت تراز کند. ما نسبت به هر روز مان مسئولیم و باید آن را آباد کنیم تا جان مان از اسارت بدپنداری‌ها آزاد شود، اما غفلت، سرطانِ فراگیری شده است که به جان ارزش‌های حقیقی ما افتاده است.

ما سر حجاب دعوا داریم، اما یادمان نمی‌ماند که اگر به سبک زیستی شهید موسوی قوچانی تامل و رفتار کنیم، حجاب هم به جایگاه خود برمی گردد. هم سرپوش و ستار و پوشنده حریم واجب الحرمه بانوان مان می‌شود و هم حاجب‌ها را در مسیر مردم و مسئولان کنار می‌زند تا مردم بی حجاب واقعیت‌ها را با آنان در میان بگذارند.

ما اگر موسوی قوچانی را چنان که بود تعریف کنیم، اگر مسئولان را وابداریم که خود را با منطق او تراز کنند امروز این همه مصیبت و مشکل نداشتیم. او ناشناخته نیست. تعریف او در کلام رهبر فرزانه انقلاب و حضرات آیات مشکینی، طبسی و... کلمه به کلمه تبیین حق است، اما دریغا که مسئولان عرصه تبیین و متولیان امور ترویج شهدا کم گذاشته اند.

ما اصحاب رسانه هم کم گذاشته‌ایم به همین خاطر است که باید در مواجهه ناهنجاری‌ها بسیار بار برداریم. برای ما رسانه نگاران شاید تعطیلات چهارده روزه نوروز، بهانه‌ای باشد که نتوانیم در ۶ فروردین که سالگرد شهادت اوست، صفحه بنگاریم. مسئولان، اما چرا حق مطلب را ادا نکرده اند؟ سوالی است که باید پرسید. شاید همین پاسخ خواهی آغازی شود بر تامل و برنامه ریزی برای معرفی این الگوی انسانی به جامعه.

این دردنامه را به همین نیت نوشتم تا بخوانند مسئولان و کاری بکنند تا حق مطلب ادا و شهید موسوی قوچانی به جامعه شناسانده شود. آن وقت نگاه‌ها به تابلوی بلوار هم با تکریم و تعظیم همراه خواهد شد. ان شاالله

شهرآرانیوز / کد خبر: ۲۱۸۶۳۷ / یکشنبه ۰۵ فروردين ۱۴۰۳ / ساعت: ۱۴:۵۴

https://shrr.ir/000usP

https://shahraranews.ir/fa/news/218637/

+ نوشته شده در  یکشنبه پنجم فروردین ۱۴۰۳ساعت 22:13  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

ما به جریانِ "ایمان" در زیستِ خود نیازمندیم، زیست تمام ساحتی مومنانه. حکمرانی مومنانه و حکم پذیری مومنانه. اخلاق مومنانه، رسانه نگاری مومنانه، حریم داری مومنانه و حرمت گذاری مومنانه. این هم نسبیت بردار نیست که چون به دایره "خودی" ها بربخورد، واجب الرعایه باشد و در مواجهه با کسانی که "ما" نمی پسندیم، به وجوب رعایت نکردن آن حکم دهیم. متاسفانه از قلم و زبانِ برخی ها در باره غیر هم اندیشانشان جز "شر" نمی زاید و هرچه خیر است را می پوشانند. دروغ تولید و تکثیر می کنند و چند دست می چرخانند و در دست چندم به دروغ خود ساخته استناد و آن را سندانگاری می کنند. می پندارند که در، همیشه بر همین پاشنه خواهد چرخید و قلم همواره در کف آنان خواهد بود. اما تا این پندار ترک برمی دارد، داعیه دار حریم بانی و حرمت داری می شوند! اینان را باید به گفته ها و نوشته ها و بافته های گذشته خودشان ارجاع داد تا ببینند چقدر تهی از اخلاق گفته و نوشته و ساخته اند. چقدرایمان از مسلم غریب تر مانده است در رفتارشان. کوچه های ذهنشان از کوفه هم تهی تر از مداراست چه رسد به مروت که انگار در مزرعه فکرشان، بذرش، همان اول خوراک ملخ ها شده است. بدانند و بدانیم همه مان که فراتر از مدارا به مروت در حق همه نیاز داریم. بدانیم همه مان که باید رفتارمان را به قواعد دینی، جوانمردانه سازی کنیم. راه درست زندگی کردن این است. بدانیم که "ما" سنگ ترازو و تراز زیستن نیستیم. همدیگر را بفهمیم و به هم احترام بگذاریم. نمی شود احترام بخواهیم اما حرمت داری نکنیم. در این عالم قاعده ای است که در آن دنیا هم به عدالت خواهیم دید که با همان دستی که بدهیم، پس خواهیم گرفت. پس خوبی کنیم تا خوبی ببینیم. عدالت رواداریم تا با ما عادلانه برخورد شود. بکوشیم به منهج انقلاب، همگان را جذب کنیم و قطر قهر را تراش دهیم. چشم بر اکثریت بستن و به کلامِ ناشایسته خواندنشان نه شرط عقلانیت حکمرانی که شرط انصاف هم نیست. نمی شود 60 درصد مردم را از دایره بیرون دانست، تخصیصِ اکثر" پیش می آید که عقلا ناپسند است. چنان که "مشهور اصولیون، تخصیصی چنین را مصداقی از تخصیص مستهجن دانسته و آن را ناپسند و قبیح می‌شمارند." به اصول اولیه انقلاب برگردیم که ملهم از اصول دین است. روزگار ما و ایران ما با منطقی چنین درست می شود.

جمهوری اسلامی / کانال تلگرامی / یکشنبه 4 فروردین 1403/ ساعت: 17:56

انصاف نیوز / یکشنبه 5 فروردین 1403

https://ensafnews.com/501239

انتخاب / کد خبر: ۷۷۲۱۵۹ / یکشنبه ۰۵ فروردين ۱۴۰۳ / ساعت:۲۳ : ۲۱

https://www.entekhab.ir/003EsB

https://www.entekhab.ir/fa/news/772159/

+ نوشته شده در  یکشنبه پنجم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:57  توسط غلامرضا بنی اسدی  | 

آمده بودند بمانند. «جئنا لنبقی» را بر دیوار‌ها نوشته بودند تا خار در چشمِ ما بشکنند. می‌آمدند که بمانند و زمین ما را از آن خود کنند. هرجا هم که پای نحسِ‌شان باز شد، غیرت مُشت گره می‌کرد در شنیدنِ خبر جنایاتی که رقم می‌زدند. رگِ گردنِ غیرتمندان به مرز انفجار می‌رسید تا همه غیظ خود را در پنجه و دندان در حلقومِ متجاوزان فرو کنند. یک سال و نیم تاب آوردن، سخت‌ترین مرحله بود برای مردان ما.

زخم برداشتن و حتی جان باختن که ذاتی جنگ است. نه چندان سخت که در نظر آید. دندان به هم سائیدن و منتظر زمان مناسب ماندن سخت‌تر از سخت بود. فرمان فتح المبین که با «بسم‌الله الرحمن الرحیم، بسم الله القاصم الجبارین و یا زهرا.» رسید، آنان که آمده بودند بمانند فهمیدند برای «ماندن» دو راه دارند؛ یا جنازه‌شان زیر این خاک بماند و یا جسم و جانشان به اسارات، اردوگاه‌نشین شود. راه سومی وجود نداشت. این عملیات نوروزی رزمندگان بود به ملت و تاریخ ایران. در این میان نقش خراسانی‌ها نمایان است.

خاطرات شهید بابانظر در این زمینه خواندنی است. صدای شهید برونسی در آن فضا شنیدنی است؛ «خدا به ما رو کرده است.» بله، خدا به ما رو کرد وقتی دید در برابر همه باطل تنهاییم. وقتی اخلاص در ما به اوج رسید. انگار خدا در بازوان ما نیرویی فرازمینی جاری کرده بود تا زمین و زمان را از لوثِ وجود متجاوزان پاک کنیم.

دلاوران لشکر ۷۷ پیروز ثامن‌الائمه خراسان هم که کامشان از عملیات ثامن‌الائمه و شکست حصر آبادان شیرین بود، اینجا هم با رزم تمام سه تیپ خود خوش درخشیدند. انگار فرزندان امام رضا می‌خواستند دفترِ دشمن‌شکنی را ورقی نو بزنند. چنان زدند که آنچه دشمن تا آن روز زده بود یک‌جا تسویه شود. مرحله سوم عملیات که به پایان رسید. حساب و کتاب‌ها که دقیق شد، نتایج چنین بر صفحاتِ تاریخ ثبت شد؛

«آزادسازی ٢٥٠٠ کیلومتر مربع از خاک جمهوری اسلامی؛ شامل ده‌ها بخش و روستا، سایت ٤ و ٥ رادار، جاده مهم دزفول – دهلران و ...

- نزدیک شدن نیرو‌های خودی به مرز در منطقه غرب شوش و دزفول.

- خارج شدن شهر‌های دزفول، اندیمشک و شوش و مراکز مهمی همچون پایگاه هوایی دزفول از تیررس توپخانه دشمن و دستیابی به چاه‌های نفت ابوغریب در ارتفاعات تینه.

- انهدام بیش از ٤ لشکر، ٣٦١ دستگاه تانک و نفربر، ١٨ فروند هواپیما، ٣٠٠ دستگاه خودرو، ٥٠ توپ و ٣٠ دستگاه مهندسی ارتش عراق.

- به غنیمت گرفته شدن ٣٢٠ دستگاه تانک و نفربر، ٥٠٠ دستگاه خودرو، ١٦٥ توپ، ٥٠ دستگاه مهندسی و مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات انفرادی.

- به اسارت در آمدن بیش از ١٥ هزار تن از نیرو‌های دشمن.

- کشته و مجروح شدن حدود ٢٥ هزار تن از نیرو‌های دشمن.»

عملا ۴۰ هزار جنگجوی بعثی از میدان به در شدند. ضربه چنان کاری بود که دشمن نتوانست کمر راست کند. اندک زمانی بعد با عملیات بیت‌المقدس، ثابت کردیم اینجا ایران است. کسی که به تعدی پا بگذارد، استخوان پایش خواهد شکست. باید هم بشکند. غیرت ایرانی از دیرباز، حکمی چنین داده است. آن حکم امروز هم جاری است. چپ نگاه کنند، چشم خود را خواهند باخت. پا کج بگذارند، راست‌شان خواهیم کرد تا با پای آتل بسته بگریزند.

آنچه دیروز تجربه شد، امروز درس و رسم ماست. دنیا می‌داند این را. در جنگ علیه تروریسم داعشی هم این هنر ما را دیده است. آنان که هنوز درنیافته‌اند، برخی از خود ما هستند به ویژه فرزندان ما. نسل امروز که نمی‌دانند ما چه کارنامه‌ای داریم در شکستن دشمن. این را باید برای‌شان تبیین کرد تا جز به عظمت به خود و ما نگاه نکنند که این کفران نعمت عزت است. برای‌شان باید خواند، صفحه به صفحه فتح‌المبین را. جهاد تبیین اقتضائی چنین دارد.

خبرگزاری دفاع مقدس / کد خبر: ۶۵۷۶۸۸ / پنجشنبه ۰۲ فروردين ۱۴۰۳ / ساعت: ۰۳:۳۵

https://dnws.ir/002l5s

https://defapress.ir/fa/news/657688/

+ نوشته شده در  پنجشنبه دوم فروردین ۱۴۰۳ساعت 19:51  توسط غلامرضا بنی اسدی  |